انجمن راویان شهرستان بهشهر
❣﷽❣
🔰روایـت دختر جوانی ڪه با یڪ جانباز اعصابوروان ازدواج ڪرد🔰
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
7⃣ #قسمت_هفتم
📖حرف ها شروع شد #ایوب خودش را معرفی کرد کمی از انچه برای من گفته بود به اقاجون هم گفت. گفت: از هر راهی جبهه رفته است #بسیج، جهاد و هلال احمر حالا هم توی جهاد کار میکند.
صحبت های مردانه که تمام شد اقاجون به مامان گاه کرد و سرش را تکان داد که یعنی راضی است✅
📖تنها چیزی که مجروحیت ایوب را نشان میداد #دست هایش بود. جانباز هایی که اقاجون و مامان دیده بودند یا روی ویلچر♿️ بودند یا دست و پایشان قطع شده بود. از ظاهرشان میشد فهمید زندگی با انها #خیلی_سخت است اما از ظاهر ایوب نه❌
📖مامانم با لبخند من را نگاه کرد😍 او هم پسندیده بود. سرم را پایین انداختم. مادر بزرگم در گوشم گفت: تو که نمیخواهی #جواب رد بدهی⁉️خوشگل نیست که هست، جوان نیست که هست. ان انگشتش هم که توی راه کمینی (خمینی) جانتان این طور شده. توکه دوست داری
📖توی دهانش نمیگشت اسم #امام را درست بگوید. هیچ کس نمیدانست من قبلا بله را گفته ام☺️ سرم را اوردم بالا و به مامان نگاه کردم جوابم از #چشم_هایم معلوم بود
🖋 #ادامه_دارد...
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
🔰روایـت دختر جوانی ڪه با یڪ جانباز اعصابوروان ازدواج ڪرد🔰
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
8⃣ #قسمت_هشتم
📖وقتی مهمانها رفتند. هنوز لباسهای #ایوب خیس بود. و او با همان لباسهای راحتی گوشه اتاق نشسته بود. گفت: مامان! شما فکر کنید من ان #پسرتان هستم که بیست و سه سال پیش گمش کرده بودید⁉️ حالا پیدا شدم. اجازه میدهید تا لباسهایم خشک بشود اینجا #بمانم؟؟
📖لپ های مامان گل انداخت و خندید. ته دلش غنج میرفت برای اینجور ادمها. اقا جون به من اخم کرد. از چشم من میدید که ایوب نیامده شده عضوی از خانواده ما، چند باری رفت و امد و به من چشم غره رفت😒
📖کتش را برداشت و در گوش مامان گفت: اخر #خواستگار تا این موقع شب خانه مردم میماند؟ در را به هم زد و رفت. صدای استارت ماشین🚗 که امد دلمان ارام شد. میدانستیم چرخی میزند و اعصابش که ارام شد برمیگردد خانه.
📖مامان لباس های ایوب را جلوی بخاری جابه جا کرد و گفت: اینها هنوز خشک نشده اند. #شهلا بیا شام را پهن کنیم. بعد از شام ایوب پرسید: الان در خوابگاه جهاد بسته است، من شب کجا بروم؟؟ مامان لبخندی زد و گفت: خب #همینجا بمان پسرم، فردا صبح هم لباسهایت خشک شده اند، در جهاد هم باز شده است. یکدفعه صدای در آمد. اقا جون بود😥
🖋 #ادامه_دارد...
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
ای تاریخ به یاد داشته باش
ما فرزندانمان را با لبخند
رهسپار آوردگاه حق کردهایم ...
روزمادرمبارک مادران شهیدپرور عاشورایی❤️
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
مادرت را ببوس، دستش را بوسه بزن، پایاش را ببوس، تا به گریه بیافتد؛
وقتی گریه افتاد، خودت هم به گریه میافتی؛
آنوقت کارت روی غلتک میافتد و همهی درهایی را که به روی خود بستهای، خدا باز میکند؛ اینکه فرمود بهشت زیر پای مادر است یعنی تواضع کن.
#میرزا_اسماعیل_دولابی
گر طالب شهادتی بدان
نماز خوبه #اول_وقت باشه
وگرنه همه بلدن😏
↜اول غذا بخورن
↜اول یه دل سیر چت کنند
↜اول بخوابند
خلاصه اول همه کاراشون رو انجام میدن بعد
#نماز بخونن....
کسی که دنباله #شهادته
باید از تموم تعلقات دنیا دست بکشه❌
#شهید_محمدحسین_حدادیان
🔞برای ترک گناه، هنوز دیر نشده🔞
همین الان ترڪش ڪن✋
🎊روزت مبارک، مادرِ محمدحسین♥️
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
به دل نگیر اگر تولد شما را تبریڪ نمی گویند، ذوق ولادت مادرتان غافلگیرشان کرده.💐 تولدت مبارڪ ،بزرگ مرد سرزمینم🌹
هدیه به روح پاڪ امام (ره) ۳ شاخه گل صلواتـــــــ🕊🌹✨
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
9.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 خاندانی که خاک ایران آنان را نپذیرفت...
💥 در سالروز فرار محمدرضا پهلوی از ایران، مرگ ننگین و دور از وطنِ خاندان پهلوی را مرور میکنیم تا عبرتی باشد برای کسانی که به کشورشان خیانت میکنند.
#وطن_فروش #محمدرضا_پهلوی #فرار_شاه
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi