12.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میلاد کریم آل الله است، و من حیران از کَرَم بیحد او ... .
خواسته هایم را لیست کرده بودم اما مگر میشود چیزی هم خواست؟ در محضرش حرفها بریده میشوند و زبان به لکنت میافتد.
حقیقتش آقا ،می دانم هرآنچه بخواهم شما از قبل میدانید و خواهید داد، میترسم با خواستههای دم دستیام شرمندهتان کنم...
مسرورمان کن با طنین خوش "انا الامام القائم"
☕️ @Razee_man
اسوه صبر
درسی که ما از زندگی امام حسن ع میگیریم الگو برداری از صبر آن حضرت است. آن حضرت یكی از بارزترین الگوهای صبر است. صبر و تحمل امام مجتبی در برابر خون دلهایی كه خورد و دشنامها و ناسزاهایی كه شنید، آدمی را مبهوت میكند.
درس دیگر ما از زندگی آن حضرت این است که بزرگترین آفت جامعه اسلامی ضعف شناخت است؛ سطح فرهنگ مردم آن زمان و توان تشخیصشان بسیار ضعیف بود؛ به فرمایش مقام معظم رهبری آنها بصیرت نداشتند؛ تا جایی كه به راحتی با جعل یک حدیث و یا یک رفتار مزورانه فریب میخوردند و به كسانی مثل خاندان پیغمبر اعتراض میکردند که چرا شما ایجاد اختلاف کردید؟
"گزیدهای از سخنان آیت الله مصباح یزدی (دامت بركاته) ۱۴ رمضان ۱۴۳۴ "
☕️ @Razee_man
پدر موقعِ افطار در حالی که به کنج نامعلومی خیره شده بود، با صدای خسته و گرفتهای گفت: یادش بخیر، حضرت آقا قبلا زیاد میخندیدند، خنده هایشان، قوت قلب ما بود، اما این روزها نگاه هایشان... ، دلمان برای لبخندهای آقا لک زده.
+ صدای پدر انگار از فرش برخاسته و بر عرش رسید، عیدیمان را امام حسن مجتبی (ع) دادند... شیرینی شب عید ما، تماشای خنده بر لب های آقا شد! اشک شوق در چشمانِ مان حلقه زده و تسبیح لا حول و لا قوت الا بالله میخوانیم، حرف دلمان همین است و بس:《خدایا، از جان ها و زندگی ناقابل ماه بکاه و بر عمر او بیفزا، آمین》
☕️ @Razee_man
عثمان خیلی سعی میکرد ابوذر را به هر نحوی ساکت کند، چراکه معتقد بود ضرر زبانی که ابوذر دارد از صدها شمشیر برایش بیشتر است.
اما هر کاری کردند نشد؛ از کتک و تبعید گرفته تا پیشنهادهایی وسوسه انگیز.
گفته شده روزی عثمان به یکی از غلام هایش کیسه ای پول داد و گفت: اگر بتوانی این کیسهی پول را به ابوذر بدهی و قانعش کنی این پول را بگیرد تو را آزاد خواهم کرد!
غلام نزد ابوذر رفت و با چرب زبانی شروع به صحبت کرد و از هر منطقی هم دم زد اما ابوذر نه تنها به فکر خود نبود بلکه از حق دیگران صحبت میکرد.
غلام از آخرین امیدش استفاده کرد: ابوذر! تو نمیخواهی یک بنده آزاد شود؟ ابوذر گفت: چرا خیلی هم دلم میخواهد. غلام ادامه داد: من غلام عثمان هستم و او با من شرط کرده که اگر تو این پول را از من بگیری او مرا آزاد میکند.
ابوذر جمله ای گفت زیبا که اگر من این پول را از تو بگیرم، تو آزاد شدهای اما من بندهی عثمان شدهام...
#پارا_کتاب
📚کتاب سیری در سیره ائمه اطهار
☕️ @Razee_man
این روزها به ترجمهی ادعیه رمضان توجه بیشتری دارم، سرعت خواندن متن ادعیه را از 2x روی ۰/۵x آوردهام و حالا چند روزی است به عبارت اَلهِمنَا مَعرِفَهَ فَضلِهِ فکر میکنم؛ خدایا شناخت برتریهای رمضان را به ما الهام کن اما مگر رمضان چه سرّ نهانی دارد که امام سجاد عليهالسلام، طلب الهام معنای رمضان را از خدا میکند.
باید آگاهی ام را نسبت به رمضان و فضائلش زیاد کنم اما مگر تنها آگاهی برای به دست آمدن این معنا کافیست؟ یا نه! باید این آگاهی موجب تفکر و در نهایت نگاه و نگرش جدیدی بشود.
در میدانِ اندیشه شاید اولین اثر علم این باشد که مایهی درک بهتر حقایق عالم بشود و لازمه این درک بهتر، قدم بعدیِ ما تفکر است. مرور عاقلانهی آگاهی و ایجاد ربط مناسب بین آنها؛ حتی اگر برای رسیدن به مجهول نباشد، وجودش را نورانی میکند! چنانچه حضرت جعفرصادق عليهالسلام میفرماید:《اکثر عبادت ابوذر، تفکر بود》در قرآن کریم هم مکرر آمده است و خداوند تفکر را میان ذکر و دعا جای داده است.
آگاهی خوب است تفکر هم اما مگر میشود پراکنده کاری آدم را به نتیجه برساند؟! ما به دنبال آگاهی هستیم که موجب تفکر بشود و تفکری که ما را به نگرش برساند و نگرش یعنی سلسله آگاهی در کنار هم و به ترتیب قرار بگیرند، نگاه و برداشت کلی ما تغییر میکند و اینجاست که نگرش مناسبی میتوانیم به ماه مبارک داشته باشیم.
