eitaa logo
❣️فقط کلام شهید❣️
468 دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
7 فایل
یا صاحب الزمان ادرکنی ✹﷽✹ #شهید_سید_مرتضی_آوینی🍂 ✫⇠شرط ورود در جمع شهدا اخلاص است و اگر این شرط را دارے، ✦⇠چہ تفاوتی مے ڪند ڪہ نامت چیست و شغلت•√ #اللهم_عجل_لولیڪ‌_الفرج #ما_ملت_شهادتیم مدیرکانال👇 @Khadim1370 آی دی کانال👇 Ravie_1370
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ با تو این پنجرهٔ ابری من خواهد دید آسمانی پُر پرواز اگر برگردی پیش چشمان تو ای آینه‌رو! اشعارم باز هم می‌کند اعجاز اگر برگردی ♥️اَلَّلهُمـ ّعجِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج♥️ 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام 🌹روز دوازدهم ختم صلوات جهت سلامتی و تعجیـل در امر فرج صاحب الزمان عج و سلامتی امام خامنه ای عزیزتر از جان ونیت قلبی شما عزیزان✨ هدیه به روح مطهر شهیدعباس باقری صد صلوات 💫 التماس دعای فرج 🙏 @Ravie_1370🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاج قاسم جواب داد:...... . @Ravie_1370🌷
. نامزد‌شهادت‌بود، خدا‌برای‌او‌ستاد‌انتخاباتے‌زد :)،، جناب‌قاف ((:♥️ . @Ravie_1370🌷
🌸 بعضی مسلمانان🌸 بهشون میگم ولی گوش نمیدن دیگه نمیگم😏 پاسخ: 🍃۱) ما واجبمون رو انجام میدیم.... نتیجه با خداست....😊 مگه ما نماز میخونیم مطمئن هستیم که نمازمون قبول میشه؟ نه نیستیم ولی این دلیل نمیشه که دیگه نماز نخونیم و بزاریمش کنار...👌 امر به معروف هم همینطوره... 🍃۲) 1) به احتمال زیاد گوش میکنن اگه عمل کردند ⬅️ تشکر میکنیم 🍃2) اگه گوش نکردند ⬅️ ما وظیفمون رو انجام دادیم و گناهش برای ما نوشته نمیشه و باقیش با خودش مطمئنا بعد ها با خودش فکر میکنه 🍃3) اگه گف به تو چه ⬅️ بگو به خدا که مربوطه خدا گفته حجاب واجبه... اینو بدون شنیدن به تو چه لیاقت میخواد...😌 بخاطر واجبمون و لبخند رضایت امام زمان(ع) انجام میدیم😍 بزار یک فحش هم بشنویم و یک فحش از روی دوش امام زمان(ع)برداریم... تاثیر عملش بالاست امر به معروف و نهی از منکر واجبه لطفا‌ ترک نکنید @Ravie_1370🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿 تو‌ ‌نکن‌؛در عوض‌خدآ زندگیت‌رو‌پر‌از‌وجود‌خودش‌میکنه. عصبی شدی؟ نفس بکش‌بگو‌: بیخیال،چیزی‌بگم، اما‌م‌زمان‌‌ناراحت‌میشه..♥️🌙 دلخورت‌کردن؟ بگو‌:خدا‌میبخشه‌منم‌میبخشم‌🌊 تهمت‌زدن؟ آروم‌باش‌و‌‌توضیح‌بده〰🌌 بگو‌: به ائمه‌هم‌خیلی‌تهمتا زدن.. کلیپ‌و‌عکس‌نامربوط‌خواستی‌ببینے؟ بزن‌بیرون‌از‌صفحه‌بگو:مولا‌مهم‌تره..🌱 نامحرم‌نزدیکت‌بود؟ بگو‌‌:فقط امام زمانم ❤ بیخیال‌بقیه👌🏻✨ @Ravie_1370🌷
