eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
297 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀 از مادر شهید پرسیدن ،این‌همه بلا سر پسرت آوردن ، کجاش بهت بیشتر سخت گذشت جواب عجیبی دادن که دلها رو منقلب می کنه ‎‎‌‌‎🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
_علے اونقدر خوب بود کہ مطمعـݧ بودم شهید میشہ... واااے خدایا کمکم کـݧ از جام بلند شدم رفتم کنار پنجره و یکم بازش کردم ، نسیم خنکے بہ صورتم خورد و اشکامو رو صورتم بہ حرکت درآورد درد شدیدے تو سرم احساس کردم پنجره رو بستم و بہ دیوار تکیہ دادم کہ تو هموݧ حالت خوابم برد باصداے اذاݧ صبح بیدار شدم یہ نفر روم پتو کشیده بود _بہ اطرافم نگاه کردم علے رو تخت نشستہ بود و سرشو بیـ دوتا دستش گذاشتہ بود سرشو آورد بالا ، چشماش هنوز قرمز بود اسماء چرا نخوابیده بودے❓منو میخواستے گول بزنے❓اونجا چرا❓میخواے دوباره حالت بد بشہ❓مـݧ کہ گفتم تا دلت راضے نباشہ نمیرم چرا میشینے فکرو خیال الکے میکنے❓ _الکے خندیدم و گفتم:اوووووو چہ خبرتہ علے❓ایـݧ همہ سوال اونم ایـݧ وقت صبح پاشو بریم وضو بگیریم نمازموݧ و اول وقت بخونیم نمیخواستم اذیتش کنم اما دست خودم نبود ایـݧ حالت هام بدوݧ توجہ بہ علے از اتاق رفتم بیرو رفتم سمت دستشویے. تو آیینہ خودم و نگاه کردم چشمام پف کرده بود آهے کشیدم و صورتمو شستم _وضو گرفتم و رفتم تو اتاق ، جا نماز علے و خودم و پهـ کردم چادر نمازمو سر کردم و منتظر علے نشستم علے نمازو شروع کرد اللہ اکبر با اولیـݧ اللہ و اکبرے کہ گفت: اشک از چشمام جارے شد بهش اقتدا کردم و نماز و باهم خوندیم نمیدونم تو قنوت چے داشت میگفت کہ انقدر طول کشید... _بعد از نماز رفتم کنارش و سرمو گذاشتم رو پاش علے❓ جانم❓ ببخشید بابت چے❓ تو ببخش حالا باشہ چشم ، دستے بہ سرم کشید و گفت: اسماء تا حالا بهت گفتہ بودم با چادر نماز شبیہ فرشتہ ها میشے❓ _اوهووم اے بابا فراموشکارم شدم ، میبینے عشقت با آدم چیکار میکنہ❓ سرمو از رو پاش برداشتم روبروش نشستم اخمے کردم و گفتم: با چادر مشکے چے❓ دستش و گذاشت رو قلبش و گفت: عشق علے حالا هم برو بخواب بخوابم❓دیگہ الا هوا روشـ میشہ باید وسایلاتو جمع کنیم اسماء بیا بخوابیم حالا چند ساعت دیگہ پامیشیم جمع میکنیم قوووول❓ قول _ساعت ۱۱ بود باصداے گوشیم از خواب بیدار شدم ماماݧ بود حتما کلے هم نگراݧ شده بود گوشے و جواب دادم صدامو صاف کردمو گفتم:الو الو سلام اسماء جاݧ حالت خوبہ مادر❓ بلہ ماما جا خوبم خونہ ے علینام تو نباید یہ خبر بہ ما بدے❓ ببخشید ماماݧ یدفعہ اے شد باشہ مواظب خودت باش. بہ همہ سلام برسو چشم خدافظ _پیچ و تابے بہ بدنم دادم و علے و صدا کردم علے جا❓پاشو ساعت یازده پاشو کلے کار داریم پتو رو کشید رو سرشو گفت: یکم دیگہ بخوابم باشہ پتو رو از سرش کشیدم. إ علے پاشو دیگہ توجهے نکرد باشہ پس مـݧ میرم یکدفعہ از جاش بلند شدو گفت کجا❓ خندیدم و گفتم دستشویے _بالش و پرت کرد سمتم جا خالے دادم کہ نخوره بهم انگشتشو بہ نشونہ ے تحدید تکوݧ داد کہ مـݧ از اتاق رفتم بیرو وقتے برگشتم همینطورے نشستہ بود إ علے پاشو دیگہ امروز جمعست اسماء نزاشتے