eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه السلام پشت ترک موتورش بودم رسیدیم به یک چهار راه پشت چراغ قرمز ایستاد . بهش گفتم: امید چرا نمیری..؟! ماشین که اطرافت نیست؟ بهم گفت: رد کردن چراغ قانونه و امام گفته رعایت نکردن قوانین راهنمایی رانندگی خلاف شرعه پس اگر رد بشم گناهه داداش.☝️ من شب تو اشک چشمم کم میشه..💔 @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹🔷 درگـاه ایـن خـانـه بـوسیـدنےاست 🔷🔹 🔲 خـاطــرات مـادر شـهیــدان و 🔲 قسمت: 9⃣ ✍ سال ۱۳۶۵ دوباره باردار شدم. بچه که به دنیا که اومد اسمش رو گذاشتیم 《امیرحسین》.رسول وقتی از جبهه میومد ، امیرحسین رو با خودش به مسجد میبرد.دوستاش همه دورش جمع میشدن ، نمی‌گذاشت کسی بهش دست بزنه.می‌گفت: فقط نگاه کنین.کسی به داداشم دست نزنه.جونش به جون امیرحسین بند بود.به قول خودش حتی یه‌بار به خاطر امیرحسین از شهادت جا مونده‌بود.می‌گفت: از شدت تشنگی چشم‌هام تار می‌دید.خودم رو آماده کردم تا شهادتین رو بگم.یاد امیرحسین افتادم. رسول ضربه‌ی آرومی به پشت گردن امیرحسین زدوگفت: این نامرد نذاشت.یه لحظه صورت تپلش جلوی چشمم اومد.نتونستم ازش دل ببرم. ✍ سال ۱۳۶۵ بعد از عملیات کربلای ۵ ، جوان‌های محل یکی‌یکی برگشتن.همه جز رسول.طبق معمول حاجی هم نبود.درد بی‌درمان بی‌خبری جانم رو می‌خورد.ظاهرا تو کربلای ۵ مجروح میشه به اصفهان اعزامش می‌کنن و از اونجا به تهران ، اوضاعش اونقدر وخیم بوده که نتونسته حتی یه زنگ به خونه بزنه.همین‌که برگشته بود و کنارم بود،برام کافی بود.دیگه از خدا چیزی نمی‌خواستم.رسول تا وقتی منطقه بود که نمی‌دیدمش.وقتی هم به خونه میومد.یا مسجد بود یا مدرسه ،یا گلزار شهدا کنار داوود.یه روز همراهش به گلزار شهدا رفتم.کنار مزار داوود آروم و قرار نداشت.قرآن می‌خوند.میون قبرها قدم میزد.عکس‌های شهدا رو تو سکوت نگاه می‌کرد و دوباره میومد کنار داوود. ✍ خیلی به رسول وابسته شده‌بودم.وقتی به منطقه میرفت،خونه سوت‌و‌کور میشد.طفلک علیرضا هم مثل من .رسول که نبود، انگار چیزی گم کرده‌بود.دست و دلش به کاری نمی‌رفت.علیرضا به هر دری میزد و همه جوره خودش رو آماده کرده‌بود تا با رسول به منطقه بره.حتی با رسول به میدون تیر رفت و تیراندازی یاد گرفت.نیروهای ستاد اعزام از دست علیرضا عاصی شده‌بودن.فکر می‌کرد اگه بره اصرار کنه اعزامش میکنن.از در بیرونش می‌کردن از پنجره می‌رفت.از پنجره بیرونش می‌کردن از دیوار می‌رفت.سه‌بار تو شناسنامه‌اش دست برد.بالاخره بهش گفتن: خیلی پررویی ، ما رو از رو بردی.قبول کردن علیرضا رو با لشکر محمدرسول‌الله(ص) بفرستن. سکوت خونه برام سنگین بود.از داوود یه قاب عکس ، از رسول و علیرضا هم فقط کیف و کتاب مدرسشون مونده‌بود.حاجی هم که منطقه بود. @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️اسطوره‌ای به نام اصغر وصالی فرمانده گروه دستمال‌سرخ‌ها!✌️ همو که گفت ننگ بر جنازه پاسداری که تو خشاب اسلحه‌اش فشنگ مونده باشه! دلاوری که 28مرداد58 با نیروهاش پاوه رو آزاد کرد و روز عاشورای59 در تنگه حاجیان گیلانغرب پر کشید.💔 مریم کاظم‌زاده همسر و همسنگرش بود تا لحظه شهادت... 💬 جواد تاجیک @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مادر شهید مجید شهریاری به کما رفت حاجیه خانم «قمرتاج زینعلی» 73 ساله مادر مجید شهریاری شهید هسته‌ای کشورمان به علت درگیری با بیماری کرونا به کما رفت. (یا من اسمه دوا و ذکره شفا) @Revayate_ravi
. . دیدن داغ برادر سخت است دیدن پیکر بی سر سخت است . وداع خواهر شهید با پیکر بی‌سر برادرش . محمد حسین باغبان ، یکی از بسیجیان لشکر۱۴ امام حسین(ع) بود. او در اواخر اسفند سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر شربت شهادت نوشید ... . چند روز قبل از عملیات، محمد حسین به یکی از همرزمانش به نام شفیعی گفت : اگر شهید شدم مرا از ناخنم و گودی کفِ پایم بشناسید. یکی از انگشت های او به خاطر اشتغال به حرفه‌ی جوشکاری کبود بود. . زمانیکه شفیعی را برای شناسایی اجساد شهدا به تعاون لشگر بردند، او جنازه‌ی بی سری را از روی کبودی انگشتش شناسایی کرد . یک خط روضه: برادر جان سلیمان زمانی چرا انگشت و انگشتر نداری ... . @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا