eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
21هزار عکس
8.4هزار ویدیو
301 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین https://eitaa.com/harfhamon کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
7.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نحوه شهادت شهید مرتضی آوینی روز بیستم فروردین 1372 هنگامی که برای مجموعه ای جدید از به به همراه گروه رفته بود،بر اثر به رسید... 🕊🌸 رفیق شهیدم 🆔 @Refighe_Shahidam313 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
هرچند که فیلم های روایت فتح تا آن زمان در میان مردم مشهور بود،اما تا آن زمان کسی نمی دانست که سازنده آنها کیست؛ چراکه در روایت فتح و نه در هیچ کدام در فیلم هایی که او و کرده بود ،نام عوامل عنوان نمی شد و آوینی به تصمیم خود وفادار مانده بود. شهید مرتضی آوینی تصمیم گرفته بود که دیگر چیزی که باشد ننویسد و دیگر از خودش سخنی به بیان نیاورد . 🕊🌸 رفیق شهیدم 🆔 @Refighe_Shahidam313 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
مزار شهید مرتضی آوینی 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ تولد 🕊🌸 رفیق شهیدم 🆔 @Refighe_Shahidam313 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
شهید مرتضی آوینی زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است؛ سلامت تن زیباست، اما پرنده‌ی عشق، تن را قفسی می‌بیند که در باغ نهاده باشند. و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند. و مگر نه آن‌که از پسر آدم، عهدی ازلی ستانده‌اند که حسین را از سر خویش، بیشتر دوست داشته باشد. و مگر نه آن‌که خانه تن، راه فرسودگی می‌پیماید تا خانه روح، آباد شود. و مگر این عاشق بی‌قرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی، که کره‌ی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده‌اند. و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرم‌هایی فربه و تن‌پرور برمی‌آید. ای ، ای آن‌که بر کرانه‌ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته‌ای، دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش". 🕊🌸 رفیق شهیدم 🆔 @Refighe_Shahidam313 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
: :نماد اندیشه :علی تاجدینی مرتضی خیلی خسته بود، خسته و همه می‌دانند كه نوشداروی این درد، وصال است. در علی به شهادت رسید و در آغوش آوینی آخرین نفس را كشید، این‌بار خون بود كه از دیدگان مرتضی می چكید، برایش سخت بود، علی در نزدیكی او شهید شود و او كه كمی جلوتر بود.... وقتی عشق حسین (ع) در جانت ریشه كرد،‌ دیگر قدرت ماندن نداری، در قافله حسین(ع) كسی قصد ماندن ندارد همه بار سفر بسته‌اند،‌ آن‌روز كه رضا در كنار او به شهادت رسید، قریب دو ساعت مرتضی بی‌تاب و سرگردان در شلمچه راه می‌رفت، بی‌قرار بود گمان می‌كرد از قافله جا مانده است،‌ یا اینكه قافله سالار او را در كاروان خویش نپذیرفته است. آرام پرسیدم :«مرتضی جان چرا پریشانی؟» بغض گلویش را فشرد :‌«من نمی‌فهمم چرا در این مدت من شهید نشده‌ام. درست می‌دیدم كه درآخرین لحظه تیر به افراد نزدیك من می‌خورد و من سالم از كنار آنها بلند می‌شوم» منبع: همسفر خورشید 🕊🌸 رفیق شهیدم 🆔 @Refighe_Shahidam313 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
🖤ـحجاب ^·عزت·^ من است گرمای 🌳ـتابستان چه 🙃ـلذت بخش است وقتی با ❤️ـخدا معامله 🍎ـبهشت و 🔥ـجهنم می کنم گرما را به جان می خرم ... اما حجابم را با جهنم عوض نخواهم کرد... 🕊🌸 رفیق شهیدم 🆔 @Refighe_Shahidam313 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
تعریف من از ❤️ـعشق همان بود ک گفتم در بند کسی باش که در بند ^·حسین·^ است... 🕊🌸 رفیق شهیدم 🆔 @Refighe_Shahidam313 ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#رمان_واقعے #به_سوی_او #بہ‌سوے‌او ✨ 🌹قسمت پنجاه وچهار 🚗بالاخره با ترافیک تهران تا برسم خون حاجی ا
✨ 🌹قسمت پنجاه وپنج 😔از خونه که بیرونم کردن برگشتم خونه خودم. یک هفته بعد رضا و مادر و پدرش اومدن خواستگاریم. 💍با ۱۴سکه و یه سفر جنوب به عقدش دراومدم. خونه مجردیم به اسم خودم بود، خونه فروختم و جهیزیه خریدم البته رضا نمیذاشت اما من کار خودم کردم و خونه فروختم و جهیزیه آماده کردم. 🌹رضا نذاشت من مراقبش بشم بازم پرستارا میومدن مراقبش البته خیلی این موضوع اذیتم میکرد. رضا داشت نماز میخوند ۵ روز زندگی مشترکمون شروع شده بود. 🍛قیمه گذاشته بودم آخه رضا خیلی دوست داشت. -رضا جان رضا جان بیا نهار جناب همسر 😱بیست دقیقه گذشت صدای نیومد خودم پاشدم برم تو اتاق خواب بهش سر بزنم دیدم سر سجده اس نشستم کنارش. -رضا جان نمیخوای تمومش کنی نمازتو آقا؟ هیچ جوابی نداد، ترسیدم دستم گذشتم روی دستش یخ یخ بود. 😭با جیغ و ترس رفتم بالا ماااااامااااان رضا یخ یخه تو رو خدا بیاید مامان: یاحسین حاج حسین بدو 🚐مامان و بابا که اومدن سریع زنگ زدیم آمبولانس اومد ادامه دارد... 🕊🌸 رفیق شهیدم 🆔 @Refighe_Shahidam313 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄
✨ 🌹قسمت پنجاه وشش 🚐آمبولانس که اومد سریع به رضا کپسول اکسیژن وصل کردن و گفتن باید سریع منتقل بشن بیمارستان تا رسیدن به بیمارستان نیم ساعتی طول کشید، نیم ساعتی که به من پنجاه هزار ساعت گذشت 😔 انقدر هول شده بودیم که با دمپایی و کفش لنگه به لنگه رفتیم بیمارستان. 👤دکتر گفت بخاطر شوکی بهش وارد شده فعلا باید یکی و دو هفته ای تو بیمارستان باشه. اون دوهفته من یه پام بیمارستان بود یه پام مزار شهدا 😭❤️خدا صدای راز و نیازام شنید و بعد از دوهفته رضا از بیمارستان مرخص شد. خیلی خوشحال بودم فکر میکردم سالیان سال این زندگی ادامه داره؛ اما طول زندگی ما خیلی کوتاه بود... 🌹رضا که از بیمارستان مرخص شد یه چندروزی استراحت کرد یه ذره که حالش خوب شد پیشنهاد داد بریم 🚗منو رضا مامان بابا راهی سرزمین عشق شدیم... ادامه دارد... 🕊🌸 رفیق شهیدم 🆔 @Refighe_Shahidam313 -┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄-
🕊🌸 رفیق شهیدم 🆔 @Refighe_Shahidam313 -┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄-