eitaa logo
🇮🇷رسانه‌ و خانواده
4.1هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
6.3هزار ویدیو
85 فایل
موسسه فلق رایانه اصفهان با مدیریت حامد کمال تولید کننده:کتاب ومحصولات رسانه‌ای برگزار کننده دوره‌های تربیت رسانه وهوش‌مصنوعی ارتباط با ادمین @Fatemehz1369 تعرفه تبلیغات @Resanehkhanevadeh_tabligh پیام ناشناس https://daigo.ir/secret/3603904478
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿✨ 🌿|•• میگفت↯ بھ‌جایِ اینڪھ‌عکسِ‌خودتونُ‌بذارید پروفایل‌تا‌بقیھ‌با‌دیدنش‌بھ‌گناھ‌بیوفتن؛ یھ‌تلنگر‌قشنگ‌بذارید‌ڪھ‌با‌دیدنش بھ‌خودشون‌بیان..☝️🏻💔|•• .میگه..:)🕊 ˹ @omid_aramesh114
°•°🌸 •| استادپناهیان‌ میگفت: ↓🌱 چراخودت‌رورهانمیکنے؟دادبزنی‌از خودامام‌حسین‌بخوای؟ برو‌درخونہ‌اباعبدالله‌منتش‌روبڪش دورش‌بگرد.. مناجات‌ ڪن‌باامام‌حسین! بگوامام‌حسینم‌من‌باتوآغاز‌کردم، ولم‌نکنی... دیگه‌نمیکشم‌ادامہ‌بدم متوقف‌شدم...💔!' امام‌حسین‌بازم‌دستت‌رومیگیره‌فقط بخواه‌ازش.. |• ﴿اَللّھُمَّ؏َـجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَࢪَج﴾ 📜 🗯 @omid_aramesh114
📑 +سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید:🤔 +این روزها شهدای زیادی رو پیدا میکنن و میارن ایران...😐 +به نظرنتون کارخوبیه⁉️🤔 +کیا موافقن؟؟؟ ✅ +کیامخالف؟؟؟؟ ❌ _اکثر دانشجویان مخالف بودن❕ ❌😡 _بعضی ها میگفتن: کارناپسندیه....نباید بیارن...😏 _بعضی ها میگفتن: ولمون نمیکنن ...گیر دادن به چهار تا استخوووون... ملت دیوونن❕"😤 _بعضی ها میگفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته❕😰 +تا اینکه استاد درس رو شروع کرد ولی خبری از برگه های امتحان جلسه ی قبل نبود...📄 _همه سراغ برگه ها رو می گرفتند.🤔 +ولی استاد جواب نمیداد...😐 _یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت:استاد برگه هامون رو چیکار کردی❓ _ شما مسئول برگه های ما بودی❓😡😤 +استاد روی تخته ی کلاس نوشت: من مسئول برگه های شما هستم...🤔📝 +استاد گفت: من برگه هاتون رو گم کردم و نمیدونم کجا گذاشتم؟🤔⁉️ _همه ی دانشجویان شاکی شدن. استاد گفت: چرا برگه هاتون رو میخواین⁉️⁉️ _گفتند: چون واسشون زحمت کشیدیم😓 _درس خوندیم📚📖🖊 _هزینه دادیم💵💶💷 _زمان صرف کردیم...🕒 +هر چی که دانشجویان میگفتند استاد روی تخته مینوشت...📝 +استاد گفت: برگه های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم هرکی میتونه بره پیداشون کنه❓ _یکی از دانشجویان رفت و بعداز چند دقیقه با برگه ها برگشت ...📄📄📄 +استاد برگه ها رو گرفت و تیکه تیکه کرد. _صدای دانشجویان بلند شد.😱😱😱 +استاد گفت: الان دیگه برگه هاتون رو نمیخواین! چون تیکه تیکه شدن!😌 _دانشجویان گفتن: استاد برگه ها رو میچسبونیم. +برگه ها رو به دانشجویان داد و گفت:شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید،پس چطور توقع دارید مادری که بچه اش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ؛ الان منتظره همین چهارتا استخونش نباشه⁉️🤔 +بچه اش رو میخواد، حتی اگه خاکستر شده باشه.😔 _+چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد! و همه ازحرفی که زده بودن پشیمون شدن!!😔😔😔 💔تنها کسی که موافق بود .... 💔فرزند شهیدی بود که سالها منتظر باباش بود...😔 @omid_aramesh114
