eitaa logo
رفاقت با شهدا
2.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
6.9هزار ویدیو
56 فایل
برای رسیدن به پله ای که شهید بر آن ایستاده است، باید گامی به بلندای گذشتن از همه چیز برداشت، حتی گذشتن از آبرو شهدا توانستند، آمده‌ایم تا ما هم بتوانیم! ای که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده خادم کانال @Sarbazanevelayat313N
مشاهده در ایتا
دانلود
حیدر بادنور سلام علیکم دوستان😊 خلبان شهید مدافع حرم شجاعت علمداری هستم✋ سپاسگزارم از دعوتتون به گروه امام زمانی و شهداییتون 😍✋
پس از اخذ مدرك ليسانس، لباس مقدس پاسداري را بر تن كردم و به عنوان پاسداري نمونه و ممتاز، به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پيوستم بعد از گذراندن چندين دوره ي تخصصي خلبـاني، بـه عنـوان خلبـان بـالگرد در نيروي هوا نيروز سپاه پاسداران به خدمت مشغول شدم با ورود فناوري نوپاي پهپاد به هوا فضا، به همراه چند تن از خلبانان برتر انتخاب شدم تا دوره هاي لازم را آموزش ببينم به روایت از همسر بزرگوارم : قبل از عيد 93وقتي فهميدم كه پاسپورت گرفته،به دلم الهام شدكه شهيدمیشه وقتي كه مأموريتش را نيمه تمام رها كرد و به خانه برگشت، ابتدا خوشحال شدم ولي وقتي فهميدم كه مي خواهد به جنگ برود، به گريه افتادم و گفتم كـه به خاطر اين بچه ها نرو.دلداريم داد در حالي كه مـي دانسـتم او در اعمـاق وجودش به همه ي بچه هاي ايران فكر مي كنه
كار شـهيدو همكـارانش در عـراق،كنتـرل هواپيماهـاي بدون سرنشين در جوار ملكوتي حرم امام حسن عسكري (ع) بود شـب آخـر، ابتـدا بـا همكارانش به زيارت ميروند و سپس حدود ساعت يازده شب به من زنگ زد. صدايش را كه مي شنيدم، به گريه مـي افتـادم. دسـت خـودم نبـود.داشـت دلداري ام مي داد كه صداي خمپاره اي شنيدم. ازش پرسيدم: ايـن صـداي چي بود؟ گفت: چيزي نيست باور كن جايمان امن امن است همان شب وقتی که صحبتش با من تمام شد، خمپاره دیگری می‌زنند و او به شدت مجروح و به بیمارستان منتقل می‌شود سرانجام در ساعت ۲ بامداد روح بی قرار ش در جوار امام عزیزش، آرام می‌گیرد و به لقاءاالله می‌پیوندد.
خب دوستان بزرگوارم سرانجام من هم درتاریخ نهم تیرماه ۱۳۹۳ و در نبرد با داعش و القاعده، در سامرای عـراق و در جوار بارگـاه ملکـوتی امام حسن عسکری (ع) بر اثر ترکش خمپـاره به آرزوم رسیدم وبه شهادت رسیدم 😍✋ پیکرم پس از تشییع با شکوهی که انجام شد در روستـای خانه خمیس منطقه سیاخ دارنگون شیراز خاکسپاری شد 😊 شیراز تشریف آوردید خوش حال میشم بهم سربزنید 😍✋ شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم و علی الخصوص 🌼 شهید شجاعت علمداری 🌼 🌷 صلوات بر آقا حضرت محمد و آل بزرگوارشان🌷‌ التماس دعای فرج و شهادت🤲 تکاوران جنگ نرم قرارگاه عملیاتی سپاه قدس
⭕️پیش بینی حاج قاسم درباره دو فتنه در کشور و تاکید به حمایت از رهبر انقلاب 🔹احمد حمزه‌ای، همرزم سردار شهید سلیمانی: سردار شهید از وجود دو فتنه در آخر الزمان خبر دادند و گفتند شما حواستان باشد که یکی از آنها فتنه‌های خارجی و دیگری نفوذی‌های داخل کشور که این دو حتما اتفاق می افتد و این قدر عرصه برحضرت آقا تنگ می شود. به زودی فتنه‌هایی را پیش رو خواهید داشت که آن روز من نیستم ولی شما پشت حضرت آقا را خالی نکنید. مالک اشتر زمان 🕋🌺🕋🌺 🌺ظهور بسیار نزدیک است🌺 @Zohorbesyarnazdikast 🌴اللهم عجل لولیک الفرج🌴
12.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مگـر تو چند نفر بودی که بعد از رفتنت جهانمـان اینگونه خالی‌ست .. ! 🥺 شادی روح سردار دلهاصلوات حاج_قاسم سردار_دلها 𝑱𝒐𝒊𝒏⤹ ‌🌿کانال لطیفه های جالب و جملات زیبا  @Latifehhayejaleb
@Aminikhaah سوختن مهره های شیطان.mp3
زمان: حجم: 5.72M
🎙️سوختن مهره‌های شیطان * فتنه کراهت ندارد... * فتنه فرصت بروز بالاترین توانایی‌ها * تعجب ملائک از صبر اباعبدالله الحسین عليه‌السلام * عیار جدید از مؤمن در طوفان فتنه 📌 برگرفته از جلسات « به وقت شام »
@Aminikhaah فتنه شام 3(1).mp3
زمان: حجم: 4.13M
🎙️در پَس فتنه‌ها چه‌ می‌گذرد؟ ⬅️ سررشته‌ی تکانه‌ها در فتنه شام 📌برگرفته از جلسات «به وقت شام »
@Aminikhaah حاج قاسم.mp3
زمان: حجم: 6.54M
🎙️ ✍سرکشیدن جام حکمت * رسیدن ظلم به سقف نهایی خودش * صبر بدون منّت در راه خدا * برپایی قیامت توسط حاج قاسم * بذل در راه حق ثمر دارد. 📌برگرفته از جلسات « بر مدار بیمار دلان »
@Aminikhaahسال نو معنوی.mp3
زمان: حجم: 14.92M
🔷 سال نو معنوی 🔶آنچه خوبان همه دارند تو (ماه رجب) یک جا داری 🎙️ بخش دوم
🌹🕊 بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۲۳ _نمیدونم، ما داشتیم میرفتیم سمت خیابون اصلی که دیدم مردم از ترس تیراندازی ارتش دارن فرار میکنن سمت ما، همونجا تیر خورد. من نمیدانستم.. اما انگار خودش میدانست میگوید که صورتش سرخ شده بود، بین هر کلمه نفس نفس میزد.. و مصطفی میخواست تکلیف این گلوله را همینجا مشخص کند.. که با لبخندی تلخ دروغش را به تمسخر گرفت _اگه به جای مسجد عُمری، زنت رو برده بودی بیمارستان، میدیدی چند تا و هم به گلوله بسته شدن، اونا رو هم ارتش زده؟ سمیه سرش را از ناراحتی به زیر انداخته،.. شوهرش انگار از پناه دادن به این زوج پشیمان شده.. و سعد فاتحه این محکمه را خوانده بود که فقط به مصطفی نگاه میکرد.. و او همچنان از خنجری که روی حنجره ام دیده بود، که رو به سعد اعتراض کرد _فکر نکردی بین این همه وهابی تشنه به خون شیعه، چه بلایی ممکنه سر بیاد؟ دلم برای سعد میتپید.. و این جوان از زبان دل شکسته ام حرف میزد که دوباره به گریه افتادم.. و سعد طاقتش تمام شده بود.. که از جا پرید و با صدایش را بلند کرد _من زنم رو با خودم میبرم! برادر مصطفی دستپاچه از جا بلند شد.. تا مانع سعد شود که در صدای مصطفی پاشید و مردانه فریاد کشید _پاتون رو از خونه بذارین بیرون، سر هر دوتون رو سینه تونه! برادرش دست سعد را گرفت.. و دردمندانه التماسش کرد _این شبا شهر قُرق وهابی هایی شده که خون شیعه رو میدونن! بخصوص که زنت و بهش رحم نمیکنن! تک تیراندازاشون رو پشت بوم خونه ها کمین کردن و مردم و پلیس رو میزنن! دیگر نمیخواستم.. ادامه دارد.... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