eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
🌎 تولد در سائوپائولو قسمت: 5⃣1⃣ 🌅🕌 من یک مسلمانم 🕌🌅 🔷پرسیدند: چی‌شد که به طرف این دین رفتی؟ جواب دادم: من با خدای واقعی آشنا شدم.🍃 🔹پرسیدند: زندگی در یک خانواده مسیحی سخت نیست؟ جواب دادم: وقتی احترام متقابل وجود دارد،سخت نیست.آن‌ها به من و دینم و من هم به آنها و دینشان احترام می‌گذارم.🍃 🔹موقعی که می‌خواستند بروند،قرآن‌هایی که همراهم بود به آنها هدیه دادم.رفتند تا من با مادرم تنها باشم.نیم‌ساعت بیشتر اجازه ملاقات نداشتم.خیلی خوشحال شده‌بود.🍃دائم من را به خودش می‌چسباند و به صورتم دست می‌کشید.دستم را محکم می‌گرفت و به صورتش می‌گذاشت.من هم با محبت به چهره‌اش نگاه می‌کردم.🍃 🔷سه‌روز بعد مادرم به بخش منتقل شد.من هم برای اینکه کنار مادرم باشم به بیمارستان رفتم.نمی‌دانستم در بیمارستان نماز را کجا باید بخوانم.🍃 🔹جایی در بیمارستان وجود نداشت که زیرانداز داشته‌باشد یا حتی جایی نبود که بتوانم خودم چیزی روی زمین بیندازم.در حیاط بیمارستان یک کلیسای بزرگ بود که بیماران یا همراهانشان آنجا دعا می‌خواندند. من بعد از سالها وارد کلیسا شدم.پدر روحانی ایستاده بود و دعا می‌خواند.🍃 🔹به او گفتم: کجا می‌توانم نماز بخوانم؟پدر در حالی که به چادرمن نگاه می‌کرد.به گوشه‌ای از سالن اشاره کردوگفت: دخترم همانجا بنشین و نماز بخوان.به‌جایی که اشاره کرده‌بود نگاه کردم و گفتم: پدر،من مسلمان هستم.باید ایستاده نماز بخوانم.رو به مکه.🍃 🔷پدر روحانی به‌خاطر شباهت چادر من به لباس مادران روحانی،اشتباهی فکر کرده‌بود من مسیحی هستم.🍃🔹لبخند زد و گفت: آهان ،همراه من بیا.اتاقی را نشان داد که در گوشه‌ای از سالن بودزیرانداز کوچکی کف آن پهن بود گفت: اینجا راحت نماز بخوان و خودش رفت.🍃 🔹با موبایل قبله را پیدا کردم و این اولین‌باری بود که در کلیسا نماز می‌خواندم.از آن به بعد روزی سه‌بار به کلیسا می‌رفتم و نماز می‌خواندم. ده روز در بیمارستان بودم.سعی می‌کردم بیشتر با برخوردم با مادر و اطرافیانم،دینم را به مردم معرفی کنم.🍃 🔹مادرم سه هم‌اتاقی داشت که همراهانشان پرسش‌های زیادی در مورد ایران داشتند.به‌ویژه همراه یکی از آنها که دختر جوانی بود.برایش عجیب بود که من با رضایت در ایران زندگی می‌کنم.او فکر می‌کرد ایران جای امنی نیست.همانطور که من هم پیش از مسلمان شدن فکر می‌کردم.🍃 🔹تا می‌توانستم از امنیت و آرامش ایران حرف می‌زدم.برزیل را با ایران مقایسه می‌کردم و گفتم: امنیت در ایران خیلی‌خیلی بیشتر از برزیل است.ناگهان یاد چیزی افتادم و برای دختر جوان تعریف کردم. به‌او گفتم: هفته‌های اولی که من وارد ایران شده‌بودم.🍃 🔹مردمی را می‌دیدم که شب‌ها در پارک‌ها و فضاهای باز چادر می‌زدند.فکر می‌کردم اینها فقرای ایرانی هستند،مثل کارتون خواب‌های برزیل.گفتم: بیچاره‌ها در خیابان زندگی می‌کنند. مدتی که گذشت به‌مرور متوجه شدم آن‌ها در حال تفریح هستند.🍃 🔷اینجا از یک ساعتی به بعد کسی جرات ندارد در پارک‌ها باشد.اما در ایران تا دیروقت می‌توان در خیابان‌ها و فضاهای آزاد قدم زد.🍃 🔹تفریح در برزیل ،فقط به نشستن کنار دوستان و خوردن شراب خلاصه می‌شود و مردم فقط آخر هفته‌ها می‌توانند به پارک بروند.🍃 🔹او درباره حجاب می‌پرسید و من با کمال میل و علاقه برایش توضیح دادم و گفتم: حجاب مختص مسلمانان نیست.🍃🔹حضرت‌مریم(س) در تمام تندیس‌ها و نقاشی‌هایی که از ایشان مانده،باحجاب است.من تا به‌حال ایشان را بی‌حجاب ندیده‌ام،شما دیده‌اید؟او هم اعتراف کرد که ندیده‌است.بعد هم اضافه کردم: پس حجاب به قبل از اسلام برمی‌گردد.🍃 🔷گاهی برای بیماران دیگر دعا می‌خواندم.اما قبل از آن باید از همراه بیمار اجازه می‌گرفتم.یک‌روز مردی وارد اتاق شد.🍃 🔹پوست تیره داشت و قدبلند.یک انجیل بزرگ هم در دست،کنار تخت مادرم ایستاد و با ترس پرسید:می‌توانم برایشان دعا بخوانم؟گفتم: بله،چرا نتوانید!🍃 🔹با تعجب از روی کتاب دعایش را خواند.بعد هم پرسید: چرا اجازه دادید گفتم: چرا اجازه ندهم؟ انجیل یک کتاب آسمانی از سوی خداست.🍃 🔹تعجبش بیشتر شد،مگر شما خدا را قبول دارید؟مگر خدای شما الله نیست؟گفتم: الله همان خدای شماست به زبان عربی که به انگلیسی می‌شود:GOD🍃 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
••🎈 •• ـ بساطِ‌‌شهادت‌جور‌بودزِرَنگ‌ها‌رفتن‌ ـ وشدن‌شهیدیه‌عده‌مثل‌ما ـ جا‌موندن؛💔😔ڪه‌دارند‌فڪر‌میڪنند ـ ‌چطورڪمتر‌گناه‌‌ڪنند... . 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
14.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید تهرانی مقدم: فقط انسان‌های ضعیف به اندازه‌ی امکاناتشان کار میکنند.. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
51.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واکنش امام حسین در برابر رنج و اندوه... 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
🌎 تولد در سائوپائولو قسمت : 6⃣1⃣ 🌅🕌 من یک مسلمانم 🕌🌅 🔶یک‌روز داخل راهرو،نزدیک اتاق مادرم،مقابل دکتر ایستاده بودم و حرف‌های دکتر در مورد وضعیت مادرم را می.شنیدم.موبایلم در دستم بود.🍃 🔸همان لحظه صدای موبایل را شنیدم.فورا وارد فضای تلگرام شدم.یک پیام فارسی از یک شماره ناشناس داشتم‌صفحه را باز کردم.نوشته‌بود: (سلام من علی حمیدی هستم) نگاهی به عکس پروفایل نویسنده انداختم.یک مرد جوان با یک عمامه سفید روی سرش.لبخند زدم و جواب پیام را فرستادم.🍃 🔸آقای عابدی مدتی در برزیل به عنوان مبلغ کار می‌کرد.از همان روز با ایشان آشنا شدم.در ایران استاد حوزه و خادم مسجد جمکران بود.او من را به علی حمیدی برای آشنایی بیشتر به منظور ازدواج معرفی کرده‌بود.به من هم پیام داده و موضوع را مطرح کرده‌بود.🍃 🔸از آن روز من و علی حمیدی شروع به حرف‌زدن در فضای تلگرام کردیم.سوالات علی حمیدی بیشتر در مورد تغییر دین من بود.از خانواده و نحوه کنار آمدنشان با این قضیه و دین قبل از اسلام می‌پرسید و من تا جایی که می‌شد همه را در قالب پیام نوشتاری برایش می‌نوشتم.🍃 🔶بیست روز گذشت که مادرم به خانه آمد.من و علی هرروز در تلگرام با هم صحبت می‌کردیم.یک‌روز علی خجالت را کنار گذاشت و گفت: امکان داره عکسی از خودت برای من بفرستی؟مادرم خیلی دوست داره چهره شما رو ببیند.او هیچ تصویری از من ندیده‌بود.ولی من عکس پروفایلش را دیده‌بودم.🍃 🔸فرستادم.و از آن‌روز به بعد یک گروه سه‌نفره که نفر سوم یک مشاور آشنای خانواده علی بود،تشکیل دادیم و شروع کردیم درباره ازدواج و معیارها و اهداف آینده صحبت کنیم.من هر ماه مادرم را برای چک‌آپ به بیمارستان می‌بردم.آن روز مادرم روی صندلی مترو نشسته‌بود و دستش را به میله کناری گرفته‌بود.🍃 🔸رنج این سالها کاملا در چهره‌اش دیده می‌شد.علی قضیه تماس تصویری را دوباره مطرح کرد.به دوروبر نگاهی انداختم.چند نفر بیشتر در مترو نبودند.همان لحظه پیام دادم: مادرم آمادگی دارد،پدر شما در خانه هست؟🍃 🔶پدرش در خانه بود‌کنار مادرم نشستم و علی تماس گرفت.من و مادرم پدر علی را دیدیم که به دیوار تکیه‌زده بود و علی در کنارش طوری موبایل را گرفته‌بود که هم خودش،هم پدرومادرش مشخص باشند.مادرش چادر رنگی سر کرده‌بود و مشخص بود از اینکه مادر من حجاب نداردو من چادر سرکرده‌ام متعجب است.🍃 🔸مترو این خوبی را داشت که علی و خانواده‌اش هم طرز بیرون رفتن من و مادرم را می‌دیدند و هم تا حدودی با اجتماع برزیل آشنا می‌شدند.با برقراری تماس پدر علی سلام و احوال‌پرسی کرد.من برای مادرم ترجمه می‌کردم و صحبت‌های مادرم را نیز برای پدر علی ترجمه می‌کردم.پدر علی مادرم را حاج‌خانم صدا می‌کرد و این باعث خنده من شده.بود.حاج‌خانم نظر شما در این مورد چیست؟🍃 🔸مادرم گفت: نگاه من و پدرش به کامیلاست.اگر او به پسر شما اعتماد دارد،ما حرفی نداریم و موافقیم. این اولین و تنها خواستگاری رسمی خانواده علی از خانواده من بود.🍃 🔶بعد از تماس تصویری در مترو،گفتگوی من و علی بیشتر به سمت ازدواج رفت.هر دو درباره اهمیت ازدواج و اهداف آینده صحبت می‌کردیم و علی درباره میزان درآمد و داشته‌ها و نداشته‌هایش حرف می‌زد.🍃 🔸این چیزها از نظر من اهمیتی نداشت و من نمی‌فهمیدم چرا علی این‌قدر روی اینها تاکید می‌کرد. یک‌بار به او گفتم:برای من مهم نیست شما چی دارید چی ندارید.🍃🔸وقتی ازدواج کنیم.با کمک هم می‌توانیم خانه و وسایل خانه را بخریم.این بیشتر مزه می‌دهد.من از سیزده‌سالگی کار کرده‌ام و می‌دانم یک وسیله را با درآمد خودت بخری چقدر لذت‌بخش است‌.🍃 🔶علی نگران نداشتن خانه و ماشین و هزینه خرید طلا و میزان مهریه بود و من به چیزهای دیگری فکر می‌کردم.موضوع مهمی که با مطرح شدنش کمی به مشکل خوردیم.همان بحث تبلیغ در برزیل بود.و طبق تصورم علی نپذیرفت.من تمام تلاشم را برای راضی کردن علی انجام دادم.🍃 🔸گفتم: شما در ایران همه‌چیز دارید.اگر کسی بیسواد هست و نمی‌تواند بخواند و بنویسد،ولی یک مسجد و حسینیه برود.یک سخنرانی گوش بدهد.می‌تواند یک چیزی یاد بگیرد.ما چی داریم؟ما هیچی نداریم تعداد روحانی شیعیان در برزیل را می‌توانیم با یک دست بشماریم.شما چند روحانی در ایران دارید؟فراوان... برزیل خیلی‌خیلی بیشتر به روحانی نیاز دارد تا ایران.🍃 🔸فکر کنم این یک حدیث باشد که می‌گویند چطور مردم می‌توانند بخوابند در حالیکه می‌دانند همسایه‌شان گرسنه هست؟شما چطور می‌توانی بخوابی،در حالیکه می‌دانی همسایه دور شما از دین غافل است،یعنی گرسنگی معنوی دارد؟🍃 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
انجمن راویان شهرستان بهشهر
🌱
• اگر کسی شوق "شهادت" دارد، آن را فعلا طلب نکند، "شهادت" را در جنگ با -آمریکا و اسرائیل- از خدا بخواهید... |حاج‌قاسم‌سلیمانی| 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi