eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🍂 🍂🕊 🖌 دیدم سرباز سوری رو سینش عکس حاج عمار رو چسبونده  ازش پرسیدم این کیه میشناسیش؟؟ گفت این حاج عمار خدا بیامرزه گفتم چرا عکس یه ایرانی رو روی سینت زدی گفت حاج عمار خیلی انسان درست و فرمانده شجاعی بود براش ایرانی و سوری و عراقی فرقی نداشت شب ها توی پست های شبانه  میومد پیش ما و با ما حرف می زد و ما رو تحویل می گرفت خیلی به ما احترام می گذاشت تو فرمانده ها مخصوصا فرمانده های سوری اصلا همچین رفتاری وجود نداره تا وقتی که اون بود هیچ کم و کسری نداشتیم یه بار تو عملیات یکی از بچه ها شهید شد و کسی جرأت نداشت بره جنازه شهید رو به عقب بیاره با اینکه اصلا اون شهید ایرانی نبود خودش رو به خطر انداخت و رفت تو دل دشمن و شهید ما رو به دوش انداخت و چند صد متر به عقب آورد.. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻از حاج قاسم پرسیدند: بهترین دعا چیست؟ گفت: شهـٰادت! گفتند: «خب عاقبت بخیری که بهتر است» حاج قاسم گفت: «ممکن است کسی عاقبت بخیر شود ولی شهید نشود؛ ولی کسی که شهید بشود حتما عاقبت بخیر هم می‌شود!» 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 از خانم ها در مورد مهریه می پرسن، جواب هاشون خیلی عجیبه! 🔹این کلیپ رو از دست ندید! 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ 🌷🍃 ✫⇠ گفتم: «نمی روم. یا با هم برویم، یا اصلاً ولش کن. من چطور با این بچه ها بروم.» سمیه را زمین گذاشت و گفت: «اول آبگوشتمان را بیاور که گرسنه ام. اسمت را نوشته ام، باید بروی. برای روحیه ات خوب است. خدیجه و معصومه را من نگه می دارم. تو هم مهدی و سمیه را ببر. اسم شینا را هم نوشتم.» گفتم: «شینا که نمی تواند بیاید. خودت که می دانی از وقتی سکته کرده، مسافرت برایش سخت شده. به زور تا همدان می آید. آن وقت این همه راه! نه، شینا نه.» گفت: «پس می گویم مادرم باهات بیاید. این طوری دست تنها هم نیستی.» گفتم: «ولی چه خوب می شد خودت می آمدی.» گفت: «زیارت سعادت و لیاقت می خواهد که من ندارم. خوش به حالت. برو سفارش ما را هم به امام رضا(ع) بکن. بگو امام رضا(ع) شوهرم را آدم کن.» گفتم: «شانس ما را می بینی، حالا هم که تو همدانی، من باید بروم.» یک دفعه از خنده ریسه رفت. گفت: «راست می گویی ها! اصلاً یا تو باید توی این خانه باشی یا من.» همان شب ساکم را بستم و فردا صبح زود رفتیم سپاه. قرار بود اتوبوس ها از آنجا حرکت کنند. توی سالن بزرگی نشسته بودیم. سمیه بغلم بود و مهدی را مادرشوهرم گرفته بود. 💟ادامه دارد... نویسنده:
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ 🌷🍃 ✫⇠ خدیجه و معصومه هم پیشمان بودند. برایمان فیلم سینمایی گذاشته بودند تا ماشین ها آماده شوند. خانمی توی سالن آمد و با صدای بلند گفت: «خانم محمدی را جلوی در می خواهند.» سمیه را دادم به مادرشوهرم و دویدم جلوی در. صمد روی پله ها ایستاده بود. با نگرانی پرسیدم: «چی شده؟!» گفت: «اول مژدگانی بده.» خندیدم و گفتم: «باشد. برایت سوغات می آورم.» آمد جلوتر و آهسته گفت: «این بچه که توی راه است، قدمش طلاست. مواظبش باش.» و همان طور که به شکمم نگاه می کرد، گفت: «اصلاً چطور است اگر دختر بود، اسمش را بگذاریم قدم خیر.» می دانست که از اسمم خوشم نمی آید. به همین خاطر بعضی وقت ها سربه سرم می گذاشت. گفتم: «اذیت نکن. جان من زود باش بگو چی شده؟!» گفت: «اسممان برای ماشین درآمده.» خوشحال شدم. گفتم: «مبارک باشد. ان شاءالله دفعه دیگر با ماشین خودمان می رویم مشهد.» دستش را رو به آسمان گرفت و گفت: «الهی آمین خدا خودش می داند چقدر دلم زیارت می خواهد.» 💟ادامه دارد... نویسنده: 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 نماهنگ کوچه پس کوچه مشهد به لهجه ی شیرین مشهدی ‎‎‌‌‎‎🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
﷽ 🔰 علامت اجازه‌ ورود به این خانه، اشک است. ✍🏻 وقتی انسان قبل از بر در حرم ایستاده و اذن دخول می‌خواند، باید منتظر شود تا ببیند اهل خانه اجازه ورود داده‌اند یا نه؟ 🔘 راه فهمیدن این اذن را آیت‌الله بهجت (رحمة‌الله‌علیه) اینگونه بیان فرمودند که: «وقتی به عبارت "أَ أَدْخُلُ یَا حُجَّةَ اللهِ" میرسی، به قلبت رجوع کن، ببین آیا صاحبخانه بر آن نظری افکنده و تحول و تغییری در آن مشاهده میکنی یا نه؟ ⬅️ اگر دیدی قلبت متحول نشده پس اجازه ورود ندادند باید برگردی و به دنبال کار مستحبی دیگری بروی، سه روز روزه بگیری، تضرع و استغاثه کنی و بعد از سه روز برگردی و اذن دخول بخوانی و ببینی راهت می‌دهند یا نه. در ادامه روایتی خواندند که زائر چگونه متوجه می‌شود او را به خانه راه داده‌اند؛ «فإن خشع قلبك و دمعت عينك فهو علامة الإذن»[1] اگر اشکی از چشمت آمد این علامت اذن است.»[2] ✍🏻 چون «امام ساکن اعلی علیین است»[3] و از عرش پاسخ زائر را می‌دهد. «وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ» (سوره هود، آیه۷) و عرش الهی بر روی آب است. ⬅️ دل مؤمن هم عرش خداست و این آب جاری در عرش، مؤمن است! ✍🏻 پس آن بخش از وجود او که اتصال به اعلی علیین دارد اشک اوست و اگر پاسخی از عرش بیاید علامتش سرازیر شدن این اشک است، که مؤمن نه به زور، بلکه با یک حالت انکسار باطنی، شرمندگی یا شوق درونی برای زیارت، توجه صاحبخانه را احساس می‌کند. [1] مصباح المتهجد، ج۱، ص ۷۲۰. [2] به‌سوی محبوب، ص۱۲۴. [3] خصال، ج۲، ص۳۴۲.