eitaa logo
روایت خاص🇵🇸🇱🇧
7.5هزار دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
15.2هزار ویدیو
117 فایل
💢روایت خاص حاصل نگاه خاص به دنیا است و آن، راه میانبری است برای بهتر رسیدن به کمال💢 ارتباط با مدیر https://daigo.ir/secret/4705558767 لینک ناشناس کانال👆 تولید محتوای تخصصی کانال موضوعات👇 🌟هویت ملی... 🌟وحدت ملی... ۱۴۰۱/۹/۱۹
مشاهده در ایتا
دانلود
پایان مأموریت اثر: میکائیل براتی، محسن باغبانی و هوش مصنوعی 👤 محمد کلهر
🔴رفته بود آب بیاورد 😭😭. ▪️آقای رئیس جمهور رفته بود روی نقطه صفر مرزی سد افتتاح کند و برای مردمانش آب بیاورد. رفته بود آب بیاورد و غبار شد. حالا شما خودتان می فهمید اینجای متنم با کدام کاشی سرخ از تاریخ انطباق دارد. خودتان روضه سقا بخوانید من رمقی برای روضه خواندن ندارم.
🖤آیت الله ال هاشم در واقع تا یه مدتی در قید حیات بوده و به دلیل خونریزی شدید به شهادت رسیدند آقای دکتر رحمتی استاندار آذربایجان شرقی نیز دچار شکستگی های متعدد و زیاد بوده اند اما امان از پیکر شهید رئیسی و امیرعبداللهیان..💔 یا قاسم ابن الحسن..🥀😭🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت مرحوم دعایی از زندگی رئیسی شام نمی‌خورد و میگفت من نمیدام بقیه مردم هم به این غذا دسترسی دارند یا نه و به تکه نانی بسنده می‌کرد
به شهید صدرزاده گفتم: به نظرت چه کسانی شهید میشن؟ گفت: اونایی که اسراف میکنن! گفتم: اسراف تو چی؟ گفت: تو دوست داشتن خدا... 🙂
📷 گریۀ بی‌امان دولتمردان در فراق رئیس‌جمهور😭🖤
🔻 شما فامیل رئیس جمهور هستید؟ مشهد بودیم . همسرم اسنپ خبر کرد. پراید نقره‌ای که تمام بدنه یا زنگ زده بود یا انگار باضربه‌ای رفته بود تو، دم هتل ایستاد. سوار شدیم. ماشین زوری زد و راه افتاد. صندلی‌هایش انگار می‌خواستند از جایشان بزنند بیرون. ذکر یا امام رضا گرفتم . به بچه‌ها گفتم از در فاصله بگیرید. -«آقای رئیسی چه نسبتی با شما دارن؟» یکه خوردم از این سوال بی مقدمه‌ی همسرم. راننده به موهای جو گندمی ِخلوتش دست کشید و تن فربه‌اش را توی صندلی کوچک ماشین تکان داد. گفت: چطور؟ همسرم خندید. - «آخه اینجا فامیلی شما نوشته رئیس الساداتی.» از آنجا که من نشسته بودم می‌شد دید که گونه‌های مرد چه طوری به بالا و نزدیک چشم.ها کشیده می‌شود. -«پسرعمومه...پسرعموی پسرعمو هم که نه...پسرعموی پدرمه.» چشمهایم درشت شد. همسرم گفت: «چرا نرفتین ازش بخواین شما رو بذاره سر یک کار درست و حسابی. مثل خیلیای دیگه. اسنپ آخه؟» آقای راننده دوباره خندید. گفت الان که رئیس جمهوره... اون وقت‌ها هم که تولیت آقا بود هم نرفتم. یعنی روم نشد. بعد هم انقدر سرش شلوغه اصلا وقت این چیزا رو نداره. اصلا آدم این کارا نیست.برای هیچ کدوم از فامیلامون کاری نکرده. هر کی هم به یه جایی رسیده خودش یه کاری برای خودش دست و پا کرده. اون خیلیا یم خودشون می‌دون و خدای خودشون.» دروغ چرا با این حرف‌ها قند توی دلم آب شد. مردی که حتی نزدیک تری آدم‌های دوربرش هم نتوانستند از نمدش برای خودشان کلاهی بسازند. پراید لکنته تقی صدا داد. راننده دستی را کشید. -«دیگه نموتونوم جلوتر بروم. حرمم که پیدایِ. برای ما هم دعا کنید.» -«دست شما درد نکنه. پنج ستاره دادم بهتون. ان‌شاءالله عاقبت بخیر بشید.» ✍زهرا غلام‌زاده | @RevayateKhass