14.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حضرت مادربه ما اذن بده برای گریه برغریبی پسرت 💔
☕️ @Razee_man
2.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غزه_هنوز_غزه_است
دست چپش شکسته است و از گرسنگی گریه میکند، تنها چیزی که میتواند آرامش کند چند ثانیه دست در دهان گذاشتن است...😔
+ سر خودمان را شیره میمالیم، دور خبر های غزه را خط کشیدهایم و در رهایی محض از مظلومان زمان خویش، به عزاداری مظلوم تاریخ نشستهایم ...
حسینبنعلی رفت تا عَلم مظلومهای عالم را برافراشته کند و برای همیشه پرده را از روی ظالمان بردارد، چه شده که امروز مظلومان زمان خویش را به فراموشی سپرده ایم ؟
☕️ @Razee_man
12.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد
حالا تصور کن به دستش هم، سری باشد
حالا تصور کن که آن سر، ماهِ خون رنگی
در هالهای از گیسویی خاکستری باشد
دختر دلش پر میکشد؛ بابا که میآید
موهای شانه کردهاش در معجری باشد
ای کاش میشد بر تنش پیراهنی زیبا
یا لااقل پیراهن سالمتری باشد
☕️ @Razee_man
41.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشه ی مردم، غم نان نه
شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران
به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه
کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر
پریشان کرد جمع یکدل ما را ، پشیمان نه
یکی فریاد می زد شرمتان باد آی دژخیمان!
به سمت ما بیاندازید تیر، اما به ایوان نه
دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید
رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه!
پ.ن: قربانِ چشمان ترِ او❤️
☕ @Razee_man
22.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ائمه به مجالس ما اشراف دارند، دکان داری نکنید...
☕ @Razee_man
♦نوشتهاند یک مردی رفت خدمت مرحوم صاحب مقامع و گفت: من دیشب خواب وحشتناکی دیدم. گفت: چه خواب دیدی؟ گفت: خواب دیدم که با این دندان های خودم گوشت های بدن امام حسین علیهالسلام را دارم میکنم. این مرد عالم لرزید، سرش را پایین انداخت، یک مدتی فکر کرد، گفت: شاید تو مرثیهخوان هستی. گفت: بله آقا.
▪گفت: دیگر بعد از این یا اساسا مرثیهخوانی را ترک کن یا از کتابهای معتبر نقل کن. تو با این دروغهایت داری گوشت بدن امام حسین را با این دندانهای خودت میکنی. این لطف خدا بوده که لااقل در این رؤیا به تو نشان بدهد.
#پارا_کتاب
📚حماسه حسینی_شهید مطهری
☕ @Razee_man
نرو، بمان؛
اما خورشید نازش بیشتر از این حرفها بود،با من راه نمیآمد. گریان غرورم را شکستم و از تهدل ناله سر دادم: خواهش میکنم من از غروب میترسم، میدانم فردا قرار است برسد اما نرو، لااقل دیرتر برو و کمی به دل من آرامش خاطر بده.
اما نه این خیالی باطل بود. خورشیدِ موذی خمیازه کشان، آرام آرام در حال رفتن بود. تسلیم شدم
میدانستم فردا چه در انتظار ماست...
جگرم میسوخت. صدای گریهی نوزاد در خیمه آتشم میزد خواستم بگویم تشنهام ،اما نشد.
راهم را کج کردم باید اندک آبی در گنجه نگه میداشتم تا زمانی که مشکها خالی میشد، مرهمی بر دردی باشم.
صدای ناله از گوشه و کنار این صحرا به گوش میرسید به دور دست نگاه کردم.
با خود غریب بودم، این من را نمیشناختم. خودم را کوهی استوار میدیدم اما حالا در حال فروپاشی.. تفأل زدم که تکیه کنم بر این و آن، اما جواب آمد حسبی الله و نعم الوکیل..
چشمانم را بستم وزیرلب زمزمه کردم:
" مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع"
☕ @Razee_man
ازآدمهای شعاری بَدمان آمده بود، آدمهایی که با ظاهر شدن روی دیگرشان، دنیایی از بهت را در چشمانمان میساختند...؛ شعار اما همیشه بد نیست وقتی با عمل همراه باشد نشاندهنده شعور یک فرد است، گاهی برای دشمنی که ادعا دارد باید شعار داد،باید رجزخواند.
۱۱ساله بود، میخواست در میدان جنگی که لحظاتی قبل پدرش در آن آسمانی شده بود، رجزی بخواند به اطرافش نگاهی کرد حسین(علیه السلام) برای اومثل عبدالله بن حسن نبودتا اوراعموصدابزند یا مثل علی اکبر تا ...
دلش درآستانه شکستن بود اما مگر میشد باامام نسبتی نداشته باشد؟! به میدان رفت و با همان قدکوچکش با همان دلنازک وحساسش حسین را امیرِخود خواند بهترین امیردنیا(امیری حسین ونعم الامیر) وجنگید .
وقتی به زمین افتاد خود را در آغوشِ امام دید، رابطه حقیقی خود را با امام فهمیده بود؛ امام مهربانتر ازهر پدر و عمویی او را در آغوش گرفته بود همچون همدم و رفیق، پدر مهربان، برادر، مادر دلسوز به کودک و پناهی محکم
گاهی لازم است به رابطه خودمان باامام زمانمان فکرکنیم ،کنارگریه و شنیدنِروضه تامل کردن را واجب بدانیم واجب
#عمرو_بن_جناده
#یار_نوجوانِ_امام
☕ @Razee_man