بخوابما پوووفے کردم و گفتم: ببیـ علے مـ از دلت خبر دارم. میدونم کہ آرزوت بوده کہ برے الانم بخاطر مـݧ دارے ایـ حرفارو میزنے و خودتو میزنے بہ او راه با ایـ کارات مـ بیشتر اذیت میشم _پاشو ساکت رو بیار زیاد وقت نداریم چیزے نگفت. از جاش بلند شد و رفت... ‎‎‌‌‎‎🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻با روایتگری رزمندگان جبهه مقاومت (محور خانطومان) ▫️دکتر مفید اسماعیلی ▫️سرهنگ بهرام سبک ملک ▫️سرهنگ روح الله صادقی 🔹️سه شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ 🔹️ساعت ۱۹:۳۰ 📌سالن بصیرت اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی 💠 ستاد بزرگداشت اردیبهشت مقاومت شهرستان بهشهر
6.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*کوچه پس کوچه مشهد بوی امام رضامیده* *دیدن گلدسته هاش دل آدمو جلامیده*🥹 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥 دیدار پدر شهید مدافع حرم سید سجاد حسینی دینان درچه با رهبر انقلاب بعد از اینکه حضرت آقا متوجه میشه پدرشهید خودش جانباز شیمیایی هست بهش میگه بیا یک بار دیگر ببوسمت و جلوی پدر شهید می ایستد❤️ 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹خدایا برای دفاع از دینت، خندیدم و خنداندم، گریستم و گریاندم ‎‎‌‌‎🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
_پاشو ساکت رو بیار زیاد وقت نداریم چیزے نگفت. از جاش بلند شد و رفت سمت کمد ، درشو باز کردو یہ ساک نظامے بزرگ کہ لباس هاے نظامے داخلش بود و آورد بیروݧ _ساک رو ازش گرفتم ولباس هارو خارج کردم خوب علے وسایلے رو کہ احتیاج دارے و بیار کہ مرتب بزارم داخل ساک وسایل ها رو مرتب گذاشتم باورم نمیشد خودم داشتم وسایلشو جمع میکردم کہ راهیش کنم علے ماماݧ اینا میدونـ❓ آره. ولے اونا خیالشو راحتہ تو اجازه نمیدے کہ برم خبر ندارݧ کہ... _حرفشو قطع کردم. اردلاݧ چے❓اونم میدونہ❓ سرشو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ داد اخمے کردم و گفتم: پس فقط مـݧ نمیدونستم❓ چیزے نگفت اسماء جمع کردݧ وسایل کہ تموم شد پاشو ناهار بریم بیرو قبول نکردم امروز خودم برات غذا درست میکنم... _پلہ هارو دوتا یکے رفتم پاییـݧ بابا رضا طبق معمول داشت اخبار نگاه میکرد وارد آشپز خونہ شدم مادر علے داشت سبزے پاک میکرد سلام ماماݧ إ سلام دخترم بیدار شدے❓حالت خوبہ❓ لبخندے زدم و گفتم:بلہ خوبم ممنو ماماݧ ناهار کہ درست نکردید❓ الا میخواستم پاشم بزارم. شماها هم کہ صبحونہ نخوردید میل نداریم ماماݧ جا اگہ اجازه بدید مـݧ ناهارو درست کنم اسماء جاݧ خودم درست میکنم شما برو استراحت کــ _با اصرار هاے مـݧ بالاخره راضے شد خوب قورمہ سبزے بزارم❓ الاݧ نمیپزه کہ اشکال نداره یکم دیرتر ناهار میخوریم. علے دوست داره امشبم کہ میخواد بره گفتم براش درست کنم مادر علے از جاش بلند شدو اومد سمتم. کجا میخواد بره❓ واے اصلا حواسم نبود از دهنم پرید إم إم هیچ جا ماما خودت گفتے امشب میخواد بره ابروهامو دادم بالا و گفتم:مـݧ❓حتما اشتباه گفتم _خدا فاطمہ رو رسوند.. ‎‎‌‌🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi