eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
8.5هزار ویدیو
302 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین https://eitaa.com/harfhamon کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
فرمانده لشکر 14 امام حسین نام: حسین نام خانوادگی: خرازی نام پدر: کریم تاریخ تولد: 1336/6/1 تاریخ شهادت: 1362/12/8 محل ولادت: اصفهان محل شهادت: شلمچه لقب: علمدار جبهه نامش بین عاشقان: حاج حسین http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
روز جمعه سال 1336 در یكی از محله‌های مستضعف نشین به نام « » خانواده با ایمان خرازی مفتخر به قدوم سربازی از عاشقان اباعبدالله (ع) گشت. و زینت بخش دوران كودكی او بود و در همان ایام همراه پدر به نماز جماعت و مجالس دینی راه یافت و به تحصیل علوم در مدرسه‌ای كه معلمان آنجا افرادی متعهد بودند، پرداخت. اكثر اوقات پس از تكالیف مدرسه به مسجد محله به نام مسجد «سید» رفته با صدای پرطنینش اذان و تكبیر می‌گفت. حسین در زمان فراگیری دانش کلاسیک، به تدریج نسبت به امور سیاسی آشنایی بیشتری پیدا کرد. در سال ۱۳۵۵ پس از اخذ دیپلم طبیعی به سربازی اعزام شد. در ضمن گذراندن دوران سربازی، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید. طولی نکشید که او را به همراه عده‌ای دیگر بالاجبار به عملیات سرکوبگرانه «ظفار» (عمان) فرستادند. حسین از این کار فوق‌العاده ناراحت بود و با آگاهی و شعور بالای خود، نماز را در آن سفر تمام می‌خواند. وقتی دوستانش علت را سؤال کردند در جواب گفت: «این !سفر، است و باید را کامل خواند.» اخلاقی http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
در سال ۱۳۵۷ به دنبال صدور فرمان (ره) مبنی بر فرار از ها و ، او و برادرش هر دو از خدمت سربازی فرار کردند و به خیل عظیم امت اسلامی پیوستند. آنها در این مدت، دائماً در تکاپوی کار و تشکل محل بودند. حسین از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، درگیر فعالیت در کمیته انقلاب اسلامی، مبارزه با داخلی و جنگ‌های کردستان بود و لحظه‌ای آرام نداشت. به خاطر روحیه و استعدادی که در این زمینه داشت، مسئولیت‌هایی را در اصفهان پذیرفت و با شروع فعالیت ضدانقلابیون در گنبد، مأموریتی در آن خطه داشت. دشمن که هر روز در فکر ایجاد توطئه‌ای علیه انقلاب اسلامی بود، غائله کردستان را آفرید و خرازی در اوج درگیری‌ها، زمانی که به کردستان رفت، بعد از رشادت‌هایی که همراه فرمانده قرارگاه تاکتیکی حمزه در زمینه آزاد کردن شهر سنندج از خود نشان داد، در سمت «فرماندهی گردان ضربت» که قوی ترین گردان آن زمان محسوب می‌شد، وارد عمل شد و در آزادسازی شهرهای دیگر کردستان از قبیل « »، « »، « »، « » و « » نقش مؤثری را ایفا کرد و با تدابیر نظامی، بیشترین ضربات را به وارد آورد. https://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
عملیات‏های « »، « »، « »، « »، « »، « »، « » و «کربلا4و5»، صحنه‏‌های فراوانی از ‏ها و حسن فرماندهی این سردار رشید اسلام بود، ضمن آنکه وی در عملیات «خیبر» در اسفند 1362 نیز، دستِ راست خود را در راه خدا تقدیم کرد... https://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
سرانجام شهید حسین خرازی این رشید سپاه اسلام در جریان عملیات بزرگ و غرورآفرین کربلای 5 در حالی که فرماندهی «لشکر 14 امام حسین(ع)» را برعهده داشت، در 8 اسفند 1365در اثر اصابت به قلبش، به فیض عظمای شهادت نائل آمد . پیکر این فرمانده شهید والا مقام پس از تشییع با شکوه، در گلستان شهدای اصفهان (تخت فولاد) آرام گرفت... https://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
در بخشی از وصیتنامه حسین خرازی آمده است: ... از مردم می‌خواهم که پشتیبان باشند، راه شهدای ما راه است، اول می‌خواهم که آن‌ها مرا بخشیده و مرا در روز کنند و از خدا می‌خواهم که ادامه‌دهنده راه آن‌ها باشم. آنهایی که با بودن‌شان و زندگی‌شان به ما درس دادند. با جهادشان درس و با رفتنشان درس به ما آموختند. خدایا امان از تاریکی و تنگی و فشار قبر و سؤال نکیر و منکر در روز محشر و قیامت، به فریادم برس. خدایا تو خود مرا قبول کن و از فیض عظمای نصیب و بهره‌مندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم... https://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
داستانی شهید حاج حسین خرازی در قطع رقعی و ۲۷۰ صفحه به توانای و توسط
خیلی دلش می خواست کمکی به رزمنده ها بکنه با خودش فکر کرد اگر بتونه حتی یک 🥫ـقوطی کمپوت هم بخره خیلی خوب و عالی میشه😍 وقتی که مادر برای بردنش از مدرسه اومد خونه ازش خواس تا با هم برن بقالی و یک قوطی کمپوت بخرند. همه کمپوتارو قیمت کرد اما آنها حتی برا خرید کمپوت گلابی هم که ارزونترین کمپوت بود، پول کافی نداشتند. (مادر با کار کردن در خانه های مردم سعی در سیر کردن شکم بچه هایش داشت و حالا خرید یک قوطی کمپوت به مبلغ 25 تومان برایش خیلی زیاد بود.) با ناراحتی از مغازه ببرون اومدن 😔😔😔 سکوت کرده بود و غصه می خورد و دست در دست مادر رفتن خونه نگاهش به قوطی خالی کنار خیابون افتاد. 🤩🤩🤩 اونو برداشت وقتی مادر بهش گفت: خطرناکِ اونو سر جایش بذار، گفت: باهاش کار دارم. به خونه که رسیدند، از مادر خواست تا خوب کناره های تیز قوطی را براش صاف کنه تا خطر بریدن دستو نداشته باشه بعد خوب و برای چند بار اونو شست و بعد با همون سواد کم و دبستانیش و با همون خطی که هنوز به خوبی شکل نگرفته بود، نامه ای نوشت با این مضمون که برادر 🧔🏻رزمنده سلام، ✋ـ من یه دانش آموز دبستانیم خانم معلم گفته بود که برا رزمندگان یک قوطی کمپوت تهیه کنیم اما قیمتش برا ما خیلی گرون بود و... حالا خواهش می کنم که هر وقت تشنه شدید با این قوطی آب بخورید تا من فکر کنم که تونسته ام به جبهه ها کمکی کنم... 😁 اونروز روز حاج حسین مشغول باز کردن هدایای مردمی بود که چشمش به این قوطی افتاد،... قصه اشو برا بچه ها تعریف کرد و از آن روز بود که بچه ها برای آب خوردن با آن قوطی نوبت می گرفتند @Refighe_Shahidam313
🤚سلام° و عرض ادب خدمت همراهان ان شاءالله که رضایت ❤️ـخدا و 🤝ـدستگیری 🌷ـشهدا شامل حال همه ما باشه در دنیا و آخرت امروز با معرفی خدمت بزرگواران بودم شادی روح شهدا بخصوص شهید عزیز فاتحه+صلوات+وعجل فرجهم ان شاءالله ک این دنیا و آخرت شفیع همه مون باشن با ارسال پیامهای معرفی شهدا در ثوابش شریک باشید که زنده نگه داشتن یاد کمتر از نیست اجرتون با 🌷ـشهدا در صورت داشتن و پذیرای شما بزرگواران هستم 👇👇👇 @zahra_mab_62 با تشکر 🌷🌷رفیق شهیدم🌷🌷
✨ 🌹 من منتظر رفتن به بودم، اونجا شدم اونجا بهم نماز یاد داد. 😭با هق هق گفتم : کجایی داداش کجایی؟ خواهرت بهت احتیاج داره یهو صدای حاج ابراهیم شنیدم گفت : غصه چی رو میخوری؟ نترس خواهرمن سرمو به عقب برگردوندم واقعا خود حاجی بود اومدم بلند بشم برم سمتش بی هوش شدم. 👌وقتی به هوش اومدم فقط مسئول کاروان کنارم بود مسئول خواهران : حنانه جان خوبی؟ -نه +دکتر اینجا گفت بخاطر چشمت باید بریم اهواز بیمارستان یه ذره که بهتر شدی بگو اطلاع بدم با ماشین بیان دنبالمون 💔من فقط گریه میکردم. بعد از نیم ساعت با همون خانم و دوتا آقا منو بردن یه بیمارستان تو اهواز که مخصوص چشم بود. دکترا چندین بار چشمم معاینه کردند بعد از ۵-۶ ساعت گفتن چشمش صحیح و سالمه. 🍃توراه گریه میکردم منو ببرید شلمچه بالاخره دلشون سوخت رفتیم شلمچه با گریه و زاری صدا میزدم : کجایی فرمانده کجایی 🔸دوباره بی هوش شدم، خبر شفا گرفتنم از حاج ابراهیم همت مثل بمب ترکید 👌حنانه حاج ابراهیم همت را دیده بود 🌹اصلا فکر کنم بازگشت من از راه پرگناه بزرگترین ، شهید زنده است که منو از خواب غفلت بلندم میکنه. سفرمون تموم شد اما با خودم عهد کردم برگشتم تهران حتما درمورد حاجی تحقیق کنم... ... 🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋 +وعجل_فرجهم @Refighe_Shahidam313
✨ 🌹 ❤️دلم میخواست در مورد مردی که کلا زندگیمو عوض کرده بدونم. تو در موردش سرچ کردم... زندگی نامه "به روز 12 فروردین 1334 ه.ش در در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحم مادر بود كه پدر و مادرش عازم و زیارت قبر و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روح بخش را به این امانت الهی دمید. 🍃🌹محمد ابراهیم در سایه محبتهای پدر و مادر پاكدامن، وارسته و مهربانش دوران كودكی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش واستعداد فوق العاده ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت. 🍃هنگام فراغت از تحصیل بویژه در تعطیلات تابستانی با كار وتلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست می آورد و از این راه به خانواده زحمتكش خود كمك قابل توجه ای میكرد. 😊او با شور ونشاط و مهر و محبت و صمیمیتی كه داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری میبخشید. پدرش از دوران كودكی او چنین میگوید: «هنگامی كه خسته از كار روزانه به خانه برمیگشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگیها و مرارتها را از وجودم پاك میكرد و اگر شبی او را نمیدیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود.» 👌اشتیاق محمد ابراهیم به و فراگیری آن باعث میشد كه از مادرش با اصرار بخواهد كه به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره ها كمك كند. 💘این علاقه تا حدی بود كه از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت كتاب آسمانی قرآن را كاملاً فرا گیرد و برخی از سوره های كوچك را نیز حفظ كند..." ... ✅تمام روایات هست و اسامی بجز و مستعار میباشد 🦋👇🏻🦋👇🏻🦋👇🏻🦋 +وعجل_فرجهم @Refighe_Shahidam313