7.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نحوه شهادت
شهید مرتضی آوینی
روز #جمعه بیستم فروردین 1372
هنگامی که برای #تولید مجموعه ای جدید از #روایت_فتح به #فکه #منطقه_عملیاتی #والفجر_مقدماتی به همراه گروه رفته بود،بر اثر #انفجار #مین به #شهادت رسید...
#رفیق_شهیدم
🕊🌸 رفیق شهیدم
🆔 @Refighe_Shahidam313
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
هرچند که فیلم های روایت فتح تا آن زمان در میان مردم مشهور بود،اما تا آن زمان کسی نمی دانست که سازنده آنها کیست؛
چراکه در روایت فتح و نه در هیچ کدام در فیلم هایی که او #کارگردانی و #تدوین کرده بود ،نام عوامل عنوان نمی شد و آوینی به تصمیم خود وفادار مانده بود.
شهید مرتضی آوینی تصمیم گرفته بود که دیگر چیزی که #حدیث_نفس باشد ننویسد و دیگر از خودش سخنی به بیان نیاورد .
#رفیق_شهیدم
🕊🌸 رفیق شهیدم
🆔 @Refighe_Shahidam313
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
مزار شهید مرتضی آوینی
📚موضوع مرتبط:
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
#عکس
#مزار_شهید
📅مناسبت مرتبط:
تاریخ تولد
#06_21
#jihad
#martyr
#رفیق_شهیدم
🕊🌸 رفیق شهیدم
🆔 @Refighe_Shahidam313
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
#وصیت_نامه شهید مرتضی آوینی
زندگی زیباست،
اما شهادت از آن زیباتر است؛
سلامت تن زیباست،
اما پرندهی عشق، تن را قفسی میبیند که در باغ نهاده باشند.
و مگر نه آنکه گردنها را باریک آفریدهاند،
تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند.
و مگر نه آنکه از پسر آدم، عهدی ازلی ستاندهاند که حسین را از سر خویش، بیشتر دوست داشته باشد.
و مگر نه آنکه خانه تن، راه فرسودگی میپیماید تا خانه روح، آباد شود.
و مگر این عاشق بیقرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی، که کرهی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریدهاند.
و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرمهایی فربه و تنپرور برمیآید.
ای #شهید، ای آنکه بر کرانهی ازلی و ابدی وجود بر نشستهای، دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش".
#رفیق_شهیدم
🕊🌸 رفیق شهیدم
🆔 @Refighe_Shahidam313
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
#همسفرخورشید: #یادنامه_سالگرد_شهادت_شهید_آوینی
#ناشر:نماد اندیشه
#نویسنده:علی تاجدینی
#خاطره
مرتضی خیلی خسته بود، خسته #عشق و همه میدانند كه نوشداروی این درد، وصال است.
در #عملیات_طریقالقدس علی به شهادت رسید و در آغوش آوینی آخرین نفس را كشید، اینبار خون بود كه از دیدگان مرتضی می چكید، برایش سخت بود، علی در نزدیكی او شهید شود و او كه كمی جلوتر بود....
وقتی عشق حسین (ع) در جانت ریشه كرد، دیگر قدرت ماندن نداری، در قافله حسین(ع) كسی قصد ماندن ندارد همه بار سفر بستهاند، آنروز كه رضا در كنار او به شهادت رسید، قریب دو ساعت مرتضی بیتاب و سرگردان در شلمچه راه میرفت، بیقرار بود گمان میكرد از قافله جا مانده است، یا اینكه قافله سالار او را در كاروان خویش نپذیرفته است.
آرام پرسیدم :«مرتضی جان چرا پریشانی؟» بغض گلویش را فشرد :«من نمیفهمم چرا در این مدت من شهید نشدهام.
درست میدیدم كه درآخرین لحظه تیر به افراد نزدیك من میخورد و من سالم از كنار آنها بلند میشوم»
منبع: همسفر خورشید
#رفیق_شهیدم
🕊🌸 رفیق شهیدم
🆔 @Refighe_Shahidam313
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
🖤ـحجاب
^·عزت·^ من است
گرمای 🌳ـتابستان چه 🙃ـلذت بخش است
وقتی با ❤️ـخدا
معامله 🍎ـبهشت و 🔥ـجهنم می کنم
گرما را به جان می خرم ...
