❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_سی_ویڪم
همان شب فکر کردم هیچ مردی در این روستا مثل صمد نیست. هیچ کس را سراغ نداشتم به زنش گفته باشد تکیه گاهم باش. من گوش می دادم و گاهی هم چیزی می گفتم. ساعت ها برایم حرف زد؛ از خیلی چیزها، از خاطرات گذشته، از فرارهای من و دلتنگی های خودش، از اینکه به چه امید و آرزویی برای دیدن من می آمده و همیشه با کم توجهی من روبه رو می شده، اما یک دفعه انگار چیزی یادش افتاده باشد، گفت: «مثل اینکه آمده بودی رختخواب ببری!»
راست می گفت. خندیدم و پتویی برداشتم و رفتم توی آن یکی اتاق، دیدم خدیجه بدون لحاف و تشک خوابش برده. زن برادرهای دیگرم هم توی حیاط بودند. کشیک می دادند مبادا برادرهایم سر برسند.
ساعت چهار صبح بود. صمد آمد توی حیاط و از زن برادرهایم تشکر کرد و گفت: «دست همه تان درد نکند. حالا خیالم راحت شد. با خیال آسوده می روم دنبال کارهای عقد و عروسی.»
وقتی خداحافظی کرد، تا جلوی در با او رفتم. این اولین باری بود بدرقه اش می کردم.
💟ادامه دارد...✒️
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_سی_ودوم
#فصل_پنجم
در روستا، پاییز که از راه می رسد، عروسی ها هم رونق می گیرند. مردم بعد از برداشت محصولاتشان آستین بالا می زنند و دنبال کار خیر جوان ها می روند.
دوازدهم آذرماه 1356 بود. صبح زود آماده شدیم برای جاری کردن خطبه عقد به دمق برویم. آن وقت دمق مرکز بخش بود. صمد و پدرش به خانه ما آمدند. چادر سرکردم و به همراه پدرم به راه افتادم. مادرم تا جلوی در بدرقه ام کرد. مرا بوسید و بیخ گوشم برایم دعا خواند. من ترک موتور پدرم نشستم و صمد هم ترک موتور پدرش. دمق یک محضرخانه بیشتر نداشت. صاحب محضرخانه پیرمرد خوش رویی بود. شناسنامه من و صمد را گرفت. کمی سربه سر صمد گذاشت و گفت: «برو خدا را شکر کن شناسنامه عروس خانم عکس دار نیست و من نمی توانم برای تو عقدش کنم. از این موقعیت خوب بهره ببر و خودت را توی هچل نینداز.»
ما به این شوخی خندیدیم؛ اما وقتی متوجه شدیم محضردار به هیچ عنوان با شناسنامه بدون عکس خطبه عقد را جاری نمی کند، اول ناراحت شدیم و بعد دست از پا درازتر سوار موتورها شدیم و برگشتیم قایش. همه تعجب کرده بودند چطور به این زودی برگشته ایم. برایشان توضیح دادیم. موتورها را گذاشتیم خانه. سوار مینی بوس شدیم و رفتیم همدان.
عصر بود که رسیدیم. پدر صمد گفت: «بهتر است اول برویم عکس بگیریم.»
💟ادامه دارد...✒️
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
11.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مهدی رسولی برای حاج قاسم سلیمانی نماهنگ خواند
🔹 مهدی رسولی مداح سرشناس کشورمان همزمان با ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی نماهنگ «عکس دست» را منتشر کرد.
🔹شعر این نماهنگ سروده جواد فلاح و امیرعلی شریفی است.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
🔻معاون امنیتی استاندار کرمان: عامل انتحاری کرمان به حلقه امنیتی خورد و خود را منفجر کرد
🔹جلالی معاون سیاسی، امنیتی و اجتماعی استانداری کرمان:
عامل انتحاری اول چون به حلقه امنیتی خورده بود و نمیتوانسته عبور کند، آنجا در مسیر خود را منفجر کرد.
🔹امسال برای اولین بار در کنار دوربینهای هوشمند و همه تدابیر زیرساختی، از سگ مواد منفجره یاب هم استفاده شد و نیروهای چهرهزن هم در اطراف مسیرها حضور داشتند.
🔹فنس کشی اطراف گلزار به طور کامل انجام شد و تروریستها چون نمیتوانستند وارد محدوده گلزار شوند و به سر مزار برسند، به اجبار وقتی به حلقه امنیتی مواجه شدند، خودشان را منفجر کردند.
🔹اگر تروریستها می توانستند از داخل جنگل خود را به گلزار شهدا برساند، به طور قطع به داخل انبوه جمعیت داخل گلزار مراجعه می کرد.
🔹محل انفجار تا مزار حاج قاسم ۲ کیلومتر فاصله دارد که نشان میدهد تروریستها از سر استیصال آنجا عملیات انتحاری کردند که ارزش عملیاتی و نظامی ندارد.
🔹کشف ۱۶ بمب مربوط به سالگرد اغتشاشات و مرگ مهسا امینی بود که وزارت اطلاعات هم بیانیه داده بود؛ دادستان تاکید کرد که اهداف این افراد انفجار در گلزار شهدا نیز بوده است.
🔹کشف جلیقههای انتحاری نیز مربوط به چند ساعت بعد از انفجارهای تروریستی بود که توسط عوامل امنیتی انجام شد.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi