eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میشہ آقازاده بود و شھید شد!! آقازاده‌هایی کہ بہ جاے رانت و پول ؛ گلولہ خوردند ...💔!' پ‌.ن: شهیدمحمدامین‌صمدی فرزند رئیس پلیس سابق مهاجرت کشور در حمله دیروز رژیم صهیونیستی به فیض شهادت نائل آمدند ...🕊!' شهادت‌آقازاده‌شهیدجهادمغنیه ۱۳۹۳/۱۰/۲۸🇱🇧 شهادت‌آقازاده‌شهیدمحمدامین‌صمدی ۱۴۰۲/۱۰/۳۰🇮🇷 ✌🏽🇵🇸 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴کودکی که از شدت سرما در غزه جان داد! 🔹علاوه بر گلوله ها و موشک های اسرائیلی الان سرما هم کودکان و اطفال غزه رو می کشه.... آمار شهدای غزه از مرز ۲۵ هزار نفر عبور کرد 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
دیروز به صورت زنده دوربین شبکه سه رفت در دانشگاه تهران و نماز جماعت رو نشون داد. از جاهای مهمی مثل دانشگاه تهران این تصاویر مهمه که مخابره بشه. تا قبل از این بیشتر تصاویری که بیرون می اومد مربوط به اغتشاشات یک عده دانشجونمای وطن فروش بود. 👤 توئیت یک فعال رسانه‌ای 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ کور بودند و ندیدند... 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من آرایش غلیظ کردم منو نگاه کنید.... ‌🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ 🌷🍃 ✫⇠ شانه هایم را بالا انداختم و بی اراده لب هایم آویزان شد. بدون اینکه جوابی بدهم. صمد گفت: «نمی توانی هم خانه را تمیز کنی و هم به بچه ها برسی.» کتش را درآورد و گفت: «من بچه ها را نگه می دارم، تو برو اتاق ها را تمیز کن. کارت که تمام شد، من می روم.» با خودم فکر کردم تا صبح زود است و بچه ها خوابند. بهتر است بروم اتاق ها را تمیز کنم. صمد هم ماند اتاق خودمان تا مواظب بچه ها باشد. پنجره های اتاق دم دستی را باز گذاشتم. لحاف کرسی را از چهار طرف بالا دادم روی کرسی. تشک ها را برداشتم و گذاشتم روی لحاف های تازده. همین که جارو را دست گرفتم تا اتاق را جارو کنم، صدای گریه دوقلوها درآمد. اول اهمیتی ندادم. فکر کردم صمد آن ها را آرام می کند. اما کمی بعد، صدای صمد هم بلند شد. ـ قدم! قدم! بیا ببین این بچه ها چه می خواهند؟! جارو را انداختم توی اتاق و دویدم طرف اتاق خودمان که آن طرف حیاط بود. دوقلوها بیدار شده بودند و شیر می خواستند. یکی از آن ها را دادم بغل صمد و آن یکی را خودم برداشتم و بچه به بغل مشغول آماده کردن شیرها شدم. صمد به بچه ای که بغلش بود، شیر داد و من هم به آن یکی بچه. بچه ها شیرشان را خوردند و ساکت شدند. 💟ادامه دارد...✒️ نویسنده: