رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
✨بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم✨ 🖇لیست📝 شرکت کنندگان مسابقه کتابخوانی📚🤓 ۱.شهید گمنام ۲.خادم آقا ۳.ش
دوستا اگه میخواید شرکت کنید زود تر اطلاع بدید😊🌹
بدویینننننن🏃♀🏃♂🏃♀🏃♂
عزیزانی که شرکت کردن و اسمشون تو لیست نیست حتما اطلاع بدید
شاید از روی حواس پرتی اسمی از قلم افتاده باشه.
#خادم_نوشت
10.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✓•°|پِیٰامِمَعْنَوی|°•✓
✓•°|اُسْتٰادْپَنٰاهٓیٰانْ|°•✓
تقدیر منـ دست 🤗ـخداستـ
من چرا باید دعـ🤲ـا کنمـــــــــ😐
؟؟؟
چرا باید اینـــــــ همه برنامه ریزی کنمــ😐
؟؟؟
#خدا #استاد_پناهیان #معنوی
https://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
نــاڙ ڪردنـ😌
تڪـیہ ڪـردنـ💞
خـانـݥے هـآ مـاݪ ݥـن😇
✌️😁✌️
اِقـټدار💪 و 💙ـعــشــق
آقـایـے👌 تمـامشـ
ݥـاݪ تـۅ😜
#همسرانه #عاشقانه #مذهبی #عاشقانه_مذهبی #همسنگر #همسفر
https://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
2715.mp3
5.03M
عشق بود و جبهه بود و جنگ بود...
موزیکهایشهدایی🎶
التماس دعا
@Refighe_shahidam313
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#گیف_چهار_قل_سوره کوثر وعصر
التماس دعا عزیزان
@Refighe_shahidam313
بهار:
♦️از پیرمرد حکیمی پرسیدند:
از عمری که سپری نمودی چه چیز یاد گرفتی؟
پاسخ داد:
یاد گرفتم
🔹که دنیا قرض است باید دیر یا زود پس بدهیم
🔹که مظلوم دیر یا زود حقش را خواهد گرفت
🔹که دنیا ی ماهر لحظه ممکن است تمام شود اما ماغافل هستیم.
🔹که سخن شیرین ،گشاده رویی وبخشش سرمایه اصلی ما در زندگیست
🔹که ثروتمند ترین مردم در دنیا کسی است که از سلامتی، امنیت وآرامش بهره مند باشد.
🔹کسی که جو را می کارد گندم رابرداشت نخواهد کرد.
🔹که عمر تمام می شود اما کار تمام نمی شود.
🔹کسی که می خواهد مردم به حرفش گوش بدهند باید خودش نیز به حرف آنان گوش دهد.
🔹که مسافرت کردن وهم سفره شدن با مردم بهترین معیار ودقیق ترین راه برای محک زدن شخصیت ودرون آنان است.
🔹کسی که مرتب می گوید: من این می کنم وآن می کنم تو خالی است و نمی تواند کاری انجام دهد.
🔹کسی که معدنش طلا است همواره طلا باقی می ماند بدون تغییر،
اما کسی که معدنش آهن است تغییر می کند وزنگ می زند.
🔹تمام کسانیکه در گورستان هستند همه کارهایی داشتند وآرمانهایی داشتند که نتوانستند محقَق گردانند.
🔹پس:بساط عمرو زندگیمان رادردنیا طوری پهن کنیم که درموقع .....😢😢😢
بهار:
♦️از پیرمرد حکیمی پرسیدند:
از عمری که سپری نمودی چه چیز یاد گرفتی؟
پاسخ داد:
یاد گرفتم
🔹که دنیا قرض است باید دیر یا زود پس بدهیم
🔹که مظلوم دیر یا زود حقش را خواهد گرفت
🔹که دنیا ی ماهر لحظه ممکن است تمام شود اما ماغافل هستیم.
🔹که سخن شیرین ،گشاده رویی وبخشش سرمایه اصلی ما در زندگیست
🔹که ثروتمند ترین مردم در دنیا کسی است که از سلامتی، امنیت وآرامش بهره مند باشد.
🔹کسی که جو را می کارد گندم رابرداشت نخواهد کرد.
🔹که عمر تمام می شود اما کار تمام نمی شود.
🔹کسی که می خواهد مردم به حرفش گوش بدهند باید خودش نیز به حرف آنان گوش دهد.
🔹که مسافرت کردن وهم سفره شدن با مردم بهترین معیار ودقیق ترین راه برای محک زدن شخصیت ودرون آنان است.
🔹کسی که مرتب می گوید: من این می کنم وآن می کنم تو خالی است و نمی تواند کاری انجام دهد.
🔹کسی که معدنش طلا است همواره طلا باقی می ماند بدون تغییر،
اما کسی که معدنش آهن است تغییر می کند وزنگ می زند.
🔹تمام کسانیکه در گورستان هستند همه کارهایی داشتند وآرمانهایی داشتند که نتوانستند محقَق گردانند.
🔹پس:بساط عمرو زندگیمان رادردنیا طوری پهن کنیم که درموقع .....😢😢
بهار:
♦️از پیرمرد حکیمی پرسیدند:
از عمری که سپری نمودی چه چیز یاد گرفتی؟
پاسخ داد:
یاد گرفتم
🔹که دنیا قرض است باید دیر یا زود پس بدهیم
🔹که مظلوم دیر یا زود حقش را خواهد گرفت
🔹که دنیا ی ماهر لحظه ممکن است تمام شود اما ماغافل هستیم.
🔹که سخن شیرین ،گشاده رویی وبخشش سرمایه اصلی ما در زندگیست
🔹که ثروتمند ترین مردم در دنیا کسی است که از سلامتی، امنیت وآرامش بهره مند باشد.
🔹کسی که جو را می کارد گندم رابرداشت نخواهد کرد.
🔹که عمر تمام می شود اما کار تمام نمی شود.
🔹کسی که می خواهد مردم به حرفش گوش بدهند باید خودش نیز به حرف آنان گوش دهد.
🔹که مسافرت کردن وهم سفره شدن با مردم بهترین معیار ودقیق ترین راه برای محک زدن شخصیت ودرون آنان است.
🔹کسی که مرتب می گوید: من این می کنم وآن می کنم تو خالی است و نمی تواند کاری انجام دهد.
🔹کسی که معدنش طلا است همواره طلا باقی می ماند بدون تغییر،
اما کسی که معدنش آهن است تغییر می کند وزنگ می زند.
🔹تمام کسانیکه در گورستان هستند همه کارهایی داشتند وآرمانهایی داشتند که نتوانستند محقَق گردانند.
🔹پس:بساط عمرو زندگیمان رادردنیا طوری پهن کنیم که درموقع .....
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
رفقا سلام🤗! تو این روزای [قرنطینه😷] که هممون تو خونه یه جوری داریم وقتمونو تلف می کنیم میخوایم یه کا
رفقا ۲۶ نفر شرکت کردند😊
و میتونیم شروع کنیم
تا فردا شب مهلت که هر کسی میخواد شرکت کنه اضافه شه
لطفا زودتر اطلاع بدین😍🌹
#خادم_نوشت
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #علمدار
✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار
قسمت 8⃣2⃣
من هم از قانون نامردی استفاده کردم! هر بار که به من نزدیک مي شد پایش را ميزدم تا بتوانم توپ را بگیرم. از طرفی مي خواستم ببینم این آدم خود ساخته عصبانی مي شود یا نه!
یک بار خیلی بد رفتم روی پای سید. نقش بر زمین شد. وقتی بلند شد دیدم دارد ذکر ميگويد! بعد از بازی رفتم پیش سید و از او معذرت خواهی کردم. خندید و گفت:
« مگه چی شده؟! خب بازیه دیگه، یک موقع من به تو مي خورم، یک موقع برعکس. بعد هم خندید و رفت. »
٭٭٭
در سلام کردن همیشه پیشقدم بود. ندیدم سر کسی داد بزند. سر سفره همیشه دو زانو و با ادب مي نشست. آداب خوردن و آشامیدن را همیشه رعایت مي کرد. همیشه به کم قانع بود. چیزهای خوب را به دیگران مي داد و باقیمانده اش را برای خودش قرار ميداد. در جمع دوستان، همیشه به دنبال مظلومترین و تنهاترین افراد بود! سعی مي کرد با آنها رفیق شود.
یک بار سید را بی وضو ندیدیم. در همه ی کارها ابتدا فکر مي کرد بعد تصمیم مي گرفت.
کمتر دیدم که لباس نو بپوشد. همیشه لباس نو را به دوستان و جوانترها مي داد. وقتی لباس چند بار شسته مي شد و به اصطلاح از سکه مي افتاد آنوقت خودش مي پوشید.
اينها قدم هايي بود كه براي تزكيه نفس برمي داشت. از همان دوران دفاع مقدس .
🌱 راوی: دوستان شهید
⬅️ ادامه دارد....
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #علمدار
✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار
قسمت 7⃣2⃣
💫 تزکیه نفس
ندیدم سید برای هوای نفسش کاری کند در ظاهر آدمی معمولی بود. مثل بقیه زندگی مي کرد. اما هر قدمی که برمي داشت برای رضای خدا بود. سعی مي کرد به همه کارهایش جلوهای خدایی بدهد. در همه کارهایش خداوند را ناظر مي دید.
به این سخن امام راحل (ره) بسیار علاقه داشت. خیلی این جمله را دوست داشت. همیشه تکرار مي کرد. آنجا که فرمودند:
« عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید. »
مدتی بود که در گردان مسلم نماز جماعت نداشتیم. برای همین به همراه سید مجتبی برای نماز جماعت به گردان مالک مي رفتیم. در آنجا حاج آقا غلامی (۱) بعد از نماز جماعت مباحث اخلاقی را بیان مي فرمودند.
یک شب در حال برگشتن به گردان مسلم بودیم. سید گفت: « از شما خواهش مي کنم هر وقت ایرادی در من دیدی، یا مشکلی داشتم، حتمًا به من بگویید. »
پیامبر (ص) مي فرماید:
« مؤمن آینه مؤمن است. »
سید سعی مي کرد این حدیث شریف را هم برای خودش و هم درباره ی دیگران رعایت کند. واقعًا آیینه عملی اخلاق بود.
روز دیگر گفت:
« بیا با هم تلاش کنیم. بیا مشغول تزکیه ی نفس شویم. »
بعد کمی مکث کرد و گفت:
« من راهش را فهمیده ام. با ذکر شروع مي شود. »
٭٭٭
با هم زیاد فوتبال بازی مي کردیم. بارها توی فوتبال به رفتار او دقت مي کردم.
هیچگاه از محدوده ی اخلاق خارج نشد. بارها دیده بودم که نفس خودش را مورد خطاب قرار مي داد.
مي گفت: «کی ميخوای آدم بشی!؟ »
بار اولی را که با هم فوتبال بازی کردیم فراموش نمي کنم. من هرچه مي خواستم از او توپ را بگیرم نمي شد. آنقدر قشنگ دریبل ميزد که همیشه جا مي ماندم.
----------------------------------------
1. ایشان از دوستان صمیمی سید بودند. هم اکنون ایشان را با نام آیت الله صمدی آملی مي شناسند.
⬅️ ادامه دارد....
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊
🔴 #علمدار
✨ زندگینامه شهید سید مجتبی علمدار
قسمت 9⃣2⃣
💫 شب مردان خدا
با وانت آمده بود اهواز. از آنجا مستقیم آمده بود هفت تپه. یکراست آمد به گردان مسلم. با ماشین آمد تا جلوی چادر ارکان گروهان سلمان.
مقر این بنده ی خدا را مي شناختم. نامش آقا بیژن بود؛ از کاسب های مؤمن شهر ساری و مسئول یکی از اصناف شهر.
ایشان با سید علی دوامی، معاون گردان مسلم، رفاقت دیرینه داشت. سید به او گفته بود که ما از لحاظ امکانات و تدارکات مشکل داریم. ایشان هم یک وانت پر از شیرینی و روغن و برنج و دیگر مواد غذایی با خودش آورده بود. آقا بیژن غروب بود که رسید به هفت تپه. شب را در چادر ارکان ماند. بعد از نماز و شام شروع کردیم به صحبت و گفتن و خندیدن. شب به یاد ماندنی و خاطره انگیزی بود. بچه ها خیلی شوخی کردند. خیلی خندیدیم. شوخی و خنده بود اما گناه و مسخره کردن و ... نبود. ساعت دوازده شب بود که نور فانوس را کم کردیم و خوابیدیم.
ظهر روز بعد آقا بیژن را دیدم. آماده مي شد تا برگردد. من را صدا کرد. به کنار ماشین رفتم. از دور به بچه ها، که آماده ی نماز جماعت مي شدند، خیره شد. بعد گفت:
« شما، نگاه من را به جبهه و جنگ تغییر دادید! »
دیشب تا نیمه شب با هم گفتیم و خندیدیم. وقتی موقع خواب شد به خودم مغرور شدم. فکر مي کردم من خیلی با خدا هستم.
با خودم گفتم:
« اینها هم یک مشت جوان بیکارند، جمع شدند اینجا و مشغول تفریح هستند! »
بعد مکثی کرد و گفت:
« من دیشب خوابم نمي برد. وقتی همه شما خوابیدید بیدار بودم. ساعت سه صبح و دو ساعت مانده به اذان سید مجتبی از خواب بیدار شد و از چادر بیرون رفت. بعد وضو گرفت و برگشت. در انتهای چادر با حالتی خاضعانه مشغول نماز شب شد. بعد از او مهرداد بابایی از چادر بیرون رفت. بعد حسن سعد، بعد سید علی دوامی (1) و ... همه در چادر مشغول نماز شب بودند.
در زیر نور فانوس قطرات اشکی را که از صورت این بچه ها بر روی زمین مي چکید، مي دیدم. واقعًا از خودم بدم آمد. من فکر مي کردم خیلی بالاتر از این بچه ها هستم اما حالا مطمئن هستم که آنها راه صدساله را یکشبه طی کرده اند. »
راست مي گفت. این بچه ها مصداق واقعی احادیث اهل بیت (علیهم السلام) بودند. آنگاه که درباره ی انسان های وارسته مي فرماید:
« شیران در روز و زاهدان در شب هستند. »
----------------------------------------
1. همه این افراد به کاروان شهدا ملحق شدند.
⬅️ ادامه دارد....
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