هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | زنده ماندن یاد شهید سلیمانی از دیگر مصادیق اشتباههای محاسباتی دشمن است
🔺 گزیده بیانات امروز رهبر انقلاب در ارتباط تصویری مردم قم
💻 @Khamenei_ir
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | حساسیتزدایی از اصول انقلاب جزو برنامههای دشمن است
🔺 گزیده بیانات امروز رهبر انقلاب در ارتباط تصویری مردم قم
💻 @Khamenei_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | نباید به اختلافات و تفرقههای مذهبی و قومی دامن زد
🔺 گزیده بیانات امروز رهبر انقلاب در ارتباط تصویری مردم قم
💻 @Khamenei_ir
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
•• آنڪہ بر لوح دلم نقــش ابد بــست تــویــے 🌼🌿 ... شهیدابراهیم هادے•♥️• #شهید_ابراهیم_هادی #
هادےٓدلھٰا 🕊
عاشـق آن اسـتْ ڪہ
فڪرش همہ خدمـت باشـدْ...
صبـح ها در عطـشْ عرض ارادت باشدْ!
.
•
#شهید_ابراهیم_هادی
#رفیق_آسمانی_من
#برادر_شهیدم
#رفیق_شهیدم
#قهرمان_من
جهت تعجیل در فرج و شادی روح شهدا 🥀
صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
تصویر باز شود 🌷#شهید_محمد_مهدی_جلیلی نام پدر: غلامحسین تاریخ تولد: 1346/6/15 تاریخ شهادت: 1365/10/1
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
💐۱۹ دی ماه سالروز شهادت سردار شهید حاج " احمد کاظمی" گرامی باد
ماجرای #حاج_احمد با بانوی دو عالم حضرت زهرا(س)🌹
عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد ترکش خورده بود به سرش با اصرار بردیمش اورژانس میگفت: «کسی نفهمه زخمی شدم همینجا مداوام کنید🌹
دکتر اومد گفت: «زخمش عمیقه، باید بخیه بشه»
🌹بستریش کردند از بس خونریزی داشت بیهوش شد یه مدت گذشت یکدفعه از جا پرید گفت: «پاشو بریم خط»
قسمش دادم گفتم:
«آخه تو که بی هوش بودی، چی شد یهو از جا پریدی»؟
🌹گفت: «بهت میگم به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی وقتی توی اتاق خوابیده بودم، دیدم خانم فاطمه زهرا(س) اومدند داخل فرمودند:
«چیه؟ چرا خوابیدی؟»
عرض کردم: «سرم مجروح شده، نمیتونم ادامه بدم»
حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند:🌹
«بلند شو بلند شو، چیزی نیست بلند شو برو به کارهات برس»...
به خاطر همین است که هر جا که میروید حاج احمد کاظمی حسینیه فاطمهالزهرا(س) ساخته است🌹
#شهید_احمد_کاظمی
فرمانده_لشکرهشت_نجف_اشرف
فرمانده_نیروی_زمینی_سپاه🌹
سالروزولادت :۱۳۳۷/۰۵/۲
سالروزشهادت :۱۳۸۴/۱۰/۱۹🕊🌹
#شهید_امروز
#حضرت_زهرا
جهت تعجیل در فرج و شادی روح شهدا 🥀
صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
11.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📛تیکهی سنگین رهبری به آمریکا، آنها همیشه غلط کردند
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
داستان_دایرکتی_ها 📵 📓 قسمت_آخر افسوس.. افسوس که فرصت ها رو از دست داده بودم.. نه تنها فرصت برای به
سلام سلام سلام
اهالی رفیق شهیدم
شبتون به زیبایی ماه
✌️😊❄️🌝❄️😊✌️
ان شاءالله
از امروز به شرط حیات
قراره رمان بزاریم
اونم چ رمان قشنگی
پس یا ما همراه باشید
ممنون از حضور گرمتون
و همراهی همیشگیتون.....
🌺🌺💙💙😊😊✌️✌️
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
سلام سلام سلام اهالی رفیق شهیدم شبتون به زیبایی ماه ✌️😊❄️🌝❄️😊✌️ ان شاءالله از امروز به شرط حیات قر
#رمان_تا_پروانگی
#تا_پروانگی
#رمان_هشتم
#رمان
¦⇠نویسنده:الهام تیموری
#قسمت_اول
#قسمت_دوم
جهت تعجیل در فرج و شادی روح شهدا 🥀
صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#رمان_تا_پروانگی #تا_پروانگی #رمان_هشتم #رمان ¦⇠نویسنده:الهام تیموری #قسمت_اول #قسمت_دوم جهت تع
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📕 #داستـــــان
#تاپــــروانگی🦋
#قسمـت_اول
✍دلشوره داشت.نگاهش مدام از روی ساعت مچی به سمت ساعت دیواری در حرکت بود .
انگار به همزمان بودنشان شک کرده باشد!
ارشیا ،دیر کرده بود ...
یاعلی گفت و از صندلی پرسرو صدا کنده شد،نگاه خسته اش روی صندلی رنگ و رو رفته ی آنتیک کش آمد، سنگین شده بود انگار،یا نه صندلیه مورد علاقه ی عرشیا زیادی پیر و فرتوت بود که اینچنین ناله می کرد.
لبش به کجخندی کش آمد،چه شباهت غمناکی داشتند باهم!
کلافه نفس عمیقی کشید و به سمت پنجره رفت.
آسمان ابری بیشتر نگرانش کرد.همزمان با چکیدن قطره های باران قطره اشک او هم بیرون جهید و نگاهش به عابرین گنگ کوچه خیره ماند.
چشمش خورد به دختر کوچکی که لی لی کنان عرض کوچه را طی می کرد
نفس عمیقی کشید و فکر کرد که "خدا عالمه چه بلایی سر یه بار مصرف غذایی که تو دستته اومده خانوم کوچولو.."
یاد خودش افتاد وقتی ده یازده ساله بود و پای ثابت نذری های هیئت عمو مصطفی...تمام غذاهای نذری یک طرف و قیمه ی امام حسین هم یک طرف.هنوز هم عطر و بوی عجیبش را در شامه اش حفظ کرده داشت...دستش مشت شد و پلک فشرد "آخ که یکهو چقدر هوس کرده بود"
وزوز گوشی که بلند شد بالاجبار دل کند از خاطرات...دیدن تصویر لبخند خواهرش آرامشی عجیب تزریق کرد به حس و حالش.می خواست صفحه را لمس کند که صدای تک بوق ماشین ارشیا را شنید.
خودش را پشت در رساند و منتظر ماند.گوشی همینطور خاموش و روشن می شد.قدم های او را حتی از دور هم می توانست بشمرد.
درست با آخرین شماره،ایستاد.از پشت شیشه های رنگی هیبت مردانه اش مشخص شد ...و چند لحظه بعد مقابل هم ایستاده بودند.
یکی دلخور و دیگری بی تفاوت ...مثل همیشه!
نگاهی ممتد و سکوتی عمیق در مقابل سلام گرمی که داده بود گرفت!
سنگینی کت چرم را روی دستش حس کرد و هوای ریه اش پر شد از عطر گس و بوی تند چرم اصل ... ترکیب خوبی بود!
نفسش را فوت کرد بیرون،ارشیا هنوز بعد از این همه سال نفهمیده بود که مراسم استقبال هر روزه فقط پرت کردن کیف و کت نیست!؟
شرشر آب سرویس بهداشتی به خود آوردش ... آه عمیقی کشید ،نم اشک تازه به چشم آمده اش را با سر آستین پاک کرد و به سمت تنها سنگرش رفت.
راستی اگر این آشپزخانه دوست داشتنی را نداشت،کجا غرق می شد؟!
حالا که او آمده بود ،هر چند پر از غرور و سردی،اما خوب تر بود .
توی شیشه بخار گرفته ی فر،خودش را دید ... این خط های روی پیشانی ،موج شیشه بود یا رد این سال های پر از بغض؟!
⇦نویسنده:الهام تیموری
⏪ #ادامہ_دارد....
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
جهت تعجیل در فرج و شادی روح شهدا 🥀
صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 #داستـــــان #تاپــــروانگی🦋 #قسمـت_اول ✍دلشوره داشت.نگاهش مدام از روی ساعت مچی ب
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📕 #داستـــــان
#تاپــــروانگی🦋
#قسمـت_دومــ
✍کیک اسفنجی پخته بود،هر چند شخصا هوس شیرینی گردویی کرده بود،اما ارشیا کیک های ساده ی خانگی دوست داشت.گور بابای دل خودش ...
مهم او بود و همه ی علایقش!
پودر قند را که برداشت،حضورش را حس کرد.می دانست حالا چه می کند حتی با اینکه پشت سرش را نمی دید!او پر از تکرار بود.
در یخچال باز شد،بعد از هزاران بار تذکر باز هم آب را با پارچ سر کشید.در را محکم بهم کوبید،طوری که عکسشان از زیر آهن ربای چسبیده به یخچال سُر خورد و افتاد ...حتی دست خودش هم لرزید و خاک قندها کمی روی میز ریخت.
برگشت و کوبنده گفت:
_ارشیا!
شانه ای بالا انداخت و از جلوی چشمش دور شد.این همه وسواس و تمییزی کجا دیده می شد؟
کیک برش زده را در سینی چایِ تازه ریخته گذاشت .طبق عادت کاسه ی کوچک سفالی را پر کرد از توت خشک و کشمش و هر چیزی جز قند ...
ارشیا قند نمی خورد!
صندل نپوشیده بود و پایش تازگی ها روی کفپوش یخ می کرد .باید جوراب زمستانی می بافت،شاید هم نه ...می خرید اصلا!از این گل و منگوله دارهای خوش رنگ و رو که بدجور دلش را می برد...
خجالت کشید از ذوق بچه گانه اش و لبش را گزید...
مردش از شنیدن صدای قژ قژ دمپایی روی کفپوش و حتی ذوق زدگی های بچگانه خوشش نمی آمد!
چقدر تمام زندگی ،پر از خواسته های او بود ...
سینی را جلوی رویش نگه داشت .با اخم فقط چای را برداشت.
همیشه تلخ بود و تلخ می خورد.تازگی نداشت...
سینی را روی عسلی گذاشت .دوباره وزوز گوشی ... هنوز خیلی سر و صدا نکرده بود که ارشیا با صدای خش دارش گفت :
_خیلی رو اعصابه!
همین یک جمله اعلان جنگ نامحسوس بود...سریع حمله کرد سمت گوشی و با دیدن دوباره ی عکس پر از مهر خواهرش لبخند زد.
چند دقیقه صحبت کردن با ترانه،عوض تمام سکوت امروز کفایت می کرد.
_الو سلام ریحانه
_سلام عزیزدلم خوبی؟
_من آره،تو چطوری؟
_خوبم
_ده بار میس انداختم چرا جواب نمیدی؟
_دستم بند بود شرمنده
_نیومدی دیگه جات خالی بود
_کجا؟
_به!!تازه میگی لیلی زن بود یا مرد
_باور کن مغزم ارور داده
_وقتی سه چهار روز از محرم گذشته و هنوز یه چای روضه نخوردی معلومه که اینجوری میشی خب خواهر جانم!
_ای وای،امشب بود نذری مادرشوهرت؟
_بله،انقدرم منتظرت شدم که نگو...نوید میگفت در
دیگ رو وا نکنید خواهرزنم تو راهه..یعنی رسما آبرومو بردیا
_شرمندتم،بخدا...
_قسم نخور ریحان،دیگه من که از همه چی باخبرم.حالا غصه هم نخورا برات گذاشتم کنار فردا میارم
_مهربونه من
_یاد بگیر شما
_به زری خانوم سلام برسون،بگو قبول باشه
_چشم کاری نداری فعلا؟
_نه خدانگهدارت
_یاعلی
انقدر انرژی مثبت و خوب نصیبش شد از این دقایق همکلامی شان که کیک دست نخورده ناراحتش نکرد که هیچ، خوشحال هم شد!و زیرلب گفت:
_بهتر،بمونه برای مهمون فردام
⇦نویسنده:الهام تیموری
⏪ #ادامہ_دارد....
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
جهت تعجیل در فرج و شادی روح شهدا 🥀
صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆👆🦋🥀👆👆
سفرهای یواشکی #حاج_قاسم_سلیمانی
به اصفهان برای زیارت قبر مطهر
#حاج_احمد_کاظمی (سالگرد شهادت)