eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ 🌷🍃 ✫⇠ گفت: «با بچه های مسجد قرار گذاشتیم بعد از اذان راه بیفتیم. گفتم که، امام دارد می آید.» یک دفعه اشک هایم سرازیر شد. گفتم: «از آن وقت که اسمت روی من افتاد، یا سرباز بودی، یا دنبال کار. حالا هم که این طور. گناه من چیست؟! از روز عروسی تا حالا، یک هفته پیشم نبودی. رفتی تهران پی کار، گفتی خانه مان را بسازیم، می آیم و توی قایش کاری دست و پا می کنم. نیامدی. من که می دانم تهران بهانه است. افتاده ای توی خط تظاهرات و اعلامیه پخش کردن و از این جور حرف ها. تو که سرت توی این حرف ها بود، چرا زن گرفتی؟! چرا مرا از حاج آقایم جدا کردی. زن گرفتی که این طور عذابم بدهی. من چه گناهی کرده ام. شوهر کردم که خوشبخت شوم. نمی دانستم باید روز و شب زانوی غم بغل کنم و بروم توی فکر خیال که امشب شوهرم می آید، فردا شب می آید...» خدیجه با صدای گریه من از خواب بیدار شده بود و گریه می کرد. صمد رفت گهواره را تکان داد و گفت: «راست می گویی. هر چه تو بگویی قبول دارم. ولی به جان قدم، این دفعه دیگر دفعه آخر است. بگذار بروم امامم را ببینم و بیایم. اگر از کنارت جم خوردم، هر چه دلت خواست بگو.» خدیجه اتاق را روی سرش گذاشته بود. بندهای گهواره را باز کردم و بچه را بغل گرفتم. گرسنه اش بود. آمد، نشست کنارم. خدیجه داشت قورت قورت شیر می خورد. 💟ادامه دارد... نویسنده:
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ 🌷🍃 ✫⇠ خم شد و او را بوسید. صدایش را عوض کرد و با لحن بچه گانه ای گفت: «شرمنده تو و مامانی هستم. قول می دهم از این به بعد کنارتان باشم. آقای خمینی دارد می آید. تو و مامان دعا کنید صحیح و سالم بیاید.» بعد بلند شد و به من نگاه کرد و با یک حالتی گفت: «قدم! نفس تو خیر است. تازه از گناه پاک شده ای. برای امام دعا کن به سلامت هواپیمایش بنشیند.» با گریه گفتم: «دلم برایت تنگ می شود. من کی تو را درست و حسابی ببینم...» چشم هایش سرخ شد گفت: «فکر کردی من دلم برای تو تنگ نمی شود؟! بی انصاف! اگر تو دلت فقط برای من تنگ می شود، من دلم برای دو نفر تنگ می شود.» خم شد و صورتم را بوسید. صورتم خیسِ خیس بود. چند روز بعد، انگار توی روستا زلزله آمده باشد، همه ریختند توی کوچه ها، میدان وسط ده و روی پشت بام ها. مردم به هم نقل و شیرینی تعارف می کردند. زن ها تنورها را روشن کرده و نان و کماج می پختند. می گفتند: «امام آمده.» در آن لحظات به فکر صمد بودم. می دانستم از همه ما به امام نزدیک تر است. دلم می خواست پرنده ای بودم، پرواز می کردم و می رفتم پیش او و با هم می رفتیم و امام را می دیدیم. 💟ادامه دارد... نویسنده: 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
25.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 ، سجاد طاهرنیا دیشب به دیدار همسر شهیدش رفت. ▪️خانم «نسیبه علیپرست لشکاجانی» همسر صبور، مقاوم و فداکار ، شهید مدافع حرم گیلانی «سجاد طاهرنیا» پس از یک دوره بیماری دعوت حق را لبیک گفت و بعد از ″هشت سال″ به همسرشهیدش پیوست و آسمانی شد و سرانجام معشوقه به سامان رسید..💔 ◇ همسر شهید مدافع حرم می‌گفت: من هنوز هم با آقا سجاد زندگی می‌کنم، دل‌تنگی سخت است و طاقت‌فرسا، این معامله‌ای باشد با حضرت زینب و حضرت زهرا(س) تا در روز قیامت با نگاهی ویژه به خود و فرزندانمان جبران شود.. 