eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰خلاصه ی کتاب پا برهنه در وادی مقدس ( زندگی و خاطرات شهید سید حمید میرافضلی ) 💠قسمت سیزدهم ( سید پا برهنه ) 🔷يکي از کارهاي عجيب و سخت سيد حميد اين بود که در بيشتر عمليات ها با پاي برهنه شرکت مي کرد! راه رفتن در روي آن زمين، با خاك هاي رملي، با پوتين هم سخت بود چه رسد با پاي برهنه و بدون پوتين. آخرين باري که سيد را ديدم، در گرماگرم عمليات خيبر بود. هيچ وقت يادم نمي رود. آن روز رفتم در سنگري که سيد حميد آنجا بود. روحيه ي خيلي عجيبي داشت. فشار کار و خستگي جنگي که طولاني شده بود، حتي براي يک لحظه هم خسته اش نکرده بود. به خصوص اصلاً معلوم نبود تا يک دقيقه ي ديگر ممکن است چه اتفاقي براي همه ي ما رخ دهد. اما يک جا بند نمي شد، اين آخرها ديگر به خورد و خوراک و لباس هم اهميت نمي داد. فقط مي انديشيد که چه کاري موجب رضايت خدا مي شود، همان را انجام مي داد. مي گفتيم: سيد چرا پابرهنه مي ري؟ مي گفت: راحت ترم، اما واقعًا چيز ديگري را مي ديد که ما نمي ديديم. او افسوس سال هاي از دست رفته را مي خورد. هميشه خود را به خاطر آن دوران سرزنش مي کرد! شب ها با پاي برهنه در بيابان پر از خار پرسه مي زد. زمزمه ها و فريادهاي شبانه ي او آشناترين صدا براي نزديکانش بود. ادامه دارد ... با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی ) 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴امسال هر زائر يك مُبلّغ براى امام زمان عج 👌 بسیار شنیدنی 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
🔆 قایق شیشه‌ای! 🔻 اسم خانه‌مان را گذاشته بودی قایق شیشه‌ای و از من می‌خواستی بارش را سبک کنم. - این‌همه ظرف بلور و کریستال می‌خواهیم چه کنیم؟ بیا آن‌ها را هدیه بدهیم! اوایل مقاومت می‌کردم. می‌گفتی: ما که نباید غرق مادیات بشویم. برای همین حرف قبول کردم آن‌ها را ببخشیم. تا جایی که قایق، خالی از همهٔ اشیای زینتی شد. گفتی: حالا می‌توانیم روی عرشهٔ کشتی بایستیم و خدا را سجده کنیم. بی‌آنکه ترس از غرق شدن داشته باشیم. 📚 از کتاب | زندگینامهٔ داستانی 📖 صفحات ۱۴۵ و ۱۴۶ 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به کجا چنین شتابان ؟ اگر اهل استفاده از ایتا باشید، امروز این تبلیغِ«طرح تخفیفی عبا اربعین» در بالای صفحه ی ایتای شما قرار داشته است. تغییرات خزنده ی ماه های گذشته، حساسیت مرا نسبت به موضوع«عبا» زیاد کرده بود ، لذا وارد کانال شدم. کانالی با دنبال کننده های زیاد(۱۰k) چندین نظر خواهی از کاربران در کانال بارگذاری شده، که شما چه گزینه هایی برای عبا مدنظرتان هست؟ پاسخها: خنک باشد، چروک نشود، جلوی عبا دکمه یا زیپ بخورد، راحت بتوان با کوله استفاده کرد، سبک باشد.... ابتدا تصمیم جدی داشتم که حقیقت روبروی دیدگانم را باور نکنم، ولی با کمی بالا و پایین رفتن در کانال از خودم شکست خوردم، اصلا در خودم خرد شدم. خدا رحمت کند مادرم را؛ گاهی که از عریانی ها و بی حیایی ها، گلایه ای میکردم مادرم میگفتند هرچه آنها روسری هایشان عقب می رود، تو رویت را تنگ تر بگیر. مادر نیستید ببینید روزگاری شده که من پوشیه هم بزنم تعادلی برقرار نخواهد شد. حالا آنها که اهل حجاب برتر نبودند به کنار، غصه ی عبا پوش شدن چادری هایمان را کجا ببریم؟ مادر یادتان هست، بچه بودم و برای یادگیری قرآن مرا نزد مادر و خواهر شهید مظلوم دکتر بهشتی میبردید؟ همان روزها داستان کربلا نرفتن حاج خانم بهشتی را برایم تعریف کردید: که قبل از انقلاب خواهر دکتر با شوق زیارت راهی عتبات شدند، ولی دم مرز هرچه اصرار کردند برای تطبیق تذکره(گذرنامه) مامور زن بیاورند، قبول نکردند، و خواهر دکتر قید سفر کربلا را زدند و برگشتند اصفهان. مادر، روزهای طولانی امتحانات سخت ما رسیده! چادرهایمان را نشانه گرفته اند، به اسم ملزومات سفر اربعین تبلیغ عبا میکنند، اگر بانوی بی چادری، عبا بپوشد غمی نیست، الحمدلله هم می گوییم. ولی درد آنجاست که عین برگ خزان، عین عین برگ خزان، چادرهای چادری هایمان دارد می افتد. چادرهایی که در شرایط سخت انقلاب و روزهای خونین جنگ تحمیلی، بر اثر کهنه شدن رنگ عوض میکردند ولی با جان و دل روی سرها می مانند، آن چادرها را نشانه گرفته اند. مادر، آنطرف هستید، سلام من را به خواهر دکتر برسانید و بگویید برای چادرهایمان، و برای چادری هایمان دعا کنند. بگویید به مادرشان حضرت صدیقه ی طاهره سلام الله علیها سفارش ما را بکنند و از خانم بخواهند برای«حیا مداری و عفت پیشگی مان» بیش از پیش دعا کنند... روزهای سختی شده مادر.... کاش بودید تا دوباره از سختی این روزها پیشتان گله میکردم و شما آرامم می کردید... ✍ره رو ۲۰ محرم.... 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰خلاصه ی کتاب پا برهنه در وادی مقدس ( زندگی و خاطرات شهید سید حمید میرافضلی ) 💠 قسمت چهاردهم ( ادامه قسمت قبل ) 🔷 اندک اندک برهنگي پا برايش عادت شد تا جايي که به سيد پابرهنه شهرت يافت. ما در طي عمليات عادت داشتيم شلوارمان را بزنيم تو جوراب که جلوي دست و پايمان نباشد. ولي سيد حميد کفشش را مي گذاشت کنار. نه فقط در اين عمليات، بلكه در همه ي عمليات هايي که با سيد بودم، هيچ وقت کفش نپوشيد و پابرهنه بود. براي من خيلي جاي سؤال بود که چرا کفش نمي پوشد؟ از سيد سؤال هم کردم. اما جواب درستي نداد. پيش خودم گفتم شايد نمي خواهد کسي بداند. من هم کنجکاو نشدم. اما واقعًا سخت بود. در آن هواي گرم، به خصوص در عمليات بيت المقدس که منجر به آزادي خرمشهر شد، راه رفتن با پوتين هم سخت بود. هوا آن قدر گرم بود که از همه جا بخار بلند مي شد. آنجا طاقت نياوردم. رفتم به او گفتم: چرا اين کار را مي کني؟ ما که کتاني داريم، پوتين داريم. سيد حرف تو حرف آورد. مي خواست يادم برود چي پرسيده ام. ولي باز پرسيدم: شما چرا هر وقت عمليات مي شود کفش ها را در مي آوري؟ دوباره گفت: اين جوري راحت ترم. باز هم اصرار من بي فايده بود. بعد از عمليات بيت المقدس، وقتي دشمن از منطقه ي جفير عقب نشيني کرد، سيد اولين کسي بود که راحت وضو گرفت و روي آن جاده ي داغ نماز شکر خواند! توي عمليات خيبر هم طبق معمول پابرهنه ديدمش. ادامه دارد ... با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی ) 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا