❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_صد_وهفتاد_ویڪم
می دانستم این بار خودش هم خیلی خوشحال نیست. اما می گفت: «خوشحالم. خدا بزرگ است. توی کار خدا دخالت نکن. حتماً صلاح و مصلحتش بوده.»
بالاخره سنگر آماده شد؛ یک پناهگاه کوچک، یک، در یک و نیم متری. با خوشحالی می گفت: «به جان خودم، بمب هم رویش بخورد طوری اش نمی شود.»
دو سه روز بعد رفت، اما وقتی روحیه و حال مرا دید، قول داد زود برگردد.
این بار خوش قول بود. بیست روز بعد برگشت. بیشتر از قبل محبت می کرد. هر جا می رفت، مهدی را با خودش می برد. می گفت: «می دانم مهدی بچه پرجنب و جوشی است و تو را اذیت می کند.» یک روز طبق معمول مهدی را بغل کرد و با خودش برد؛ اما هنوز نرفته صدای گریه مهدی را از توی کوچه شنیدم. با هول دویدم توی کوچه. مهدی بغل صمد بود و داشت گریه می کرد. پرسیدم: «چی شده؟!»
گفت: «ببین پسرت چقدر بلا شده، در داشبورد را باز کرده و می خواهد کنسرو بخورد.»
گفتم: «خوب بده بهش؛ بچه است.»
مهدی را داد بغلم و گفت: «من که حریفش نمی شوم، تو ساکتش کن.»
گفتم: «کنسرو را بده بهش، ساکت می شود.»
گفت: «چی می گویی؟! آن کنسرو را منطقه به من داده بودند، بخورم و بجنگم. حالا که به مرخصی آمده ام، خوردنش اشکال دارد.»
💟ادامه دارد...
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_صد_وهفتاد_ودوم
مهدی را بوسیدم و سعی کردم آرامَش کنم. گفتم: «چه حرف هایی می زنی تو. خیلی زندگی را سخت گرفته ای. این طورها هم که تو می گویی نیست. کنسرو سهمیه توست. چه آنجا، چه اینجا.»
کنسرو را دور از چشم مهدی از توی داشبورد درآورد و توی صندوق عقب گذاشت.
گفت: «چرا نماز شک دار بخوانیم.»
ماه آخر بارداری ام بود. صمد قول داده بود این بار برای زایمانم پیشم بماند؛ اما خبری از او نبود. آذرماه بود و برف سنگینی باریده بود. صبح زود از خواب بیدار شدم. بی سر و صدا طوری که بچه ها بیدار نشوند، یک شال بزرگ و پشمی دور شکمم بستم. روسری را که صمد برایم خریده بود و خیلی هم گرم بود، پشت سرم گره زدم. اورکتش را هم پوشیدم. کلاهی روی سرم گذاشتم تا قیافه ام از دور شبیه مردها بشود و کسی متوجه نشود یک زن دارد برف پارو می کند. رفتم توی حیاط. برف سنگین تر از آنی بود که فکرش را می کردم. نردبان را از گوشه حیاط برداشتم و گذاشتم لب پشت بام. دو تا آجر پای نردبان گذاشتم. با یک دست پارو را گرفتم و با آن یکی دستم نردبان را گرفتم و پله ها را یکی یکی بالا رفتم. توی دلم دعادعا می کردم یک وقت نردبان لیز نخورد؛ وگرنه کار خودم و بچه ساخته بود. بالاخره روی بام رسیدم. هنوز کسی برای برف روبی روی پشت بام ها نیامده بود.
💟ادامه دارد...
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
6.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیا در زمانِ حکومت پیامبرِ اسلام هم گشتِ ارشاد داشتیم؟!
#طرح_نور
#حجاب
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
شهید بهشتی میگه خودآراییِ (افراطیِ) زن یا مرد، در حکم دزدیِ سلامت اخلاق است.
از آنهایی که شهید بهشتی رو فقط با جملهی عاشق شوید میشناسند تا تئوریسینهای خودخفنپندار که روزی ۱۰ بار غصهی نبود بهشتی رو میخورند، یک نفرشان حاضر میشه این جملات رو فقط بیان کنه؟ همین.
✍️ محمدجواد محمدزاده
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
«ضریح را بوسیدم و گفتم: خانم جان، دوستتون دارم. امروز روز عقدمونه، یه خواهشی ازتون دارم. میشه خانمی کنی، بزرگی کنی، یه گوشه از آیندهام را نشونم بدی؟ دوست دارم ببینم آیندهی من و احمد چی میشه!
وسط اشک و گریه، صدای «لاالهالاالله» توی گوشم پیچید. هول برم داشت. دویدم حیاط حرم. پردهی ورودی را کنار زدم. از خادمی که دم در بود، پرسیدم چی شده؟
گفت: شهید مدافع حرم آوردهاند.
کمی جلوتر آمدم. تابوتی روی دستها جابهجا میشد. صورتم را برگرداندم طرف ضریح، و گفتم: ممنونم خانم جان! هم دیدم، هم فهمیدم!»
📚پسری با تیشرت کلاهدار
شهید مدافع حرم
#احمد_مکیان
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
❌ دقت کردید شنیدن این خبر ها چقدر برامون عادی شده؟ 🧐
🔹رئیس جمهور طبق برنامه ی هر هفته خود برای بار دوم به استان #سمنان سفر کرد ✈️
🔸نزدیک به صد در صد 💯 اعتبارات و مصوبات سفر اول به سمنان محقق شد.
🔺بازگشایی ۲۰۱ واحد تولیدی در سمنان که در سال های قبل تعطیل شده بود👷🏻♂
🔹افتتاح نیروگاه ۳۳ مگاواتی برق تجدید پذیر خورشیدی ☀️⚡️
🔸افتتاح دو واحد نیروگاه گازی 🏭
🔺افتتاح ۲ هزار واحد نهضت ملی مسکن و واگذاری بیش از هزار زمین طرح جوانی جمعیت به خانواده ها🏡
🔹بهره برداری از طرح آبرسانی به گرمسار با بیش از ۴۰ کیلومتر لوله گذاری🚰
🔸و...
🔰اینها تنها بخشی از #اخبار_خوب، یکی از استان های ایران بود که بین خبر های ریزپرنده و گشت ارشاد گم شد.
📲 رسانه باشیم و به مردم برسانیم
به دنیا بگید، رهبرمون رو دیدید که ابرقدرتهای دنیا مرعوب شجاعت و تدبیرش شدن؟
ما یه امامی داریم که این رهبر، نایب اونه. حساب کنید اگه اماممون بیاد دیگه چی میشه... 💪
"اللهم عجل لولیک الفرج"
#حسیندارابی
بعد از عملیات "وعده صادق" و اتفافات بعدش که در دنیا افتاد، خیلی این بهتر برام جا افتاد که چهل ساله میگیم این حکومت زمینه ساز ظهور امام زمانه. چون اون قدرتی که امام زمان نیاز داره رو تا حد زیادی فراهم کرده. امام زمان برای اینکه کل دنیارو پر از عدل کنه قطعا با مخالفت با ابرقدرتها روبرو میشه، باید بتونه باهاشون مقابله کنه. نمیتونه از صفر شروع کنه به تشکیل سپاه و لشکر و.. باید سازوکارش از قبل فراهم باشه. حکومت اسلامی ما این شرایط رو فراهم کرده...
#حسین_دارابی