🩸شهید مدافع حرم «سجاد طاهرنیا» متولد ۲۳ مرداد سال ۱۳۶۴ در رشت، مهر سال ۱۳۹۴ به سوریه اعزام شد و بعد از مجاهدت‌های بسیار در راه خدا در روز یکم آبان سال ۱۳۹۴ مصادف با تاسوعای حسینی در استان حلب سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. ◇ از وی دو فرزند دختر و پسر به یادگار مانده است. 🌷نثار ارواح مطهر این زوج آسمانی صلواتی هدیه بفرمایید.. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
👓 عکس و را ذخیره کنید و هر از چندی به آنان‌ بنگرید! این دو فرشته سال ۹۴ پدرشان شهید سجاد طاهرنیا را از دست دادند و با غم پدر، تنها تکیه‌گاهشان مادر مومن و استوارشان بود. مادر اما بعد از شهادت سجاد، بیمار شد و امروز خبر رحلتش منتشر شد. ما به این دو نازدانه چقدر مدیونیم که در این سن، به خاطر حفظ دین، پدر و مادرشان را از دست دادند. شهید طاهرنیا محمدحسین را ندید ولی برایش نوشته‌ای گذاشت: ((سلام! با اینکه خیلی دوست داشتم ببینمت اما نشد. چون من صدای کمک خواستن بچه‌های شیعیان را می شنیدم و نمی توانستم به صدای کمک خواهی آنها جواب ندهم؛ از پدرتان راضی باشید، مادرتان را تنها نگذارید و گوش به فرمان امام خامنه‌ای باشید. پدری که همیشه به یادتان هست). 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
🔺ما به این دست یک جان بدهکاریم، رای که چیزی نیست...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠فرازی از وصیت‌نامه‌ی بسیجى شهید محمدحسین حدادیان پیرو خط رهبرى باشید که قطعاً راه درست و راه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مى‌باشد. اگر شهید نشویم مى‌میریم...🕊 شهادت: ۱ اسفند ماه ۱۳۹۶ پاسداران ,گلستان هفتم توسط فرقه ضاله دراویش
🔻«آرام جان» به چاپ هشتم رسید 🔹کتاب «آرام جان» نوشته محمدعلی جعفری به تازگی توسط انتشارات شهید کاظمی به چاپ هشتم رسیده است. این کتاب روایت زندگی شهید مدافع امنیت محمد حسین حدادیان است. 🔹محمدحسین متولد ۱۳۷۴، بسیجی مخلص و پیرو خط ولایت و رهبری بود. او از ۷ سالگی عضو بسیج بود و در مسجد فعالیت می‌کرد. در بسیج هم بسیار فعال بود و هم خالصانه به انقلاب و مردم خدمت می‌کرد و همین شد پله پرش محمدحسین. سال ۹۴ هم برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) عازم سوریه شد. 🔹اواخر بهمن ۹۶ در ایام شهادت مظلومانه حضرت زهرا (س) بود که خیابان پاسداران تهران شاهد توحش گرانی موسوم به دراویش و ایجاد ناامنی و به شهادت رساندن سه تن از نیروهای انتظامی بود. محمدحسین که از این آشوب‌ها و حتک حرمت‌ها خونش به جوش آمده بود به محل حادثه رفت. در همان لحظات بامداد، او را ابتدا به وسیله اسلحه شکاری مجروح و سپس توسط یک اتومبیل زیر گرفته و در شب شهادت حضرت زهرا (س) به فیض شهادت نائل شد. 🔹چاپ هشتم این کتاب با ۱۶۰ صفحه، قطع رقعی و قیمت ۸۰ هزار تومان عرضه شده است. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
46.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
-شنیدم‌خرابه‌تحویل‌میگیری‌ آباد‌تحویل‌میدی‌ داداش! منم‌میشه‌تحویل‌بگیری‌؟..💔 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi