#تلنگر
✨گاهےاگر دعایت مستجاب نشد
سحر , سر برسجده بگذار
یک دل سیر گریه کن
شاید لازمه میان گریه هایت بگویی
🍂اللّهُمَّ اغفِر لِیَ الذُّنوبَ التی تَحبِسُ الدُّعا
🌻آیت الله مجتهدی
پروردگارا:بیامرز گناهانی را که دعا را حبس می کند
و بر تو است که در آن وقت(سحر) برای برادران مؤمنت تفصیلاً دعا کنی تا این که به واسطه آن حاجت خودت زودتر روا شود و در مقابل دعاهایی که برای آنها کردهای و بلکه دوچندان آن به تو ثواب داده شود.
🌻علامه مجلسی
اللهم عجل لولیک الفرج....💔
@omid_aramesh114
#تلنگࢪانھ‼️
اشڪاتوخࢪجکنࢪفیق!
بروسرِسجادَتدوڪلمہ با
معبودتحࢪفبزن،بگومنازپسِ
گناهامبرنمیام،ازپسِنفسمبࢪنمیام
منوبخࢪخدا منوبخرعمہ جانمیدونم
لایقنیسممیدونمبدترازبدم!
#بهخودمونبیاییم..!:
@omid_aramesh114
*#استغفار🍀*
پسر خوش تیپ و زیبایۍ بود کہ دل هر دخترۍ را مۍ برد!
من از او خیلۍ شنیده بودم.
هم از نجابتش هم از زیباییش آن روز در راه برگشت از دبیرستان وقتۍ در ایستگاه
اتوبوس منتظر اتوبوس بودیم او هم آمد.
دوستانم با دیدن او همہ شروع بہ پچ پچ کردند!!
دوستم سرش را چسبانده بود در گوشم و مدام از او می گفت.ببین چہ چشمایۍ داره؟👀
خداییش همه چی تمومه!هیکلش هم ورزشکاریه!خیلی خودم را نگہ داشتم تا بہ او توجہ نکنم اما یڪ آن نگاهم چرخید و به نگاهش گره خورد.😑
از شرم زود نگاهم را دزدیدم😢
و در دلم استغفار کردم.دوستم اما مدام زمزمہ میڪرد و بي پروا او را زیر نظر گرفتہ بود!!!
وقتۍ بہ خانہ برگشتم وضو گرفتم و نماز خواندم
تا نگاه پر جاذبہ او را فراموش کنم.
سال بعد با ناباورۍ بہ خواستگاریم آمد . . . !
*〖کسۍ کہ نظر بہ نامحرم را از خوف خدا ترڪ کند خداوند بہ او ایمانۍ عطا مۍ کند کہ شیرینۍ آن را در قلبش مۍ یابد😌🌱〗*
*💜⃢⃟🔖پیامبر اکرم •ص•💚⃢⃟🍀*
@omid_aramesh114
عشقم همسرم:
(هركي نخونه از دستش رفته ، واقعا از دستش رفته)
روزی پیامبر اکرم به خانه حضرت زهرا آمدند . حضرت علی و حسنین (صلوات الله علیهم اجمعین) هم در خانه حضور داشتند .
پیامبر خطاب به اهل بیت خود فرمودند :
چه میوه ای از میوه های بهشتی میل دارید بمن بگوئید تا به جبرائیل بگویم از بهشت برایتان بیاورد.
امام حسین که در آن روزگار در سنین کودکی بودند از بقیه اهل خانواده سبقت گرفتند. رفتند در دامن رسول خدا نشستند و عرضه داشتند :
پدر جان به جبرائیل بگوئید از خرماهای بهشتی برای ما بیاورد .
و حضرت رسول اکرم هم به خواسته حسین خود جامه عمل پوشانیدند و به جبرئیل دستور دادند یک طبق از خرماهای بهشتی برای اهل بیت بیاورد.
مدتی نگذشت که جبرائیل یک طبق خرمای بهشتی را آورده و در حجره حضرت زهرا سلام الله عليها گذاشت.
پیامبر خطاب به دختر خود فرمودند : فاطمه جان یک طبق خرمای بهشتی در حجره تو نهاده شده است ، آنرا نزد من بیاور .
حضرت زهرا آن طبق را آوردند و نزد پدر گذاشتند. پیامبر خرمای اول از درون ظرف برداشتند و در دهان سرور جوانان اهل بهشت امام حسین نهادند و فرمودند « حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » سپس خرمای دوم را از درون ظرف برداشتند و در دهان دیگر سرور جوانان اهل بهشت امام حسن نهادند و باز فرمودند «حسن جان نوش جانت ، گوارای وجودت ». خرمای سوم را در دهان جگر گوشه خود حضرت زهرا نهادند و همان جمله را هم خطاب به حضرت زهرا بیان کردند.
خرمای چهارم را هم در دهان حضرت علی نهادند و فرمودند « علی جان نوش جانت، گوارای وجودت » خرمای پنجم را از درون ظرف برداشتند و باز دوباره در دهان حضرت علی نهادند و همان جمله را تکرار نمودند .
خرمای ششم را برداشتند، ایستادند و در دهان حضرت علی گذاشتند و باز همان جمله را تکرار کردند.
در این هنگام حضرت زهرا فرمودند : پدر جان به هر کدام از ما یک خرما دادید اما به علی سه خرما و در مرتبه سوم هم ایستادید و خرما در دهان علی گذاشتید . چرا بین ما اینگونه رفتار کردید ؟
رسول اکرم خطاب به دختر خود فرمودند:فاطمه جان وقتی خرما در دهان حسین نهادم ، دیدم و شنیدم که جبرائیل و مکائیل از روی عرش ندا بر آورده اند که : «حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به تبع آنها این جمله را تکرار کردم وقتی خرما در دهان حسن نهادم باز جبرائیل و مکائیل همان جمله را تکرار کردند و من هم به تبع آنها آن جمله را گفتم که « حسن جان نوش جانت ».
فاطمه جان وقتی خرما در دهان تو نهادم دیدم حوری های بهشتی سر از غرفه ها در آورده اند . و می گویند « فاطمه جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به پیروی از آنها این جمله را تکرار کردم.اما وقتی خرما در دهان علی نهادم شنیدم که خداوند از روی عرش صدا می زند « علی جان نوش جانت ، گوارای وجودت » . به اشتیاق شنیدن صوت حق خرمای دوم در دهان علی نهادم باز هم خداوند از روی عرش ندا زد که «هنیأ مرئیاً لک یا علی » نوش جانت ، گوارای وجودت علی جان.به احترام صوت حق از جا برخاستم و خرمای سوم در دهان علی نهادم ، شنیدم که باز خداوند همان جمله را تکرار کرد و سپس به من فرمود:« یامحمد ، بعزّت و جلالم قسم اگر تا صبح قیامت خرما در دهان علی بگذاری من خدا هم تا قیامت می گویم علی جان نوش جانت ، گوارای وجودت».
@omid_aramesh114
•°💛🌵’’
[• #حرفای_درگوشی •]
#استادپناهیان:
بروگریہڪن ؛
اݪتماسِخداڪن ؛
بگونمیتونمازموقعیٺِگناھفرارڪنم🍂
اونقدرخداڪریمہ،
ڪہموقعیٺِگناهوفرارےمیدھ،🌱
توفقطمیونِگریہهاتبگو؛
دیگہناندارمپاشم؛
بگومیخوامگناھنکنمااا، زورمنمیرسہ!
معجزھمیڪنہبرات...❤️🍃ـــــــــــــــــــــــــــــ
@omid_aramesh114
نکته هایی بسیار شنیدنی:
اشتباه کردن ، اشتباه نیست در اشتباه ماندن اشتباه است!
مرداب به رود گفت: چه کردی که زلالی ؟ رود گفت : گذشتم
سه چیز را فراموش نکن:
به همه نمیتوانی کمک کنی!
همه چیز را نمیتوانی عوض کنی!
و همه تو را دوست نخواهند داشت!
صبر یعنی واکنش در بهترین فرصت نه اولین فرصت!
همیشه به خاطر داشته باش هر گاه به قله رسیدی همزمان در کنار دره ای عمیق قرار داری!
همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم!
عشق در لحظه پدید میآید و دوست داشتن در امتداد زمان و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است!
قابل اعتماد بودن ارزشمندتر از دوست داشتنی بودن است!
تولد یک انسان همانند روشن کردن کبریتی است و مرگش خاموشی آن ،بنگر در این فاصله چه کردی؟ گرما بخشیدی ؛ یا سوزاندی.......؟!
💠 @omid_aramesh114 💠
میرزا اسماعیل دولابی میفرمادکہ
بزرگترین آزمون ایمــان زمانیست
کہ چیزی را میخواهید و بہ دست نمیآورید
با این حال قادر باشید که بگویید :
خدایاشڪرت ..🙂
#تلنگر🌱
@omid_aramesh114
خدایا !
میدانی که نا امیدی تا زمانی که قلبم با امید و لطف و مهربانی تو میتپد معنایی ندارد
@omid_aramesh114
هرگاه نمازت قضا شد و نخواندی،
به فکر این نباش که وقت نماز خواندن نیافتی
بلکه!
فکر کن چه گناهی را مرتکب شدی که خداوند نخواست
در مقابلش بایستی!
تلگرانه☘️
@omid_aramesh114
چند آيه زيبا : 👌👌👌
❤️گفتم: خدا آخه این همه سختی؟ چرا؟
گفت: «انَّ مع العسر یسرا»
"قطعا به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/6)
💛گفتم: واقعا؟!
گفت: «فإنَّ مع العسر یسرا»
حتما به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/7)
💚گفتم: خب خسته شدم دیگه...
گفت: «لاتـقـنطوا من رحمة الله»
از رحمت من ناامید نشو.(زمر/53)
💙گفتم: انگار منو فراموش کردی!
گفت:«اذکرونی اذکرکم»
منو یاد کن تا یادت باشم.
💜گفتم: تا کی باید صبر کرد؟!
گفت: « وَ ما یدریک لَعلَّ السّاعة تکون قریبا»
تو چه می دانی، شاید موعدش نزدیک باشد.(احزاب/63)
«انّی اعلم ما لاتعلمون»
من چیزایی میدونم که شما نمیدونید. (بقره/ 30)
❤️گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره!
تا اون موقع چی کار کنم؟
گفت: « و اتّبع ما یوحی الیک و اصبر حتی یحکم الله»
حرف هایی که بهت زدمو گوش کن، و صبر کن ببین چی حکم میکنم. (یونس/ 109)
💛ناخواسته گفتم: الهی و ربّی من لی غیرک
(خدایا آخه من غیر تو کیو دارم؟!)
گفت: «الیس الله بکاف عبده»
من هم برای تو کافی ام.(زمر/36)═
✵━━┅═🌸‿🌸═┅━✵
.
@omid_aramesh114
#تلنگر
✨گاهےاگر دعایت مستجاب نشد
سحر , سر برسجده بگذار
یک دل سیر گریه کن
شاید لازمه میان گریه هایت بگویی
🍂اللّهُمَّ اغفِر لِیَ الذُّنوبَ التی تَحبِسُ الدُّعا
🌻آیت الله مجتهدی
پروردگارا:بیامرز گناهانی را که دعا را حبس می کند
و بر تو است که در آن وقت(سحر) برای برادران مؤمنت تفصیلاً دعا کنی تا این که به واسطه آن حاجت خودت زودتر روا شود و در مقابل دعاهایی که برای آنها کردهای و بلکه دوچندان آن به تو ثواب داده شود.
🌻علامه مجلسی
اللهم عجل لولیک الفرج....💔
@omid_aramesh114
وقتی “خـــــــــــــــــــــدا” بخواهد
بزرگــــــــــی آدمـــــــــی را اندازه بگیرد! به جای "قـــــــدش "
“قلبـــــــــش”
را اندازه میگیرد
❣️❣️❣️❣️❣️
@omid_aramesh114
داداش ابراهیم میگفت با خدا باش ؛ از جایی که گمان نمیکنی روزی تو را میرساند.
@omid_aramesh114
امام حسن علیه السلام فرمودند :
کسی که در دلش ، هوایی جز خوشنودی خدا خطور نکند ، من ضمانت میکنم که خداوند دعایش را مستجاب کند .
📚 کافی ، ج ۲ ، ص ۶۲ ، ح ۱
@omid_aramesh114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ پیشنهادی 🎞
⏳خدا یا میشه اون روز برسه
اگه می خوای بدونی بعد از ظهور چی میشه این فیلم و ببینید...و برای آمدنش دعا کنید 💔🥺
✨اللهم عجل لولیک فرج ✨
@omid_aramesh114
*📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای*
✨ قسمت👈سی و ششم✨
فکری به سرم زد....
باحالت پشیمونی و گریه گفتم:
_با اجازه ی پدرومادرم و بزرگترها..
چند ثانیه مکث کردم،بعد با خنده گفتم:
_بله
همه زدن زیر خنده....
مامان گفت:
_خیلی پررویی زهرا.حیا رو خوردی...
مامان داشت صحبت میکرد محمد یه پرتقال برداشت.
فکرشو خوندم.سریع و محکم پرتاب کرد سمتم.سریع جا خالی دادم.
پرتقال پاشید رو دیوار.به رد پرتقال بدبخت نگاه کردم.
باتعجب و ترس به محمد گفتم:
_قصد جون منو کردی؟؟!! این اگه به من میخورد که ضربه مغزی میشدم.
محمد باخنده گفت:
_حقته،بچه پررو،خجالت هم نمیکشی.
به بابا نگاه کردم...
با لبخند نگاهم میکرد.واقعا خجالت کشیدم. سرمو انداختم پایین و رفتم تو اتاقم.
شب خاستگاری شد..
محمد و مریم زودتر اومدن.همه نشسته بودن و من با سینی چایی رفتم تو هال...
طبق معمول محمد سینی رو ازم گرفت و خودش پذیرایی کرد.
تو این فاصله من به مهمان ها نگاه میکردم.
حانیه،مادرش،پدرش و امین و عمه ی امین اومده بودن.
به حانیه نگاه کردم،درسته که خوشحال بود ولی چند سال پیر تر شده بود.
صحبت سر پدر و مادر امین بود و اینکه پیش خاله و شوهرخاله ش بزرگ شده. مامان و بابا و محمد خیلی تعجب کردن.
محمد به من نگاهی کرد.من فکر میکردم میدونه.
بعد از صحبت های اولیه قرار شد من با امین صحبت کنم.
اواخر دی ماه بود و نمیشد رفت تو حیاط.
به ناچار رفتیم اتاق من.
همون اول که وارد شد،اتاق رو بر انداز کرد...
ادامه دارد..
✍نویسنده بانو #مهدییار_منتظر_قائم
💎کپی با ذکر صلوات...📿
@omid_aramesh114
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای
✨ قسمت👈سی و هفتم✨
اتاق رو بر انداز کرد...
اتاق من حدودا چهار متر در چهار متر مربعه.رو به روی در میز تحریر و چند قفسه چوبی کتاب هست.
کنار در چسبیده به دیوار تخته.رو به روی تخت یه پنجره ست.زیر پنجره،یه مبل دو نفره هست.قبله ی اتاقم رو به پنجره ست..
روی یه دیوار یه عکس رهبری مرکز و اطرافش...
عکس شهید خرازی،
شهید همت،
شهید احمد کاظمی،
شهید جهان آرا رو چسبوندم.
یه گل مصنوعی هم کنار میز تحریرم گذاشتم و یه گلدان حسن یوسف هم جلوی پنجره.فضای اتاقمو خیلی دوست دارم.
خوب که اتاق رو بررسی کرد،راهنماییش کردم روی مبل بشینه.
خودم هم رو صندلی میز تحریرم نشستم.
سرش پایین بود،گفت:
_من تجربه خواستگاری رفتن ندارم،اما شنیدم اول خانم ها سوالهاشون رو میپرسن.ولی میشه قبل از اینکه شما سوالهاتون رو شروع کنید،من یه سوالی بپرسم؟
-بفرمایید.
-چرا عکس این چهار شهید بزرگوار رو به دیوار اتاق تون زدید؟
-این شهدا، #دوستان نزدیک من هستن...آدم باکسی دوست میشه که بخواد #شبیه_ش باشه.من عکس شهید همت و جهان آرا رو به دیوار اتاقم زدم چون حتی از عکس شون هم معلومه چقدر #محجوب و #باحیا هستن،اونقدر که مشخصه #دوست_ندارن حتی به عکس شون هم #خیره بشیم.منم میخوام اینطور باشم.
-چرا این عکس شهید خرازی رو زدید؟
- #لبخند همیشگی شهید خرازی معروف بوده و هست.این عکس برای وقتیه که خبر شهادت سه تا از دوستانش رو بهش گفتن..معلومه که چقدر #ناراحته..شاید ناراحته چون از دوستانش جامونده.. شهید کاظمی هم از دوستانش دیرتر شهید شد.ولی معنیش این نیست که این بزرگواران اون موقع #لایق شهادت نبودن..زنده موندن چون زنده بودنشون #مفیدتر بود.چون هنوز کارهایی بود که باید انجام میدادن..حتی زنده بودنشون هم کمتر از شهادت #نبود..میشه نفس کشیدن هم ثواب شهادت داشته باشه.
-که اینطور..بسیارخب شما سوالهاتون رو بفرمایید.
-شما چرا میخواید ازدواج کنید؟
یه کم مکث کرد.بعد گفت:
_الان شما دلیل فلسفی میخواین یا مثلا...
-من دلیل شما رو میخوام بدونم،اگه فلسفیه،همون رو بگید،اگه غیر فلسفی هم بفرمایید.
-دلیل هرکسی برای ازدواج به طرز فکرش و #سبک_زندگیش بستگی داره...طرز فکر و سبک زندگی من خداست.من میخوام ازدواج کنم چون میخوام #بنده_ی_بهتری باشم برای خدا.من میخوام کسی رو تو زندگیم داشته باشم که بهم بگه نقطه ضعف های #بندگی کردنم،چیه.
-چرا من؟
-چون میدونم #شماهم براتون مهمه که بنده ی خوبی باشین.اینکه برای شما هم این مسأله مهم باشه باعث میشه به منم بیشتر کمک کنید تا کسیکه اصلا اینطوری فکرنمیکنه.
-اینکه خودتون بنده ی خوبی باشین فقط براتون مهمه؟
ادامه دارد...
@omid_aramesh114
#تلنگࢪانھ⚠️
#مدیر🛴
بزرگےمیگفت:
همهمردمنسبتبههمدیگهحقالناسدارن!!
پرسیدمینیچیڪهنسبتبههم؟
فرمودنوقتییڪیزارمیزنه
تاامامزمانشروببینه.
یڪیمبیخیالدارهگناهمیڪنه!
اینبزرگترینحقالناسیهڪهباهرگناه..
میفتهبهگردنمون(:💔"
#حواسمونهستداریمچیڪارمیڪنیم!؟
@omid_aramesh114
#کمی_تفکر
ازعارفی پرسیدند:
_بهترین آیه ای که #خداوند با #بنده اش عاشقانه حرف زده چیست؟⁉️
فرمود:
❤•°اَلَیْسَاللهَبکافَعَبْدِهٖ•°❤
آیا #خدا برای بندگانش کافی نیست⁉️
@omid_aramesh114