🌺زیارت نامه شهدا 🌺
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَوْلِيآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَصْفِيآءَ اللَّهِ وَاَوِدَّآئَهُ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمينَ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَبي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ، الْوَلِىِّ النَّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَبى عَبْدِاللَّهِ،
بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى طِبْتُمْ، وَطابَتِ الْأَرْضُ[ اَنْتُم] الَّتى فيها دُفِنْتُمْ، وَفُزْتُمْ فَوْزاً عَظيماً،
فَيا لَيْتَنى كُنْتُ مَعَكُمْ، فَاَفُوزَ مَعکم
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿
🌺 بسم رب الشهداء والصدیقین 🌺
🌹 #معرفی_شهید🌹
✋نیت کنید و حاجتهاتون رو طلب کنید مهمان ما
#شهید_محمد_جعفرجو🌹
🔵 حاجت ها رو از شهدا طلب کنید ، مرام و معرفتشون زیاده حتما دستگیرمون میشن
هر کسی با هر شهیدی خو گرفت
روز محشر آبرو از او گرفت
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
شهید محمد جعفر جو در ۲۱ اسفند سال ۱۳۴۰ پا به عرصه وجود نهاد تا با زندگی پر شور خود درسی به پیروان مکتب اسلام بیاموزد
#شهید_محمد_جعفرجو
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
زندگی نامه شهید محمد جعفرجو از زبان خواهر شهید
🌹🌹👇👇👇
در سال ۱۳۴۰ شهید محمد جعفر جو فرزند محمد جعفر در شهرستان ورامین چشم به جهان گشود .
محمد در دامن مادری پاک و مهربان و دلسوز تربیت یافت
و با یاری پدری فداکار و زحمت کش بزرگ شد.
دوره ابتدایی را در مدرسه صبا(علم و دین) به اتمام رسانید.
دوره راهنمایی رادر مدرسه شهید شیرازی کارخانه قند گذراند
#شهید_محمد_جعفرجو
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
در سال ۱۳۶۲ محمد با خانمی مذهبی و متدین ازدواج کرد💍
💞💞💞💞👇👇👇
در هنگام عروسی خوب به یاد دارم که برادرم با جشن و خرید
برای عقد و مهمانی با شکوه موافق نبود. چون فرزند اول خانواده بود،
پدرم خیلی دوست داشت مراسم را باشکوه برگزار کند ولی محمد به پدرم سفارش می کرد
که خانوادههای هستند که به این این پول احتیاج دارند.
عروسی را با جمعیتی مختصر و خرجی کم برپا کردیم.
در شب عروسی دعای توسل و نماز جماعت بر پا شد .
#شهید_محمد_جعفرجو
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
. سه روز بعد از عروسی محمد تصمیم گرفت به جبهه برود
و به مدت شش ماه به جبهه رفت تا بمدت ۶ ماه چونکه خیالش راحت بود
همسرش در کنار خانواده در امان بود. محمد در عملیات فاو از ناحیه چشم مجروح شد و به مدت یک ماه در بیمارستان سپاهان اصفهان بستری بود.
کسی از حالش خبر نداشت تا اینکه ما بوسیله یکی از دوستانش متوجه شدیم
چه روز سختی بود،
دیدن برادر بعد از چند ماه آن هم در بیمارستان .
خلاصه محمد بعضی از ما را شناخت. شاید از روی مهر و محبت شناخت چونکه ضربه سختی خورده بود و چشمان او پانسمان بودند.
محمد فکر نمی کرد که چشم او دیگر بینایی ندارد و امیدوار بود که وقتی پانسمان را باز می کند کاملا خوب شده باشد،
اما زمانی که موقع باز کردن پانسمان فرا رسید در آیینه دید که چشمانش دیگر بسته نخواهد شد
و دید خوبی هم ندارد، چونکه پلک محمد پاره شده بود و با پیوند پلک کوتاه شده و دیگر روی هم نمی رسیدند
#شهید_محمد_جعفرجو
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
ظاهراً از بیمارستان زنگ زده بود
↙️↙️
صدای درون تلفن شلوغ بود.
گفت تا شش روز دیگر می آیم و سریع گوشی تلفن را قطع کرد.
چند روز بعد و به قول خودش شش روز دیگر آمد اما بر روی دست آمد .
پیکر پاک و مظلومانه برادرم در اثر اصابت ترکش بر قلبش در عملیات کربلای ۵ مجروح شد.
برادرم را به بیمارستان صحرایی بردند. به خاطر خون زیادی که از بدنش رفته بود
در هنگام عمل جراحی دیگر چشم به این جهان باز نکرد و به درجه رفیع شهادت نائل آمد
مزارشهید سرفراز
درورامین گلزارشهدا( سید فتح الله)
#شهید_محمد_جعفرجو
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
بعد از مجروحیت
در عملیات فاو محمد رو به پدرم کرد و گفت: حالا بابا من اینجا هستم، شما برو بسیج و از طرف بسیج محله خودت را معرفی کن و به جبهه برو، باشد
که شما هم آب و هوایی عوض کنی. آنقدر برای پدرم صحبت کرد
تا پدر م را راضی کرد برای اولین باربه جبهه برود.
پدرم در منطقه مریوان سردشت به مدت شش ماه دوره دید
هنگامیکه برادرم خیالش راحت شده بود که پدرم واقعاً در جبهه ماندنی است تصمیم گرفت همسرش را به منطقه اندیمشک ببرد .
سعید در آن زمان چند ماهه بود.
در آنجا با یکی از بچه های ورامین در یک منزل مسکونی زندگی می کردند. مدتها گذشت محمد در جبهه بود.
ازمنطقه تلفن زدند، برادرم محمد بود، نمی دانم چرا آنقدر آن روزها اضطراب داشتم .
نفهمیدم چگونه خودم را به پیش تلفن رساندم .
همگی صحبت کرده بودند . نوبت من رسید . متوجه شدم صدای محمد تغییر کرده است هر چه خواستم حالش را بپرسم گفت : چیزی نیست . بیتشر نگران شدم ،
#شهید_محمد_جعفرجو
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
فرازی از وصیتنامه شهید «محمد جعفرجو»:
↙️↙️
خداوندا! سوگند به تو و حقانیت تو، راهی که من پیشه کردم، جز رسیدن به تو نیست و شهادت میدهم که تو خدای من و تنها تو هستی عادلترین عادلین.
خدایا! سوگند میخورم که تو هستی خدای یگانه و من به یگانه بودن تو پی بردهام.
خدایا! تو را سوگند میدهم که نایب بر حق مهدی موعود، قائم منتظر (عج)، حضرت امام خمینی عزیزمان را، نور چشم مستضعفین و تپش قلب فرزندان یتیم شهدا و توان زانوان رزمندگان را تا انقلاب و ظهور صاحب اصلی ما، حضرت مهدی (عج) سلامت بدار.
از عمر بیقابل و هیچ ما بردار و بر عمر گهربار ایشان بیافزا و همچنین یاران واقعی اسلام را محافظت بفرما.
خدایا! ملت شریف زاده ما را همچنان مقاوم و مستحکم بدار، تا همانطور که تاکنون اسلام را یاری نمودهاند، یاری کنند تا دین خدا نصرت یابد و به جهان مظلومین صادر گردد.
خدایا! من نتوانستم آنچنان که باید تو را بشناسم، ولی با این حال از تو میخواهم مرا در صف آنان قرار دهی که در روز قیامت در کنار آل محمّد (ص) هستند،
و من را با این گناهان که اگر بگویم یا بنویسم، در هر دادگاهی، هر چند آن دادگاه عادل هم نباشد محکوم میشوم و باید مجازات شوم، ولی خدایا یک جمله باید بگویم و مینویسم و میخوانم که خودت فرمودهای «بندهام بیا من قبولت میکنم»، خدایا از من گناهکار، آمدن، از تو هم قبول کردن از روی لطف و کرمت.
خدایا من به این امید آمدم که گفتی بخوانید مرا [تا] استجابت کنم شما را، خدایا خواندم تو را استجابتم بفرما.
مردم شریف زاده، امروز روز یاری اسلام است. روز یاری حسین (ع) است.
تو را به خدا دست از تفرقه بردارید و به دنبال دنیای مادی نروید. رهرو امام باشید و از امام جلوتر نروید. به خانواده [های] شهدا سرکشی کنید و از آنها پشتیبانی کنید.
#شهید_محمد_جعفرجو
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