اما حجابم را
با جهنم عوض نخواهم کرد...
#حجاب #محجبه #چادری #چادرانه
#رفیق_شهیدم
🕊🌸 رفیق شهیدم
🆔 @Refighe_Shahidam313
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
🖤ـحجاب ^·عزت·^ من است گرمای 🌳ـتابستان چه 🙃ـلذت بخش است وقتی با ❤️ـخدا معامله 🍎ـبهشت و 🔥ـجهنم می
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تعریف من از
❤️ـعشق
همان بود ک گفتم
در بند کسی باش
که در بند ^·حسین·^ است...
#عاشقانه #مذهبی #عاشقانه_مذهبی #همسرانه
#رفیق_شهیدم
🕊🌸 رفیق شهیدم
🆔 @Refighe_Shahidam313
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
تعریف من از ❤️ـعشق همان بود ک گفتم در بند کسی باش که در بند ^·حسین·^ است... #عاشقانه #مذهبی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#رمان_واقعے #به_سوی_او #بہسوےاو ✨ 🌹قسمت پنجاه وچهار 🚗بالاخره با ترافیک تهران تا برسم خون حاجی ا
#رمان_واقعے
#بہسوےاو ✨
🌹قسمت پنجاه وپنج
😔از خونه که بیرونم کردن برگشتم خونه خودم. یک هفته بعد رضا و مادر و پدرش اومدن خواستگاریم.
💍با ۱۴سکه و یه سفر جنوب به عقدش دراومدم.
خونه مجردیم به اسم خودم بود، خونه فروختم و جهیزیه خریدم البته رضا نمیذاشت اما من کار خودم کردم و خونه فروختم و جهیزیه آماده کردم.
🌹رضا نذاشت من مراقبش بشم بازم پرستارا میومدن مراقبش البته خیلی این موضوع اذیتم میکرد.
رضا داشت نماز میخوند ۵ روز زندگی مشترکمون شروع شده بود.
🍛قیمه گذاشته بودم آخه رضا خیلی دوست داشت.
-رضا جان رضا جان بیا نهار جناب همسر
😱بیست دقیقه گذشت صدای نیومد خودم پاشدم برم تو اتاق خواب بهش سر بزنم دیدم سر سجده اس نشستم کنارش.
-رضا جان نمیخوای تمومش کنی نمازتو آقا؟
هیچ جوابی نداد، ترسیدم دستم گذشتم روی دستش یخ یخ بود.
😭با جیغ و ترس رفتم بالا ماااااامااااان رضا یخ یخه تو رو خدا بیاید
مامان: یاحسین حاج حسین بدو
🚐مامان و بابا که اومدن سریع زنگ زدیم آمبولانس اومد
ادامه دارد...
#رمان #رمان_واقعی #به_سوی_او
#رفیق_شهیدم
🕊🌸 رفیق شهیدم
🆔 @Refighe_Shahidam313
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
#رمان_واقعے
#بہسوےاو ✨
🌹قسمت پنجاه وشش
🚐آمبولانس که اومد سریع به رضا کپسول اکسیژن وصل کردن و گفتن باید سریع منتقل بشن بیمارستان تا رسیدن به بیمارستان نیم ساعتی طول کشید، نیم ساعتی که به من پنجاه هزار ساعت گذشت 😔
انقدر هول شده بودیم که با دمپایی و کفش لنگه به لنگه رفتیم بیمارستان.
👤دکتر گفت بخاطر شوکی بهش وارد شده فعلا باید یکی و دو هفته ای تو بیمارستان باشه.
اون دوهفته من یه پام بیمارستان بود یه پام مزار شهدا
😭❤️خدا صدای راز و نیازام شنید و بعد از دوهفته رضا از بیمارستان مرخص شد.
خیلی خوشحال بودم فکر میکردم سالیان سال این زندگی ادامه داره؛ اما طول زندگی ما خیلی کوتاه بود...
🌹رضا که از بیمارستان مرخص شد یه چندروزی استراحت کرد یه ذره که حالش خوب شد پیشنهاد داد بریم #شلمچه
🚗منو رضا مامان بابا راهی سرزمین عشق شدیم...
ادامه دارد...
#رمان #رمان_واقعی #به_سوی_او
#رفیق_شهیدم
🕊🌸 رفیق شهیدم
🆔 @Refighe_Shahidam313
-┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄-