به قدری دوستش داشت«داداش مهدی» صدایش میزد.
🔹همیشه از نظم مثال زدنی و هوش فوق العاده ی، مهدی میگفت.
بعد از شهادت مهدی، همیشه سعی میکرد وقتی ایران هست به خانواده مهدی حتما سر بزند، وقتی به خانواده مهدی سر میزد، کارهایی که اگر مهدی بود انجام میداد، را سعی میکرد انجام بده...
یک دفعه، ظرف میشست
یک دفعه، سفره پاک می کرد
و...
شهید #مهدی_صابری که #مصطفی صدرزاده به این شدت به او علاقه مند بود، قطعا ویژگی های زیادی داشت که با شناخت آن ها می شود، راه را پیدا کرد.
راه مصطفی صدر زاده ها و مهدی صابری ها و...
راه اینکه، چکار باید کرد تا خدا خریدارمان شود؟
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
❤️ پاسدار دلاوری مانند ابراهیم هادی یک الگوی جذاب است
✍ رهبر انقلاب در دیدار اخیر فرماندهان سپاه پاسداران: یک مجموعهای مثل سپاه با این خصوصیّاتی که گفته شد، برای نسل جوان میتواند جذّاب باشد و واقعاً جذّاب است... نه فقط سازمان جذّاب است، [بلکه] آدمهایش و افرادش هم جذّابند، افرادش هم برای هر دل سالمی جذّاب است. سردار بلندمرتبهاش مثل شهید سلیمانی یک جور، جوان فداکارش مثل شهید حججی یک جور، پاسدار بیپیرایه و دلاوری مثل ابراهیم هادی یک جور؛ اینها همه جذّابند؛ هر کدام از اینها یک الگویند، یک الگوی تمامنشدنی. ۱۴۰۲/۰۵/۲۶
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
18.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#جهت_اطلاع
🔶کمی بیشتر با زوایای
مختلف زندگی دکتر
مصدق آشنا شوید...
⭕️مصدق سیلی اعتماد
به آمریکا را خورد
🔴سالروز کودتای آمریکایی
۲۸مرداد
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
خلاصه ی کتاب پا برهنه در وادی مقدس
( زندگی و خاطرات شهید سید حمید میرافضلی )
قسمت نوزدهم ( ادامه قسمت قبل )
حاج قاسم نگاهي به اطرافش كرد. به سيد حميد اشاره کرد و گفت: همراه حاجي برود به مقرّ يکي از گردان هاي لشکر ثارالله که توي جزيره ي مجنون هستند. هرچند تا نيرو که مي خواد به حاج همت بده. آن روز مقر فرماندهي لشکر ثارالله در سمت راست جاده، وسط جزيره ي جنوبي، نزديک کارخانه ي نمک و نزديک خط بود. حاج قاسم هم آنجا بود و خط را فرماندهي مي کرد. آتش دشمن هم ديوانه وار روي سر ما مي ريخت. حاج همت خداحافظي کرد و رفت به طرف موتورش. سيد حميد هم با پاي برهنه دنبالش راه افتاد تا به موتور برسد. آن ها مي خواستند بروند سمت چپ جزيره ي مجنون که حاج همت و بچه هايش آنجا بودند. قرار شد من كه هم همراه حاج همت و سيد حميد بروم تا خط را ببينم و تحويل بگيريم و شب هم شناسايي داشته باشيم. حاج همت و سيد از حاج قاسم خداحافظي کردند. قبل از اينکه سوار موتور شوند من به سيد گفتم: بگذار من ترک موتور حاج همت بنشينم! سيد گفت: پس من!؟ گفتم: تو با موتور من بيا! لبخند زد و قبول کرد. البته حالا مي فهمم که لبخندش معناي خاصي داشت! من رفتم سوار موتور حاج همت شدم. آماده ي رفتن بوديم که حاج قاسم من را صدا زد و گفت کارت دارم. از موتور آمدم پايين و رفتم طرف حاج قاسم. او حرفش را زد. برگشتم ديدم كه سيد حميد باز رفته نشسته ترک موتور حاج همت. آتش آن قدر زياد و فرصت کم بود که معطلي معنا نداشت. پيش خودم گفتم كه حتمًا سيد فکر کرده کارم زياد طول مي کشد و رفته سوار شده که بروند سر قرارشان.
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
7.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تا_اربعین
🔰داستان سفر یک بلاگر
آمریکایی به کربلا و
استوری هایش در ایام اربعین!!!
‼️او تعجب کرده که چگونه همهی
غذاها رایگان است...
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi