#خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍فرماندهای از جنس خاک، به قیمت افلاک...
🌟توی صف غذا دیدمش. رفتم جلو و بعد از سلام و احوالپرسی گفتم: شما چرا ایستادی توی صفِ غذا آقای برونسی؟ مگه شما فرماندهی گردان... نذاشت حرفم تموم بشه. لبخند از لبهاش رفت و گفت: مگه فرمانده گردان با بسیجیهای دیگه فرق داره که باید بدونِ صف غذا بگیره؟ بسیجیها خیلی مانع توی صف ایستادنش شده بودند ، اما حریفش نمیشدند...
#سردار_شهید_عبد_الحسین_برونسی
یاد شهدا با صلوات🌷
@Revayate_ravi
❣شـهیــدمـحمــدحـسیــنحــدادیــان❣
❣شـهیــدے ڪه دراویــش گـنـابـادے او را در قـلــب تـهــران اربـااربـا ڪردن❣
🎬قسمت :5⃣2⃣ #بـهروایــتمــادرشـهیــد
🥀🌹تا صدای اذان مغرب امامزاده اومد رفت سهبار وضو گرفت.آمادهشد که بره.گفتم: حق نداری بری!!میدونست منظورم کجاست .کفشش رو پوشید و جوابی نداد.مگه نمیگی تیرندازیه؟مگه نمیگی اونها اسلحه دارن؟شما که نمیتونین با دست خالی کاری بکنین ، دیگه نیروی انتظامی باید بره مقابله بکنه.زیپ کاپشنش رو بالا کشید.لام تا کام حرفی نزد.ولی میدونستم میره.......مادر از چهرهی پسرش نخونه چهکاره هست ، مادر نیست.
حدود ساعت ۱۱ بهش زنگ زدم.گفتم:میخوایم شام بخوریم ، کجایی؟؟گفت:نزدیک گلستان هفتمم،خیلی شلوغه.راه میرفت.نفسنفس میزد.وسط شلوغیها انگار دنبال یکی بود تا حرفهای دلش رو بهش بزنه.گفت مامان: اینا خیلی نامردن ،شب شهادت حضرت زهرا(س) آتیش روشن کردن.ترس برم داشت.گفتم:مراقب خودت باش.گفت: باشهباشه،میام.نگران نباش میام.
🥀🌹فرهاد و مجتبی هم رفتهبودن.ساعت ۳ اومدن.خبر محمدحسین رو از اونها گرفتم.گفتن:سر گلستان هفتم محمدحسین رو دیدن.گفته:اوضاع خلوتتر بشه میام.دلم شور میزد.با فرهاد داشتم در مورد اوضاع گلستان هفتم صحبت میکردم.فرهاد گفت: محمدحسین هم از این اوضاع شاکی بود و میگفت: نیروی انتظامی شهید داده ، یکساعت به یکساعت میرن با استانداری و نیروی انتظامی مذاکره میکنن.دوباره میبینی آدمهاشون رو ریختن تو کوچه و سرامیک و نبشی تراشیده پرت میکنن.این قصه با مذاکره حل شدنینیست.پرسیدم:چند نفرن مگه؟؟ فرهاد گفت: یکی از مامورها از پشت بیسیم داشت به بالا دستیش گزارش میداد که الان هزار نفرن.
🥀🌹فرهاد گفت: اینا اصولی و حسابشده کار میکنن.دقیقا جنگ شهریه.وسط کوچه سیم بکسل رد کردن که حتی موتورهای ناجا رد نشن.یکی از درختها رو از کمر شکسته بودن انداختهبودن وسط کوچه،دوربین افاف تموم خونهها و همهی لامپهای کوچه رو خرد کردن.کوچه تاریکتاریکه !!""سهچهارتا از ماشینهای مردم رو آتیش زدهبودن!!!!داربستهای خونهی نیمه کارهای رو باز کردهبودن.آب گرفتهبود روی داربستها و کابل برق انداختهبودن روش.چندتا بچه بسیجیها رو برق گرفتهبود......گفتم:پس نیرو انتظامی اونجا چیکاره هست؟؟فرهاد گفت: دستور اقدام ندارن.
@Revayate_ravi
🌸زنےآمدهبودکہپسرسومشرا،
راهےجبهہکند.
خبرنگارگفت: ناراحتنیستید؟
زنگفت:خیلے ناراحتم!
خبرنگارگفت:شماکہ دوتا از پسر هایتان شهید شدهاند چرا رضایتدادیدسومےهم برود!؟
زن گفت: "ناراحتم چون پسر دیگرےندارم کہ بہ جبهہبفرستم"
خبرنگارمنقلبشد...😔
آن زن،مادر۳#شهید_خالقی_پور و
آن خبرنگار...
#شهید_مرتضی_آوینی بود!🕊
@Revayate_ravi
به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_نوید_صفری
📅تاریخ تولد : ۱۶ تیر ۱۳۶۵
📅تاریخ شهادت : ۱۸ آبان ۱۳۹۶
🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۵۳
🕊محل شهادت : سوریه _دیرالروز
@Revayate_ravi
#خاطرات_شهدا
🔻استدلال جالب و سراسر تقوای یک بانوی شهیده، برای رعایت حجاب در خواب...
🌟زمان جنگ ، بمباران هوایی امان مردم رو بریده بود. شب وقتِ خواب دیدم دخترم گلدسته رفت و حجابِ کامل پوشید. ازش پرسیدم: دخترم کاری پیش اومده؟ جایی میخواهی بری؟گفت: نه پدرجان! اینجا هر لحظه بمباران هوایی میشه و ممکنه صبح زنده نباشیم؛ باید طوری باشم که اگه خواستند من رو از زیر آوار بیرون بیارن، حجابم کامل باشه...
#شهیده_گلدسته_محمدیان
یاد شهدا با صلوات🌷
@Revayate_ravi