eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امشب ساعت۱۱/۳۰ ، شبکه یک ، برنامه‌ی فرمول یک مهمانی رو دعوت کردن از دشت‌آزادگان،خوزستان ✅خانمی که به واسطه‌ی جنگ نتونست درس بخونه و از ۲۱ سالگی شروع کرد به درس خوندن و الان استاد دانشگاست و تا حالا پنج کتاب، از خاطراتش به چاپ رسیده ✅از مقاومت مردم خوزستان گفته : اون موقع که بعثی‌ها به روستاشون حمله کردن مردان روستا پاهاشون رو با همدیگه بوسیله‌ی چفیه بستن تا کنار هم جلوی دشمن وایستن ✅و یا خلبان ایرانی که بعد از منهدم شدن هواپیما جسدش دقیقا کنار خونه‌ی مادر‌بزرگش میفته و اونها جسد اون خلبان اصفهانی رو جمع می‌کنن تا به دست بعثی‌ها نیفته و بعثی‌ها هم دایی شش ساله‌اش رو چند ماه به اسارت میگیرن تا اونها با هاشون همکاری کنن ولی ایستادند و مقاومت کردن و جسد اون خلبان رو تحویل ندادن و هزاران نمونه‌ی دیگر از مقاومت مردم خوزستان...... @Revayate_ravi
انجمن راویان شهرستان بهشهر
#فرمول‌یک امشب ساعت۱۱/۳۰ ، شبکه یک ، برنامه‌ی فرمول یک مهمانی رو دعوت کردن از دشت‌آزادگان،خوزستان
✍ادمین یادم باشه حتما در آینده داستان زندگی زن قهرمان استان کرمانشاه رو براتون تو کانال بگذارم. ان‌شاءالله✌️
هدایت شده از خادم الزهرا
تولد:اول آذر‌ماه ۱۳۶۵ ازدواج:فروردین‌ماه ۱۳۸۷ دانش آموخته‌ی دانشگاه افسری امام حسین(ع) دارای دو فرزند شهادت: چهارم آذر ۱۳۹۴ ، خان طومان بازگشت:پس از پنج سال در مهرماه ۹۹ ✍ از امشب ، هر شب مهمان در کانال هستیم یا علی✌️ @Revayate_ravi
مادرانه‌ترین کتاب شهدای مدافع حرم و خاطرات به روایت مادر شهید است ✍معتقدم پنجره‌ای عاشقانه بود برای از خود گذشتن و پنجره‌ای مادرانه برای از کجا آمدن است. مادرانه‌ایست برای همه‌ی نسل‌ها آینده‌ای روشن از همه‌ی مادرانی که از جگر‌گوشه‌هایشان گذشتند تا ما طعم تلخ ناامنی رانچشیم روایت تربیت حمیدها و زکریاهاست روایت همه‌ی مادران شهدای سرزمین ماست. ✍نویسنده‌ی کتاب @Revayate_ravi
🍃🍂ما اهل روستای حسین‌آباد زنجانیم. 🍃🍂 فرزند دوم من هست و دخترم صغری فرزند اول 🍃🍂سختی زندگی من از زمانی آغاز شد که کربلایی(پدر زکریا) به جبهه رفت. 🍃🍂صبح که از خواب بیدار میشدم،زکریا رو به پشت می‌بستم و با همون وضع به طویله می‌رفتم گاو رو می‌دوشیدم به گوسفندها علوفه میدادم صبحانه نخورده ناهار میگذاشتم بعد پای دار قالی می‌نشستم. @Revayate_ravi
🍃🍁 از بچگی مریض بود و خیلی بی‌قراری می‌کرد. مجبور شدیم به دلیل بیماریش اون رو به بیمارستان ببریم و عمل کنیم. 🍃🍂پرستار گفت:خانم برادرت رو روی تخت بگذار. گفتم:برادر کجا بود ، پسرم هست اون موقع من ۱۸ ساله و کربلایی ۲۲ ساله بود. 🍃🍂از همون بیمارستان برای سلامتی نذر کردم که هر سال تاسوعا براش گوسفند قربونی کنم. @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋اون موقع بچه‌ی سومم یحیی هم بدنیا اومد خواستم شب قدر برم مسجد 🦋برای بچه‌ها نون روغنی و کشمش بردم. می‌خواستم بچه‌هام حتی شده به اندازه چند دقیقه از باران شب قدر بی‌نصیب نمونن. 🦋خانم‌های مسجد مسخرم می‌کردن. سه تا بچه رو ردیف کرده بیاد مسجد که چی بشه؟؟ انگار واجبه!! 🦋سواد خوندن نداشتم ، با تسبیح ذکر و صلوات می‌فرستادم بچه‌ها که خوابشون برد ، سریع نمازهای شب قدر رو خوندم. @Revayate_ravi
🦋وقتی از مدرسه میومدن ، اولین کاری که می‌کردن باید کل کیفشون رو خالی می‌کردن که مبادا اشتباهی وسایل دوستشون رو آورده باشن. 🦋یه بار پاکن دوستش رو اشتباهی آورده بود،گفت: فردا تو مدرسه بهش میدم گفتم:نه! همین الان برو تا تو برگردی ما هم سفره رو انداختیم. 🦋 بعد یه خاطره از نوجوونیم گفتم: توی روستا لوله کشی آب نبود و مجبور بودیم تا چشمه بریم برای شستن لباس‌ها یه بار وسط شستن لباس‌ها تایدم تموم شد. از این ناراحت بودم که دوباره این همه راه رو باید برگردم که چشمم اُفتاد به تاید همسایمون کلی ذوق کردم و با تاید همسایمون لباس‌ها رو شستم. اومدم خونه داشتم این قضیه رو تعریف می‌کردم که پدرم با ناراحتی گفت: بدون اجازه از مال مردم استفاده کردی؟ همین امروز برو و ازشون حلالیت بگیر و تایدی که استفاده کردی رو بهشون برگردون. 🦋پدر و مادرم این طوری من رو تربیت کردن که حواسم به حق‌الناس باشه! منم وظیفه دارم این چیزها رو به شما یاد بدم. @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا