رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#پزشکی 7 فایده دوستی برای سلامت جسم (☝️🏻) !👬 ▫️ میدونستید داشتن دوست روی سلامت جسم و سیستم عصبیتون
دوستان عزیز
👭👭👭👭&👬👬👬👬
روزتون مبارک البته پساپس
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
🎊🎊🎊🎊🎊
🎉🎉🎉🎉
#تلنگر
آنان که به من بدی کردند
مرا هشیار کردند...
آنان که از من انتقاد کردند
به من راه و رسم زندگی آموختند...
آنان که به من بی اعتنایی کردند
به من صبر وتحمل آموختند...
آنان که به من خوبی کردند
به من مهر و وفا ودوستی آموختند...
پس خدایا:
به همه ی آنانی که باعث تعالی دنیوی واخروی من شدند
خیر ونیکی دنیا وآخرت عطا بفرما...
#شهید_دکتر_چمران
#دکتر_چمران
#چمران
#شهید_چمران
#تلنگرانه
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
نماز
سلاح مومن است...
نماز
معراج مومن است...
نماز
احیاگر دین است...
نماز
احیاگر ارزش هاست
نماز
تكرار نیست معراج است...
#نماز
#معراج
#دین
#مومن
لطفا سر نمازازاتون📿📿
👇👇👇
#التماس_دعای_فرج
#التماس_دعا برای همه
#التماس_دعای_حقیر 😔😔😔
🌺❤️🌺
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
معامله ی پرسودی است شهـــ❤️ـــــــادت !
فانی می دهی ... و بـــــاقے می گیری !
جســـــم می دهی ... و جـــــان می گیری!
جـــــان می دهی .....و جانـــــان می گیری !
چه لذتـــــی دارد ؛ نظـــــرکـــــردن به " وَجـــــْهُ اللـــــه " !
شهـــــادت لیـــــاقـــــت مے خـواهـــــد
کـــــاش لایـــــق بودیـــــم !
یا ایهـــــا الشهـــــداء ! دســـــت ما و
دامـــــان پر مهـــــر شمـــــا ...
#اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیلک
#شهیدانه
#شهادت
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
من تو را
ای روح معصومانه ای عــ❤️ـشق
میان تار و پودم دوسـ💖ـت دارم
تو را چون آیه های
آفرینش
به ذکر هر سجودم دوست دارم
تو را ای آفتاب فصل پایـ🍁ـیـ🍂ـز
سراسر در وجودم دوسـ💖ـت دارم
#همسرانه
#همسر
#عاشقانه
#عشق
#مذهبیها_عاشقترن
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
به هم عـــشــ❣ــق بورزید
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#ظهور اتفاق می افتد!
ولی مهم این است که ما کجای این ظهور باشیم!؟
#قهرمان_من
#رفیق_شهید_من #شهید_مصطفی_احمدی_روشن
#دانشمند
#دانشمند_هسته_ای
#ترور
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#امام_رضا_علیه_السلام
#قسمت_دوم
بله البته.
یک شب داشتم در یکی از خیابانهای شهر تورنتو قدم میزدم که دیدم جمعیت زیادی در جایی تجمع کردهاند و رفت و آمد زیادی در آنجا صورت میگیرد، آن ساختمانی را هم که مردم به آنجا رفت و آمد میکردند، چراغانی کرده و حسابی آذین بسته بودند. رفتم جلو و سؤالاتی کردم.
معلوم شد آنجا مسجد مسلمانان ایرانی است و در آن یک جشن مذهبی برپا است.
وارد شدم ببینم چه خبر است، چند نفر از آنها به احترام من از جایشان بلند شدند و پس از خوشامدگویی مرا در کنار خود نشاندند و بلافاصله با شربت و شیرینی و بستنی و شکلات از من پذیرایی کردند، مرشد آنها داشت به زبان انگلیسی سخنرانی میکرد و همه با دقت به سخنانش گوش فرا میدادند، من هم محو گفتههایش شدم و برای اولین بار، به طور مستقیم و از زبان یک مرشد مسلمان با اسلام آشنا شدم.
هنگام خروج از مسجد، به هر کس یک کتاب هدیه میکردند، یکی هم به من دادند، من هم خیلی خوشحال شدم و تشکر کردم، وقتی قدم زنان در پیادهرو خیابان به سوی خانهام حرکت میکردم، همه هوش و حواسم به حرفهایی بود که از آن مرشد مسلمان شنیده بودم، به طوری که متوجه اطرافم نبودم و اصلاً نفهمیدم کی به منزلم رسیدم.وقتی لباس راحتی پوشیدم و به رختخواب رفتم، آن کتاب را هم برداشتم تا یک نگاهی به آن بیندازم چون فردایش فرصت این کار را نمییافتم.هر ورقی از آن کتاب را که میخواندم وسوسه میشدم ورق بعدی را هم بخوانم! نشان به این نشان که تا وقتی کتاب را تمام نکردم نتوانستم آن را زمین بگذارم! آن کتاب درباره قدیس مسلمانی به نام «علیبن موسیالرضا»بود، شخصیت و سخنان زیبا و روحانی آن قدیس آسمانی مرا مجذوب خود کرده و تمامی قلمرو اندیشهام را تسخیر کرده بود، لحظهای نمیتوانستم از فکر آن قدیس خارج شوم، با خود میگفتم کاش میتوانستم او را ببینم در رختخواب خودم دراز کشیده بودم و با آنکه تا صبح چیزی نمانده بود نمیتوانستم بخوابم؛ بالاخره متوجه نشدم که کی خوابم برد
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