زمان لازم برای شکل گرفتن یک نگرش کامل درمعارف الهی حدود ۳ ماه است و من به فکر رجب میافتم، اعتکاف و روزهایی که میتوانست بهتر گذرانده شود و روزهایی از رمضان که میتواند بهتر گذرانده شود، برای شروع هیچ وقت دیر نیست!
#شهر_خدا
☕ @Razee_man
بَلْ لِثِقَتِي بِكَرَمِكَ
وَ سُكُونِي إِلَى صِدْقِ وَعْدِكَ وَ لَجَئِي إِلَى الْإِيمَانِ بِتَوْحِيدِكَ وَ يَقِينِي بِمَعْرِفَتِكَ مِنِّي
أَنْ لاَ رَبَّ لِي غَيْرُكَ.
خدای من!
من سزاوار نیستم.
حتی به اندازهای که حرفم را بشنوی،
ولی با این همه به تو روی آوردهام.
به خاطر کرامت تو
و دعوت تو
و توحید تو
و آگاهی تو به تنهایی من.
- دعای ابوحمزهثمالی
#شب_قدر
☕️ @Razee_man
7.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چشم یتیمان شهر به دستانش بود ...
☕ @Razee_man
"شب های قدر، شب های درست کردن نسبتِ ما با مهدی فاطمه است"
ممنونیم استاد که واسطه فهمیدن این نکته برای ما درشب قدر شدید؛
ممنون که حواستان به ما شاگردانِ نوجوانتان هست!
پ.ن: مراسم شب بیست و یکم رمضان، موسسه استاد فرجنژاد
☕ @Razee_man
8.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
می گفتندکه روزهای بعد از استاد، بعضی نفس راحتی می کشیدند که بهتر!دیگر کسی نیست تا فهم نصفه و نیمه شان را یادآور بشود و غصهی کتاب نخواندنشان را بخورد.
روضهخوان روضه ای خواند از فرق شکافته، که نکند در مسجد مسلمانی شمشیر ابن ملجم را دید و چیزی نگفت، چیزی به زبان نیاورد که بعدا بگوید خیالم آسوده شد!دیگر کسی نیست که دین حداقلیم را یادم بیاورد تا مبادا خیالم ترک بردارد و آسوده نخوابم و نخورم...
روضهی قاب عکس و سجادهی مسجد را که شنیدم گریستم، گریستم که اشک هشداری باشد تا روزی مبادا قابی دگر را به شکم سیری بفروشم...
☕ @Razee_man
بعضیها خیال میکنند که از رسول اکرم صلیالله و از مولیالموحدین امیرالمؤمنین علیهالسلام بالاترند!
آنها با عمل و بلا همراه بودند، و اینها میخواهند با ادعای ولایت و محبت؛
با امیرالمؤمنین علیهالسلام همراه باشند.
راستی که شیطان بیکار نمینشیند و سماجت میکند.
آخر چگونه میشود که
ریشهی عشق امیرالمؤمنین،
عمل معاویه و میوهی او را بار بیاورد؟
تو را گول نزنند!
زیرا معرفت و فکر و محبت و قلب و عمل و تقوا، مرکبهایی هستند که با بلای خدا و امتحان او همراه میشوند و میرسانند.
این راه را، حسین عليهالسلام با سر رفته
تو چگونه میخواهی با غرور و بیاعتنایی و با خور و خواب و ولنگاری به انجام برسانی؟
#پارا_کتاب
📚 نامههایبلوغ _ علیصفاییحائری
☕ @Razee_man
یاطَبیبَ مَن لا طَبیبَ لَه...
خدایمن!
منم کودکی که پروریدی،
منم نادانی که دانا نمودی،
منم گمراهی که هدایت کردی،
منم افتادهای که بلندش نمودی،
منم هراسانی که امانش دادی و گرسنهای که سیرش نمودی
و تشنهای که سیرابش کردی
و برهنهای که لباسش پوشاندی
و تهیدستی که توانگرش ساختی
و ناتوانی که نیرومندش نمودی
و خواری که عزیزش فرمودی
و بیماری که شفایش دادی
و خواهشمندی که عطایش کردی
و گنهکاری که گناهش را بر او پوشاندی
و خطاکاری که نادیدهاش گرفتی؛
☕ @Razee_man
34.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب، شبِ احیا بود و گلزار شهدا شلوغ،
مداح روضهی یتیمی میخواند
از زینب میگفت و از حسنین
از وصیت بابا می گفت و
از گریه های بچه ها ...
گذرا دختری دیدم
کنار مزار پدر
مثل سرو استوار بود
شناختمش،
کنارش نشستم، نه قد خمیده بود و
نه بی قراری می کرد،
فقط می شد درد را در چشمانش دید
دردِ فقدان...
اشک هایش، ناب بود،
اشک ریخت، اما نه وقتی که مداح
اسم پدرش، "شهید علی آقازاده نژاد" را آورد،
اشک ریخت، اما نه وقتی از روایت یتیم شدنش همه در گلزار اشک ریختند،
اشک ریخت، اما نه وقتی از خواهرِ چند روزه ی بابا ندیده اش حرف به میان آمد،
بلکه اشک ریخت،
وقتی از شب یتیمی زینب (س) حرف شد
وقتی از گریه های حسنین سخن آمد
وقتی از فرق شکافته و وصیت های علی گفته شد
آری
اشک هایش، امانت پدر بود،
حواسش بود، برای چه کسی خرج می کند...
☕ @Razee_man