🔴شفاعت شده ی حضرت زهرا(س)
📌ناگهان انـوار طلایی و سبز و قرمز و زرد از سوی آسمـان روی زمین ریخته شد.
🔸فرشتگان با وقار و آهسته بال می زدند و به سمت زمین می آمدند. هودجـی روی دستهایشان بود.همـه بدون اینکه بخواهیـم، بلنـد شدیم.
🔹خانـمی نـورانی از هودج پایین آمد. شهدای گـردان نـزدیک هـودج بـودند. خواستـم به سوی هـودج بروم، امـا پاهـایم به زمین چسبیده بـود.
▪️آن خانم برسر شهدا دست میکشید و به هرکدام برگه ای میداد. "اوسطی" که پهلویم نشسته بود بسوی هودج دوید و برگه راگرفت.
▫️تمام صورتش میخندید. روی برگه اش را که نشانم داد نوشته بود: «شفـاعت شـده حضـرت زهــرا (س)»
🔻هودجی دیگر ازآسمان فرود آمد.آقایی پرشکوه و الهی درآن بود. شهـدا دست به سینه نهادند و زمزمه کردند: «السـلام علیک یا اباعبـدالله ع»
ازخواب پریدم. بالش از اشک، خیس شده بود.
📜خداحافظ کـرخه / داوود امیریان
"صلواتی هدیـه کنیم به ارواح مطـهر شهـدا"
#خاطرات_شهدا
🌷 خون با بركت🌷
يك سالى از شهادت آقاجواد ميگذشت تلفن خانه به صدا در میآید. خانمی که از تماس با موبایل شهید، جواب نگرفته است، سراغ آقاجواد را میگیرد:
با آقاى جواد اللهكرمى كار دارم!
- ايشان، نيستند.
میشود شمارهاى بدهيد تا با ايشان تماس بگيريم؟
- امرتان چی هست؟
از سازمان انتقال پلاسماى خون تماس ميگيرم، آقاى اللهكرمى قبلا چند بار به اين مركز مراجعه كردهاند و پلاسماى خون خود را براى بيماران نيازمند اهدا نمودند، اما اكنون مدتهاست كه ديگر مراجعهاى به اين مركز نداشتند، میخواستيم ببينيم آیا تمايلى براى مراجعه مجدد دارند؟
- ببخشيد! ايشان همه خونش را یکجا برای امر دیگری اهدا نمودند.
متوجه نمیشوم!
- آقای اللهکرمی به شهادت رسیدهاند!
(چند ثانیه سکوت میکند و بعد با تعجب و لحنی حزین میگوید:)
شهید شدهاند؟ خدای من! کجا و چگونه؟
برای دفاع از حرم. برای امنیت مردم!
یکی به آیت اللّٰه بهاالدینی گفت:
حاجآقا !
دعا کنيد من #آدم بشم
ایشون باخندهی مليحی گفتن:
با دعای خالی کسی آدم نمیشھ❌
باید زحمت بکشید!
آره خلاصه😉👌
#تلنگر. . .
از ابتدا که وارد جنگ شدم دو ابزار مهم درکولهپشتیام بود:
۱- #خلوص،۲- #توکل
همیشه با این دو، خودم را آمادهی خدمت کردهام."
#حاج_قاسم🥀
#خداوندا_مرا_پاکیزه_بپذیر
📷تصاویر حضور رهبر انقلاب در مرقد مطهر امام خمینی(ره) و گلزار شهیدان
❲- امـروز صبح با امام ره، شهــدا
رفقاۍ قدیمے، دهہ هشتادۍ انقلاب چہ نجوایے داشتے
نڪند از امت، ازخـواص شڪوایہ داشتہ باشـے
جانم بفدایتــــــ
میدانم تنهاۍ تنها هرجا ڪہ همہ سڪوت ڪرده اند بہ میـدان میایـے
و نداۍ هل من ناصرا ینصرونـے سر میدهے خدا ڪند ڪہ ڪوتاهے ما را در حـقّ اماممان بہ بزرگوارۍ خودتـــ ببخشے و ما مدیون نائب امام زمانمان نگردیم .❳
حضور رهبر معظم انقلاب بر مزار شهید نوید صفری
🔹شهیدی که ۱۵ آبانماه سال ۱۳۹۶ در منطقه بوکمال سوریه زخمی و به اسارت داعش درآمد.
🔹️بعد از آزادی بوکمال پیکر این شهید ۵ آذرماه همان سال شناسایی شد که سر از پیکرش جدا شده بود.
دائم الوضو بود!
موقع اذان خیلیها مےرفتند وضو بگیرند، ولی حسن اذان و اقامه می گفت و نمازش را شروع میکرد📿
مےگفت :« زمین جاے جمع ڪردن ثوابہ . حیف زمین خدا نیست ڪہ آدم بدون وضو روش بره⁉️
#شهید_حسن_طهرانیمقدم
یاد حمیدآقا بخیر میگفت:
«برای پیوند عبد با معبود قابلیت لازم است , لازمهی #شهادت خدایی شدن است...»
#رزقک_شهادت
#شهید_حمید_سربی
خیلی کم خانه بود، اکثراً ماموریت بودند..اطرافیان همیشه اعتراض میکردند و به من میگفتند که شما چگونه تحمل میکنید بچهها یک دل سیر پدرشان را ندیدند.یک روزی به او گفتم:«خسته نشدی؟ نمیخواهی استراحت کنی؟؟
گفت:«مگر دنیا چقدر است که من خسته شوم؟ برای استراحت هم وقت زیاد است...
#شهید_رحیم_کابلی🌷
#شهدای_خان_طومان
#سالروز_ولادت
📌دکـتر بهش گفت: به اندازه یک دموبازدم با مُردن فاصله داشتی!
🔸مصطفی جواب داده بود: شما به اندازه یـک دموبازدم میبینید،
🔹اونی که باید شهادت را میداد، یک كوه گناه دیده!
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🌹 شهید محمد میرزاخان
▪️او در سال ۱۳۳۳ در مشهد بدنیا آمد. پدرش طلبه بود و مادرش خانهدار. به خاطر کار تبلیغ پدرش تا 6 سالگی در روستای سبزیجان نیشابور رشد کرد، سپس خانوادهاش برای سکونت عازم مشهد شدند.
▫️در دوران انقلاب که مصادف با ایام جوانی شهید میرزاخان بود فعالیت های او بیش از گذشته افزایش یافت. وی و برادرش در اکثر تظاهرات و جلسات مخفیانه علماء حضور داشتند.
🔸محمد به نیازمندان اهمیت فراوانی میداد و برای کمک به آنان با کمیته صنفی ساعتفروشان همکاری میکرد. بسیار فعال و پر جنب و جوش بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی مغازه ساعت سازی اش را به پایگاهی برای مبارزه با منافقین تبدیل کرده بود. در و دیوار مغازهاش پر بود از عکس و سخنان امام و مطالب علیه منافقین.
شهید میرزاخان در سال های اول پیروزی انقلاب ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد.
🔹منافقین چندین بار وی را مورد حمله تروریستی قرار دادند که ناکام ماندند؛ اما سرانجام در تاریخ ۱ خردادماه ۱۳۶۳ بعنوان مشتری وارد مغازه اش شده و او را در مقابل چشمان پسر ده ساله اش ترور کردند و از معرکه گریختند. مردم به سرعت شهید میرزاخان را به بیمارستان رساندند؛ اما او بعد از مدتی تحمل رنج و بیماری ناشی از حادثه ترور، در تاریخ ۱۱ بهمن ۱۳۶۳ زمانی که برای طی مراحل درمان به کشور آلمان اعزام شده بود به شهادت رسید.
🌱خدایا من را لایق لقاے شهادت قرار ده!
خدایا! کمکمان کن که در صحنه عمل، پایمان نلغزد و استوار بر ایمان و عقیده خود بمانیم.
خدایا! من را از شر وسوسههاے شیطانے برهان.
خدایا ! آرزویم شهادت در راه تو بوده و هست. آن را براے من و دیگر دوستانم در این راه مقدر بگردان.
خدایا! زمانے که ما را آمرزیدهاے از این دنیا ببر، و آن زمانے که گناهان ما را بخشیدهاے، پاک گردانیدهاے، ما را لایق این لقاے خودت و شهادت در راه خود، قرار ده...
از خدا خواستم که در سومار شهادت را نصیبم کند که نشد و از خدا خواستم که در شمال غرب نصیبم گرداند که باز مرا لایق این فیض عظیم ندانست. ای خدا! تو را به پهلوے شکسته حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) قسم، که این سرے دیگر قسمت ما بگردان شهادت در راه خودت را... انشالله!
✍🏻فرازی از وصیتنامه شهید مدافع حرم موسی کاظمی
#رفیق_شهید
#وصیت_شهید