🔴هدف حزب الله از نابودی پایگاه جاسوسی meron چه بود ؟
حزب الله پایگاه اصلی جاسوسی اسرائیل در ۷ کیلومتری لبنان که روی کوهmeronواقع شده بود را با بیش از۶۰راکت منهدم کرد.
این پایگاه بسیار پیشرفته و در نقطه ای استراتژیک واقع شده است.
عملیات امروز حزب الله علاوه بر انتقام ترور صالح العاروری،کورکردن دید اسرائیل برای نبرد احتمالی آتی است.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
1.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهید «ابوالحسن محمدآبادی» پنج دقیقه قبل از شهادت در حادثه تروریستی کرمان، در حال خدمترسانی به زوار
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
7.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 استوری | از این زیبا تر میشه؟؟؟
▫️توی گلزار شهدا، هشت نفر کنار حاج قاسم،
من جز زیبایی چیزی نمیبینم...
ما ملت شهادتیم
#کرمان
#کرمان_تسلیت
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_بیست_ونهم
می خواستم گریه کنم. گفت: «مگر چه کار کرده ایم که آبرویمان برود. من که سرِ خود نیامدم. زن برادرهایت می دانند. خدیجه خانم دعوتم کرده. آمده ام با هم حرف بزنیم. ناسلامتی قرار است ماه بعد عروسی کنیم. اما تا الان یک کلمه هم حرف نزده ایم. من شده ام جن و تو بسم الله. اما محال است قبل از این که حرف هایم را بزنم و حرف دل تو را بشنوم، پای عقد بیایم.»
خیلی ترسیده بودم. گفتم: «الان برادرهایم می آیند.»
خیلی محکم جواب داد: «اگر برادرهایت آمدند، من خودم جوابشان را می دهم. فعلاً تو بنشین و بگو من را دوست داری یا نه؟!» از خجالت داشتم می مردم. آخر این چه سؤالی بود. توی دلم خدا را شکر می کردم. توی آن تاریکی درست و حسابی نمی دیدمش. جواب ندادم.
دوباره پرسید: «قدم! گفتم مرا دوست داری یا نه؟! اینکه نشد. هر وقت مرا می بینی، فرار کنی. بگو ببینم کس دیگری را دوست داری؟!»
ـ وای... نه... نه به خدا. این چه حرفیه. من کسی را دوست ندارم.
خنده اش گرفت. گفت: «ببین قدم جان! من تو را خیلی دوست دارم. اما تو هم باید من را دوست داشته باشی. عشق و علاقه باید دوطرفه باشد. من نمی خواهم از روی اجبار زن من بشوی.
💟ادامه دارد...✒️
🌀نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده🌀
#دختر_شینا
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
#رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_سی_ام
اگر دوستم نداری، بگو. باور کن بدون اینکه مشکلی پیش بیاید، همه چیز را تمام می کنم.»
همان طور سر پا ایستاده و تکیه ام را به رختخواب ها داده بودم. صمد روبه رویم بود. توی تاریکی محو می دیدمش. آهسته گفتم: «من هیچ کسی را دوست ندارم. فقطِ فقط از شما خجالت می کشم.»
نفسی کشید و گفت: «دوستم داری یا نه؟!»
جواب ندادم. گفت: «می دانم دختر نجیبی هستی. من این نجابت و حیایت را دوست دارم. اما اشکالی ندارد اگر با هم حرف بزنیم. اگر قسمت شود، می خواهیم یک عمر با هم زندگی کنیم. دوستم داری یا نه؟!»
جواب ندادم. گفت: «جان حاج آقایت جوابم را بده. دوستم داری؟!»
آهسته جواب دادم: «بله.»
انگار منتظر همین یک کلمه بود. شروع کرد به اظهار علاقه کردن. گفت: «به همین زودی سربازی ام تمام می شود. می خواهم کار کنم، زمین بخرم و خانه ای بسازم. قدم! به تو احتیاج دارم. تو باید تکیه گاهم باشی.» بعد هم از اعتقاداتش گفت و گفت از اینکه زن مؤمن و باحجابی مثل من گیرش افتاده خوشحال است.
قشنگ حرف می زد و حرف هایش برایم تازگی داشت.
💟ادامه دارد...✒️
🌀نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده🌀
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
گفته بود بچه هامون پیر شدن نیامدی ،
اما ما میگیم بچه هامونم شهید شدن نیامدی...
"اللهمعجلالولیکالفرج"
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
شهید علمالهدی زیر ذرهبین ماموران ساواک بود. در اولین دستگیری، وی را در بند نوجوانان زندانی کردند؛ پس از مدتی که خانواده حسین موفق به دیدنش میشوند، وی در پاسخ به اینکه چه چیزی لازم داری که برایت بیاوریم؟
گفت: «فقط یک جلد قرآن برایم بیاورید.»
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi