eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
1.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج قاسم میگوید 💔 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
4.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر دنیا هم آید پشت‌تان ما پنج‌تن داریم شما سنگرشکن دارید ما خیبرشکن داریم 🔹شعرخوانی محمد رسولی در بزرگداشت شهید نصرالله 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رهبر معظم انقلاب: منطق قرآن همبستگی مسلمانان است 🔹قرآن سیاستش برای مسلمانان این است که دولت‌‎‌های مسلمان باهم همبستگی داشته باشند. اگر این همبستگی را داشته باشید عزت خداوند از آن شماست و بر دشمنان پیروز خواهید شد.
‌ رهبر انقلاب: هرچند جسم سیدحسن از میان ما رفت ولی شخصیت او و روح او همچنان در میان هست و خواهد بود.او پرچــ🇱🇧ـــــم بلند مقاومت در برابر اهریمنان ستمگر بود.‌ دچار ناامیدی نشوید!ما قبلا امام موسی صدر و سیدعباس موسوی را هم از دست دادیم، در مسیر مقاومت همبستگی خودشان را مضاعف کنید.
🌷 رهبر انقلاب؛ هم‌اکنون در خطبه‌های نماز جمعه: هر ضربه به رژیم صهیونی خدمت به کل انسانیت است.۱۴۰۳/۷/۱۳ 🌷 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انجمن راویان شهرستان بهشهر
‌ رهبر انقلاب: هرچند جسم سیدحسن از میان ما رفت ولی شخصیت او و روح او همچنان در میان هست و خواهد بود
🔻 در حقیقت بیانات امروز آقا آب سردی بود بر آتش عملیات روانی رسانه ای اسرائیل بر افکار عمومی مردم منطقه
🌎 تولد در سائوپائولو قسمت:4⃣1⃣ 🌅🕌 من یک مسلمانم 🕌🌅 🔶یک همسر خوب از امام‌رضا(ع) خواستم.تمام جزئیات را در ذهنم مشخص کرده‌بودم و ریزبه‌ریز برای امام‌رئوف توضیح دادم.🍃 🔸همسری می‌خواهم که دوستش داشته‌باشم.او هم مرا دوست داشته‌باشد.یک طلبه که به عنوان یک راهنما و استاد کنار من باشد و حاضر شود برای تبلیغ به برزیل سفر کند.🍃 🔸این هدیه را نه تنها برای خودم بلکه برای مردم برزیل هم می‌خواستم.همسر طلبه من باید دغدغه معرفی دین را داشته‌باشد.بی‌چشم داشت و بی‌هیچ توقعی.بعد شروع کردم با امام‌رضا(ع) درباره تمام تفکرات تبلیغی‌ام حرف بزنم.برای برزیل و کلا مردم کشورهای دیگر که نیازمند شناخت راه درست هستند.🍃 🔸گفتم: قصدم این نیست که آدم معروف و یا پول‌داری بشوم.فقط می‌خواهم یک مرکز اسلامی در برزیل داشته‌‌باشم تا شیرینی که خودم از اسلام چشیدم به دیگران بچشانم.🍃 🔶در راه برگشت از مشهد بودم که به من خبر رسید مادرم در بیمارستان بستری شده‌است.دلم خیلی برای خانواده‌ام تنگ شده‌بود.احساس کردم زمان آن رسیده که به برزیل بروم.🍃 🔸یک خانواده آلمانی پنج‌سال نمازوروزه استیجاری را به من سپردند و من پذیرفتم.پولی را که بابت این پنج‌سال داده‌بودند.پیش استادم به امانت گذاشتم تا روز مبادا دریافت کنم.روزی که تصمیم رفتن به برزیل گرفتم همان روز مبادا بود.پول را گرفتم و بلیت خریدم.🍃 🔸قبل از رفتن به برزیل به زیارت حضرت‌معصومه(س)رفتم.با ایشان خداحافظی کردم و گفتم: شما در ایران مادر من هستید،حالا دارم پیش مادرم در برزیل می‌روم.می‌خواهم باز هم پیش شما برگردم.نگذارید این سفر بی‌بازگشت باشد.🍃 🔶به پدرومادرم نگفتم که می‌خواهم به برزیل بیایم،فقط به خواهرم گفتم.می‌خواستم آنها را سوپرایز کنم.خواهرم هروقت از خانه خارج می‌شود تا برگردد،پدرم ساعتی یک‌بار به او زنگ می‌زند تا خیالش راحت باشد.🍃 🔸امنیت در برزیل به‌گونه‌ای نیست که پدرومادرها زمان نبود فرزندانشان احساس آرامش داشته‌باشند.در مورد من هم زمانی که در برزیل بودم همین کار را انجام می‌داد.برای همین خواهرم به پیشنهاد من،به پدرم گفته‌بود به سینما می‌رود تا دو ساعتی زنگ نزند و از صداهای فرودگاه متوجه قضیه نشود.🍃 🔸حس خیلی خوبی داشتم.همه به زبان پرتغالی صحبت می‌کردند.هرچند آن‌موقع کامل متوجه فارسی می‌شدم و تقریبا می‌توانستم صحبت کنم،اما با دیدن مردم برزیل،احساس راحتی می‌کردم.🍃 🔶به خانه رسیدیم من کیفم را در پارکینگ گذاشتم و آرام‌وبی‌سروصدا پشت‌سر خواهرم وارد شدم.پدرم در آشپزخانه مشغول آشپزی بود.🍃🔸پشت‌سر پدرم ایستادم و خواهرم شروع کرد به خندیدن.پدرم به طرف خواهرم برگشت و ناگهان چشمش به من خورد.(باورم نمی‌شود تو این جایی کامیلا)به طرفم آمد.محکم بغلم کرد و گریه کرد.اولین‌بار بود که می‌دیدم پدرم گریه می‌کند.🍃 🔸روز بعد به قصد رفتن به بیمارستان برای دیدن مادرم از خانه خارج شدم.تنها بودم و مثل همیشه چادر سرم بود.مردم خیلی به پوشش من نگاه می‌کردند.من نسبت به وقتی که هنوز به ایران نرفته‌بودم،اعتماد به‌نفس بیش‌تری داشتم.🍃 چون اطلاعات بیشتری از دین اسلام داشتم و می‌توانستم به پرسش‌های مردم پاسخ بدهم.یک کیف هم همراهم بود که چند قرآن با ترجمه پرتغالی در آن گذاشته‌بودم تا اگر کسی سوالی پرسید،به او هدیه بدهم.🍃 🔶مادرم در آی‌سی‌یو بستری بود.کنار تختش نشستم.خواب بود.دستش را گرفتم.بیدار شد.شادی را در برق نگاهش دیدم.به خاطر لوله بزرگی که برای تنفس داخل دهانش بود،نمی‌توانست حرف بزند.گریه می‌کرد و خودش را نیشگون می‌گرفت تا مطمئن شود بیدار است.گفتم: خواب نیستی.من اینجا هستم.به‌خاطر شما آمدم.🍃 🔸همه پزشکان آنجا بودند.چندین سال بود مادرم را می‌شناختند.بیشتر از اینکه تحت‌تاثیر ارتباط مادرودختری ما قرار بگیرند که بعد از یک‌سال همدیگر را می‌دیدند،کنجکاو نوع لباس پوشیدن من بودند.🍃 🔸پرسیدند:شما چرا لباستان با ما فرق می‌کند؟ جواب دادم: من مسیحی بودم.مسلمان شدم. پرسیدند: چی شد که به طرف دین اسلام رفتی؟.....🍃 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi