eitaa logo
❣️فقط کلام شهید❣️
465 دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
7 فایل
یا صاحب الزمان ادرکنی ✹﷽✹ #شهید_سید_مرتضی_آوینی🍂 ✫⇠شرط ورود در جمع شهدا اخلاص است و اگر این شرط را دارے، ✦⇠چہ تفاوتی مے ڪند ڪہ نامت چیست و شغلت•√ #اللهم_عجل_لولیڪ‌_الفرج #ما_ملت_شهادتیم مدیرکانال👇 @Khadim1370 آی دی کانال👇 Ravie_1370
مشاهده در ایتا
دانلود
شهر اگر جای‌ ماندن‌ بود که آوینی ها می‌ماندند، نه‌ آن‌که‌ روی‌ خاک‌های‌ معراج‌ برای‌ خودشان‌ بسازند! درس‌ و‌ دانشگاه‌ اگر قرار بود‌ رفاه‌ و‌ سعادت‌ بدهد که‌ چمران های‌ کت‌ و‌ شلواری‌، دانشگاه‌ برکلی کالیفرنیا را رها نمی‌کردند تا لباس‌ چریکی‌ بپوشند و در کوچه‌ پس‌ کوچه های‌ کردستان رد منافقین‌ بزنند! کُرسی‌ اگر ارزش‌ داشت بابایی‌ ها آن‌ را رها نمی‌کردند تا به پرواز در آیند؛ دنیا اگر لیاقت‌ ماندن‌ داشت‌ که حاج‌‌قاسم ماونمی‌رفت... دل‌ به‌ چه‌ می‌بندیم؟ دنبال‌ چه‌ می‌دویم؟ نه‌ که‌ اینها‌ بد باشد،نه‌! همه‌اش‌ خوب! همه‌اش‌ نوش‌ جان‌ آنها‌ که‌ طالبش‌ هستند، اما باید پی‌ عقیده‌ دوید، باید جنگید! باید زنده‌ ماند‌ برای‌ هدفی‌ که‌ فنا‌ در او راه‌ ندارد ‎‎‌‌‎‎╔══🌿•°🌹°•🌿══╗ https://eitaa.com/Ravie_1370 ╚══🌿•°🌹 °•🌿══╝🦋🦋
🌱 سلاح کمری 🌺 امیر منجر از آنجا راه افتادیم آمدیم سمت تهران. در مسیر کمربندی اصفهان چشمم به پادگان توپخانه ارتش افتاد. گفتم: آقا ابرام، یادته سرپل ذهاب یه آقائی فرمانده توپخانه ارتش بود که خیلی هم توی عملیات ها کمکمون می کرد. گفت: آقای مداح رو می گی؟ گفتم: آره، شده فرمانده توپخانه اصفهان، الان هم شاید اینجا باشه. گفت: خُب بریم دیدنش. رفتیم جلوی پادگان. ماشین را پارک کردم. ابراهیم پیاده شد. به سمت دژبانی رفت و پرسید: سلام، آقای مداح اینجا هستند؟ دژبان نگاهی به ابراهیم کرد. سر تا پای ابراهیم را برانداز نمود؛ مردی با شلوار کُردی و پیراهن بلند و چهره ای ساده، سراغ فرمانده پادگان را گرفته! من جلو آمدم و گفتم: اخوی ما از رفقای آقای مداح هستیم و از جبهه آمدیم. اگر امکان دارد ایشان را ببینیم. دژبان تماس گرفت و ما را معرفی کرد. دقایقی بعد دو تا جیپ از دفتر فرماندهی به سمت درب ورودی آمد. سرهنگ مداح به محض دیدن ما، ابراهیم را بغل کرد و بوسید. با من هم روبوسی کرد و با اصرار، ما را به دفتر فرماندهی برد. بعد هم ما را به اتاق جلسات برد. حدود بیست فرمانده نظامی داخل جلسه بودند. آقای مداح مسئول جلسه بود. دو تا صندلی برای ما آورد و ما هم در کنار اعضای جلسه نشستیم. بعد هم ایشان شروع به صحبت کرد: دوستان، همه شما من را می شناسید. من چه قبل از انقلاب، در جنگ 9 روزه، چه در سال اول جنگ تحمیلی مدال شجاعت و ترفیع گرفتم. گروه توپخانه من سخت ترین مأموریت ها را به نحو احسن انجام داد و در همه عملیات هایش موفق بوده. من سخت ترین و مهم ترین دوره های نظامی را در داخل و خارج از کشور گذرانده ام. اما کسانی بودند و هستند که تمام آموخته های من را زیر سؤال بردند. بعد مثالی زد: قانون جنگ های دنیا می گوید؛ اگر به جایی حمله می کنید که دشمن یکصد نفر نیرو دارد، شما باید سیصد نفر نیرو داشته باشی. مهمات تو هم باید بیشتر باشد تا بتوانی موفق باشی. بعد کمی مکث کرد و گفت: این آقای هادی و دوستانش کارهائی می کردند که عجیب بود. مثلاً در عملیاتی با کمتر از صد نفر به دشمن حمله کردند، اما بیش از تعداد خودشان از دشمن تلفات گرفتند و یا اسیر می آوردند. من هم پشتیبانی آن ها را انجام می دادم. خوب به یاد دارم که یکبار می خواستند به منطقه بازی دراز حمله کنند. من وقتی شرایط نیرو های حمله کننده را دیدم به دوستم گفتم: این ها حتماً شکست می خورند. اما در آن عملیات خودم مشاهده کردم که ضمن تصرف مواضع دشمن، بیش از تعداد خودشان از دشمن تلفات گرفتند! یکی از افسران جوان حاضر در جلسه گفت: خُب آقای هادی، توضیح دهید که نحوه عملیات شما به چه صورت بوده، تا ما هم یاد بگیریم؟ ابراهیم که سر به زیر نشسته بود گفت: نه اخوی، ما کاری نکردیم. آقای مداح زیادی تعریف کردند، ما کاره ای نبودیم. هر چه بود لطف خدا بود. آقای مداح گفت: چیزی که ایشان و دوستانشان به ما یاد دادند این بود که دیگر مهمات و تعداد نفرات کارساز نیست. آنچه که در جنگ ها حرف اول را می زند روحیه نیروهاست. این ها با یک تکبیر، چنان ترسی در دل دشمن می انداختند که از صد تا توپ و تانک بیشتر اثر داشت. بعد ادامه داد: این ها دوستی داشتند که از لحاظ جثه کوچک، ولی از لحاظ قدرت و شهامت از آنچه فکر می کنید بزرگتر بود. اسم او اصغر وصالی بود که در روز های اول جنگ با نیرو هایش جلوی نفوذ دشمن را گرفت و به شهادت رسید. من از این بچه های بسیجی و با اخلاص این آیه قرآن را فهمیدم که می فرماید: «اگر شما بیست نفر صابر و استوار باشید بر دویست نفر غلبه می کنید.» ساعتی بعد از جلسه خارج شدیم. از اعضای جلسه معذرت خواهی کردیم و به سمت تهران حرکت کردیم. بین راه به اتفاقات آن روز فکر می کردم. ابراهیم اسلحه کمری پر ماجرا را تحویل سپاه داد و به همراه بچه های اندرزگو راهی جنوب شدند و به خوزستان آمدند. دوران تقریباً چهارده ماهه گیلان غرب با همه خاطرات تلخ و شیرین تمام شد. دورانی که حماسه های بزرگی را با خود به همراه داشت. در این مدت سه تیپ مکانیزه ارتش عراق زمین گیر حملات یک گروه کوچک چریکی بودند! 📖 برشی از کتاب «سلام بر ابراهیم» جلد اول 📚 صفحه‌ی ۱۴۵ کلام _شهید❣ ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄ https://eitaa.com/Ravie_1370 ┄┅═✼✿‍✵❣✵✿‍✼═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 🌹 🕊 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹 « شنبه ۱۴۰۳/۲/۸» 8⃣3⃣ سی و هشتمین روز چله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋 اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 💫 السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران یا امامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان 🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿 🦋 بـه رســـمِ ادب ســـلام بـه اربـــاب و ســـالارِ شیعیـــان... 💫اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ 🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 🦋 به نیت حاجت روایی همه اعضای محترم کانال 💫 ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺮّﺣﻤﻦ ﺍﻟﺮّﺣﯿﻢ سبحانَ الله يا فارِجَ الهَمّ وَ ياکاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ يَسّر اَمری وَارحِم ضَعفی وَقِلَـّةَ حيلَتی وَارزُقنی حَيثَ لااَحتَسِب يارَبَّ العالَمين 🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿 «» ╭┅──🍀🌻🌺🌼🍀─┅╮ https://eitaa.com/Ravie_1370 ╰═━⊰🍀🌻🌺🌼🍀⊱━═╯🦋🦋
💚 بسم الله الرحمن الرحیم 💚 🕊️🌷🕊 ❤️ شنبه ۱۴۰۳/۲/۸❤️ 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 💐 « سی و هشتمین » روز چله صلوات ،زیارت عاشورا و توسل به شهدا 💐 🌷شهید والامقام 🌷 💠 لبیک حق : ۱۸ سالگی 💠مزار: گلزار شهدای اردکان 💠 معرف : خانم جمیله صباغچی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 «» ╭┅──🍀🌻🌺🌼🍀─┅╮ https://eitaa.com/Ravie_1370 ╰═━⊰🍀🌻🌺🌼🍀⊱━═╯🦋🦋
💫 شهید والامقام حسین ثقفی 🦋شهید‌ حسین‌ ثقفی: ما نباید‌ راه‌ آنها (شهدا) و سفارش‌های‌ آنها را فراموش‌ کنیم 🌹نام و نام خانوادگی: حسین‌ثقفی 🌹نام پدر: رحمت‌الله 🌹تاریخ تولد: ۱۳۴۷/۱۱/۲ 🌹محل تولد: اردکان 🌹میزان تحصیلات: سوّم‌راهنمایی‌وطلبه‌حوزه‌ 🌹محل تحصیل: حوزه‌علمیّه‌امام‌صادق(ع)اردکان 🌹وضعیت تاهل: مجرّد 🌹شغل: طلبه 🌹نام عملیات: کربلای‌۵ 🌹تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۱۹ 🌹محل شهادت: شلمچه 🌹نحوه شهادت: اصابت‌ترکش‌به‌ناحیه‌سروسینه 🌹محل خاکسپاری: بهشت‌شهدای‌اردکان 🌹سن: ۱۸سال 🌹سمت در جبهه: غوّاص 🌹نام یگان: گردان‌مالک‌اشتراز‌تیپ‌الغدیریزد 🌹تعداد دفعات شرکت در جبهه: ۶دفعه به مدت ۱۹ماه‌و۷روز « » ╭┅──🍀🌻🌺🌼🍀─┅╮ https://eitaa.com/Ravie_1370 ╰═━⊰🍀🌻🌺🌼🍀⊱━═╯🦋🦋