*•••••┅═✧🦋❁﷽❁🦋✧═┅•••••* 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸روزنامه حدیث کرمان، سال سوّم، شماره ۱۰۸ ، سه شنبه ۱۰ آذر ۱۳۶۶ ش 🔹صفحه۲۶۷_٢۶۴ 🦋 طناب رو از پایۂ پل باز کرده بود که من توی قایق پریدم. او هم پشت سر من طناب رو توی قایق پرت کرد و خودش هم آمد توی قایق و کنار من نشست. به محض آنکه قایق راه افتاد، از دست هوای شرجی و دم کردۂ هور و خرمگس های نیش دار و مزاحم خلاص شدم. باد خنک پاییزی توی صورتم خورد و در تمام بدنم لذت خاصی از گرما را احساس کردم. داشتم می رفتم توی کِیفِ هوای خنک که (شهید محمّدحسین یوسف الهی، معاون اطلاعات و عملیات لشکر ثاراللّه) گفت: «آقا مصطفی!...می خواهی یک شعر تازه برایت بخونم؟» نگاهم را سمتش چرخوندم. خندۂ همیشگی را بر لبانش دیدم. گفتم:«از مولاناست؟» گفت:«آره.» گفتم:«بخون». او شروع کرد به خواندن؛ شمرده و با حرکات دست، گویی می خواست با همۂ وجودش شعر را به من تفهیم کند: 💠من مست و تو دیوانه ما را که لرد خانه صد بار تو را گفتم، کن خور، دو سه پیمانه 💠در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه 💠جانا به خرابات آ تا لذّت جان بینی جان را چه خوشی باشد بی صحبت جانانه 💠هر گوشه یکی مستی دستی زده بر دستی و آن ساقی هر هستی، با ساغر شاهانه 💠تو وقف خراباتی، دخلت می و هرجا می زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه 💠ای لوطی بر بط زن، تو مست تری یا من ای پیش چو تو مستی، افسون من افسانه 💠چون کشتی بی لنگر کژ می شد و مژ می شد وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه به اینجای شعر که رسید، دستش را روی شانه ام گذاشت و گفت: «حالا مصطفی شعر رو معنی کن.» از خودم خجالت کشیدم، گفتم:«محمّدحسین یک بار دیگر بخوان!» و باز هم خواند. پیش خودم گفتم:«محمّدحسین معنی شعر خودت هستی.» اصلاً تو مصداق عینی این سرودۂ مولانا هستی، مگر نه اینکه اگر من مست هستم تو اصلاً دیوانه ای؟ و بعد دوباره این بیت را بلند خواندم: ای لوطی بر بط زن، تو مست تری یا من ای پیش تو چون مستی،افسون و من افسانه توی دلم گفتم محمّدحسین از من افسون مخواه. افسون من پیش تو افسانه هست. نگاهش کردم، چفیه اش دور گردنش بود و چهره زیبایش را زیباتر می کرد. تیر نگاهم را به یکباره بر نگاهش دوختم و به چشمانش خیره شدم. دلم می خواست برایش شعر مولانا را می خواندم. 💠از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد در هر نظرش مضمر صد گلشن کاشانه 💠چون کشتی بی لنگر کژ می شد و مژ می شد و ز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه دلم می خواست فریاد می زدم و می گفتم:«تو تجسّم این ابیاتی. محمّدحسین!...من از ضمیر نگاهت بهشت را دیدم. محمّدحسین!...تو همانند این قایق هستی که آرام نداری و بی پروا و شتابان بر امواج می رانی. تو قایق بی لنگری، تو بر آب های زمان جاری هستی، تو خود موجی ، تو توفانی، تو دریایی، تو می رانی سوار بر بادها و توفان ها. تو از آن دریایی، تو غریق رؤیای عشقی، تو دریای دریادلی، تو دریادل مسافری؛ محمّدحسین از حسرتت مردم.... 💠و ز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه به محمّدحسین نگاه کردم و به او خندیدم و پیش خودم خواندم: 💠من مست و تو دیوانه، ما را که برد خانه؟ مصطفی مؤذّن زاده بهار ۱۳۶۵ ش *•••••┅═✧🦋❁🌼❁🦋✧═┅•••••*