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃: قشنگه🙃بخونید❤️🍃 یه موتور گازے داشت 🏍 که هرروز صبح و عصر سوارش میشد و باش میومد مدرسه و برمیگشت . یه روز عصر ... که پشت همین موتور نشسته بود و میرفت❗️ رسید به چراغ قرمز .🚦 ترمز زد و ایستاد ‼️ یه نگاه به دور و برش کرد 👀 و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد :🗣 الله اکبر و الله اکــــبر ...✌️ نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب .😳 اشهد ان لا اله الا الله ...👌 هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید 😂 و متلک مینداخت😒 و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد 😳 که این مجید چش شُدِه⁉️ قاطی کرده چرا⁉️ خلاصه چراغ سبز شد🍃 و ماشینا راه افتادن🚗🚙 و رفتن . آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید ؟ چطور شد یهو؟؟!! حالتون خُب بود که؟!! مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت👀 و گفت : "مگه متوجه نشدید ؟ 😏 پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود 😖 و آدمای دورش نگاهش میکردن .😒 من دیدم تو روز روشن ☀️ جلو چشم امام زمان داره گناه میشه ❌. به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !"👌 همین‼️✌️ 🎌برگےازخاطرات‌شهیدمجیدزین الدین🌟 💢 🌺🍃...→↓ @omid_aramesh114
⚠️ دیروز تیپ و لشکر می زدیم🍂 امروز مانده ایم چه تیپی بزنیم😓 دیروز روز فدا شدن بود...🥀 امروز روز فدایت شوم😒 "چقدر چفیه ها خونی شد❤️ تا چادری خاکی نشود"🌿 برخی رفتن روی مین... واسه خاک🌵 برخی هم رفتن جلو دروبین... واسه لایک🙄 :)😞 ازشهدا یادگرفتم : .. از ابراهیم هادی ، پهلوانی را ..💪🏻 از حاج همت ، اخلاص را ..👌 از باکری ها ، گمنامی را ..🥀 از علی خلیلی ، امر به معروف را ..🌸 از مجید بقایی ، فداکاری را ..🌺 از حاجی برونسی ، توسل را .. از مهدی زین الدین ، سادگی را ..🌾 از حسین همدانى ، جوانمردى و اخلاق را💐 از محسن حججی ، سر دادن را 💔 از قاسم سلیمانی ، مردانگی را 🥀 بااین همه نمیدانم چرا ، موقع عمل که میرسد ، شرمنده ام📿 @omid_aramesh114
بـااخلاص سـر ڪلاس حاضر شویـد یعنـۍ درس به خاطـر خـدا بخوانیـد نہ براے نمره و شنـاختہ شدن در نظر معلمتون. .! مخلـص باشید یعنـی نظـم و ادبتـون به خاطر اجبـارنباشه براي خدا باشه ڪه ادب و نظم دوست داره(: ڪم ڪم خودتون متوجـه میشید چه اتفاقے میفته♥️ @omid_aramesh114 ┈••✾•☘🦋🌸🦋☘•✾••┈
•🍂‌Γ 🌿دقت‌کردی‌‌وقتےشارژِ‌گوشیمون؛ در‌حالتِ‌اخطارِ‌چقدر‌سریع‌میزنیم‌بہ‌شارژ؟! الان‌هم‌؛زمان‌ِغیبت‌؛ توحالتِ‌وضعیت‌قرمز!! باید‌سریع‌تقوامونوبزنیم‌بہ‌شارژ... @omid_aramesh114
🚕 به‍ سه‍ چیز هرگز نمےرسید ! 1 : بستن دهان مردم‍ 2 : جبران همه‍ شڪستها 3 : رسیدن به همه‍ آرزوها 🚕 سه ‍چیز حتما به تو می رسد ! 1 : مرگ 2 : نتیجہ عملت 3 : رزق و روزۍ • •• 💛⃟🚕¦⇢ @omid_aramesh114 ┈••✾•☘🦋🌸🦋☘•✾••┈
-🍁- - - میگفت:اویڪ‌ڪآࢪبرھ همیشہ‌آنلاین‌است... تڪ‌تڪ‌ڪلیڪ‌هآ وحࢪف‌هآࢪآمیبیند الم‌یعلم‌بان‌‌الله‌یࢪے...🍃 عالم‌محضࢪ‌خدآست...🌸 - - ¦🍁💭¦➺ @omid_aramesh114
توی یه کتابی یه موضوع جالبی خوندم📖 نوشته بود یه شب یه شهید میاد به خواب😴 مادرش میگه🗣 مادر برو به فلانی بگو ازت ناراحتم😕 مادرش میپرسه چرا؟!🤨 شهید میگه: آخه تا قبل ازاین که مارو رفقای تفحص شناسایی کنند هرشب مادرمون حضرت زهرا سلام الله بهمون سر می‌زدند ...😍 اخه نه اینکه هستند ...🙂 میگند حضرت زهرا سلام الله هر شب به شهدای گمنام سر میزنند😌 فکر کن هر شب روی مادرتو ببینی👀 هر شب لبخندشو😊بوی چادرشو🤗آرامشی که حالتو خوب میکنه🙃 چه حسرتی ...🥺 خوش به حال اونی که گمنام کار میکنه برای امام زمانش...🥰 گمنام زندگی میکنه...😇 گمنام میره ...😪 وقتی هیچ کس نمی بیندت👀هیچ کس ازت تشکر نمیکنه🙏🏻هیچ کس تحویلت نمی گیره😒هیچ کس کاراتو با ارزش نمی بینه ...🙄 اون وقت مادرت زهرا سلام الله نگاهت میکنه...😎 دیگه چی میخوای؟!🤔 👌🏻 😭 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• @omid_aramesh114
⚠️ .مسڪینۍ‌ دیدم‌ با ڪفش‌ پاره‌ شڪر خد‌ا مۍ‌ڪرد! 🤲🏻 گفتم: "ڪفش پاره" ڪہ‌ دیگر شڪر ڪردن ندارد! گفت: یڪۍشڪر مۍڪرد دیدم ڪہ‌ پا نداشت..!🙃 @omid_aramesh114