5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ظلم به سر میرسد ای یار
اللهم عجل لولیک الفرج
#غزه
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
| حـواستو جمع کن!
سر کلاس درس،
به آدم حواسجمع
چیز یاد میدن...
✍🏻 حاج حسین یکتا
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
🔴 خدا رحمت کند آقای مشکینی را؛
یکبار قبل از انتخاباتی در خطبه هایش انتخابات را تشبیه می کرد به #کربلا و می فرمود:
✅صحنه انتخابات #صحنه_کربلا است.
☑️کسی که در انتخابات شرکت نمی کند گویا دارد یزید را #یاری می کند.
☑️کسی که در #انتخابات شرکت می کند ولی رای سفید می دهد انگار در کربلا است ولی تیر به سوی هدف خاصی نمی اندازد.
☑️کسی که به غیر صالح رأی می دهد گویا دارد علیه امام حسین شمشیر می زند.
☑️کسی که می گردد و اصلح را انتخاب می کند گویا دارد از امام حسین دفاع می کند.
🌷رأی مسئولیت آور است. با دقت و بصیرت رأی دهیم.🙏
▫️برای انجام کاری به لپ تاپش نیاز داشتم..
بین کار ها چشمم به پوشه ای خورد که نامش باعث تعجبم شد(عشق من)
🔹کنجکاو شدم و با خودم فکر می کردم که چه کسی می تواند عشق عباس باشد!
از سر کنجکاوی برادرانه، پوشه را باز کردم
▫️حجم زیادی از عکس ها و فیلم های حضرت آقا را در آن گرد آوری کرده بود
خودم در رایانه شخصی ام؛ فیلم ها و عکس های حضرت آقا را در پوشه ای به نام «رهبری» ذخیره کرده بودم اما او رهبر را جور دیگری خطاب کرده بود و این نشان از ارادتش داشت...
شهید#عباس_دانشگر🕊
#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
✍ ادمین
سلام به همه بزرگواران کانال انجمن راویان
انتخابات ریاستجمهوری تیرماه امسال از اهمیت بسزایی برخوردار هست ، همه موظفیم هم انتخاب اصلح داشته باشیم و هم تبلیغ برای مشارکت بالا ، انشاءالله
بین کاندیداها از اول نظرم به یکی از کاندیداها بود ولی تصمیم گرفتم صحبتهای انتخاباتی همه کاندیداها رو گوش بدم و در آخر تصمیم نهایی رو بگیرم
دیشب آقای قالیباف تو برنامه انتخابیشون تو صداوسیما صحبت داشتن
یه تحلیلی رو آقای حسین دارابی داشتن نسبت به برنامه دیشب
با هم بخونیم👇👇👇
دکتر قالیباف در برنامه اقتصادی امشب گفت دولت آقای رئیسی یه شبه و بدون بررسی ارزو از 4200 کرد 28 تومن
این منصفانه نیست
اتفاقا درباره این موضوع از متخصصین همون سالها و همین اخیرا سوال کردم و کامل دلایل رو شنیدم
اون زمان کشور قفل شده بود از لحاظ اقتصادی نمیشد با ارز 4200 کارو برد جلو. خیلی مولفهها نقش داشت تو اون تصمیم. این صحبت آقای قالیباف یعنی خیلی حجم کار قوه مجریه و اقتصاد دولت رو مسلط نیست که البته طبیعیه تا تو دل کار نیای و چالشهارو نبینی نمیتونی درک کنی. برای همه نامزدها همینطوره، یکی کمتر یکی بیشتر
این رو باید دوستانی که دائم کارنامه آقای قالیباف رو میکشن وسط توجه کنن، کارنامههای موفق آقای قالیباف در شهرداری و جاهای دیگه قابل انکار نیست، بله قبوله ولی اینها قابل مقایسه با قوه مجریه با هزاران لایه و پیچیدگی نیست. قوه مجریه رو فقط اجرا و پیمانکاری ببینی و به لایهها و ساختارها توجه نکنیم دچار اشتباه میشیم.
آقای جلیلی شناختش نسبت به ساختارها، لایهها و پیچیدگیهای دولت خیلی بالاست. چندین ساله در کنار دولتها، دولت سایه داشته و وقت زیادی رو گذاشته و این چالشهارو میدونه. بعضیا یه جوری میگن جلیلی فقط برنامه داره، انگار ایشون رفته تو اتاق درو بسته و رو هوا یه برنامه نوشته. نه اینطور نیست در دل کار بوده و مسائل و مشکلات رو میشناسه. پابهپای دولتها کار کرده. سفر رفته. روی موضوعات کارگروه تشکیل داده و به نتیجه رسیده و خیلیاش رو در اختیار دولتها قرار داده. و خیلی کارهای دیگع. بیانصافی نکنیم.
درکل بنظرم نامزدها بیخیال دولت آقای رئیسی بشن بهتره. شهید رئیسی کارهای مبنایی زیادی انجام داد و ساختارهای معیوب زیادی رو اصلاح کرد که برخیش درحال انجامه. بله دولت قبل هم نقدهایی بهش وارد بود ولی وقتی در دل کار نیستید دولت رو نقد نکنید✋
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_دویست_و_سی_وسوم
💥 دستهایش را باز کرد و نشانم داد. هنوز آثار سوختگی روی دستهایش بود. قبلاً هم آنها را دیده بودم اما نه او چیزی گفته بود و نه من چیزی پرسیده بودم.
💥 گفت: « برایم چای بریز. »
صدای شرشر آب از حمام میآمد. سمیه، زهرا و مهدی خواب بودند و خدیجه و معصومه همانطور که صبحانهشان را میخوردند، بهتزده به بابایشان نگاه میکردند.
چای را گذاشتم پیشش. گفتم: « بعد چی شد؟! »
گفت: « عراقیها گروهگروه نیرو میفرستادند جلو و ما چند نفر با همان اسلحهها مجبور بودیم از خودمان دفاع کنیم.
زیر آن آتش و توی آن وضعیت، دوباره صدای ستار را شنیدم. دویدم طرفش، دیدم اینبار بازویش را گرفته. بدجوری زخمی شده بود. بازویش را بستم. صورتش را بوسیدم و گفتم:
" برادرجان! خیلی از بچهها مجروح شدهاند، طاقت بیاور. "
دوباره برگشتم. وضعیت بدی بود. نیروهایم یکییکی یا شهید میشدند، یا به اسارت درمیآمدند و یا مجروح میشدند. دوباره که صدای ستار را شنیدم، دیدم غرق به خون است. نارنجکی جلوی پایش افتاده بود و تمام بدنش تا زیر گلویش سوراخسوراخ شده بود. کولش کردم و بردمش توی سنگری که آنجا بود. گفتم:
" طاقت بیاور. با خودم برمیگردانمت. "
💥 یکی از بچهها هم به اسم درویشی مجروح شده بود. او را هم کول کردم و بردم توی همان سنگر بتونی عراقیها. موقعی که میخواستم ستار را کول کنم و برگردانم، درویشی گفت حاجی! مرا تنها میگذاری؟! تو را به خدا مرا هم ببر. مگر من نیرویت نیستم؟!
💥 ستار را گذاشتم زمین و رفتم سراغ خیراللّه درویشی. او را داشتم کول میکردم که ستار گفت بیمعرفت، من برادرتم! اول مرا ببر. وضع من بدتر است. لحظهی سختی بود. خیلی سخت. نمیدانستم باید چهکار کنم؟ »
💥 صمد چایش را برداشت. بدون اینکه شیرین کند، سر کشید و گفت: « قدم! مانده بودم توی دو راهی. نمیدانستم باید چهکار کنم. آخرش تصمیمم را گرفتم و گفتم من فقط یک نفرتان را میتوانم ببرم. خودتان بگویید کدامتان را ببرم. اینبار دوباره هر دو اصرار کردند.
💥 رفتم صورت ستار را بوسیدم. گفتم خداحافظ برادر، مرا ببخش. گفته بودم نیا. با آن حالش گفت مواظب دخترهایم باش. گفتم چیزی نمیخواهی؟! گفت تشنهام. قمقمهام را درآوردم به او آب بدهم. قمقمه خالی بود؛ خالیخالی. »
صمد این را که گفت، استکان چایش را توی سفره گذاشت و گفت: « قدمجان! بعد از من اینها را برای پدرم بگو. میدانم الان طاقت شنیدنش را ندارد، اما باید واقعیت را بداند. »
گفتم: « پس ستار اینطور شهید شد؟! »
گفت: « نه... داشتم با او خداحافظی میکردم، صورتش را بوسیدم که عراقیها جلوی سنگر رسیدند و ما را به رگبار بستند. همان وقت بود که تیر خوردم و کتفم مجروح شد. توی سنگر، سوراخی بود. خودم را از آنجا بیرون انداختم و زدم به آب. بچهها میگویند خیراللّه درویشی همان وقت اسیر شده و عراقیها ستار را به رگبار بستند و با لب تشنه به شهادت رساندند. »
💥 بعد بلند شد و ایستاد. گفتم: « بیا صبحانهات را بخور. »
گفت: « میل ندارم. بعد از شهادتم، اینها را موبهمو برای پدر و مادرم تعرف کن. از آنها حلالیت بخواه، اگر برای نجات پسرشان کوتاهی کردم. »
بعد رو به خدیجه و معصومه کرد و گفت: « باباجان! بلند شوید، برویم مدرسه. »
💟ادامه دارد...
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا