🌎 تولد در سائوپائولو
قسمت: 1⃣2⃣
🌅🕌 من یک مسلمانم 🕌🌅
🔷 بالاخره اون روزی که منتظرش بودم رسید.من و علی آماده میشدیم برای رفتن به برزیل.من بیتاب دیدن خانوادهام بودم و شوق انجام کاری را داشتم که تمام این مدت برایش برنامهریزی کرده بودم.حتی ازدواجم را بر پایه آن بنا کردهبودم.🍃
🔹من کنار پنجره نشستهبودم و علی کنارم.از صمیم قلب از حضرتمعصومه(س) خواستم باز هم به ایران برگردم.میخواستم زندگیام نزدیک اهلبیت باشد.حتی یک لحظه نمیتوانستم تصور کنم دور از آنها زندگی کنم.🍃
🔹این چند روز اینقدر از برزیل و خانهمان و پدرومادرم برای علی گفتهبودم که دیگر حرفی برای گفتن نماندهبود.هفده ساعت در هواپیما بودیم.سعی کردم باز هم از برزیل بگویم و علی را برای رویارویی با مکانی جدید آماده کنم.🍃
🔷بالاخره به سائوپائولو رسیدیم.از هواپیما که پیاده شدیم،پدرومادر و خواهرم را از دور دیدم.سرعت قدمهایم را تند کردم،علی هم پابهپای من میآمد.پدرم با علی حرف میزد و من ترجمه میکردم و گاهی علی بیاینکه چیزی متوجه شود لبخند میزد و سر تکان میداد.علی میگفت: مهماننوازی برزیلیها شبیه ایرانیهاست.🍃
🔹من آنجا متوجه شدم خیلی از رفتارها در فرهنگ برزیل و ایران مشترک است و همین باعث شده من راحتتر به ایران عادت کنم و در آنجا زندگی کنم.حرفزدن زیاد پدرم با علی باعث شد او زبان پرتغالیاش را تقویت کند و خیلی زود هم پیشرفت کرد.🍃
🔹من انگار به یک گنجی رسیدهبودم که مدتها از دیدنش محروم بودم.چندبار پدرومادر را بغل کردم.دستشان را بوسیدم.پدرم علی را خیلی دوست داشت.به من میگفت:علی پسر مودب و قابل اعتمادی است.🍃
🔷در همان هفته اولی که وارد برزیل شدیم با علی برای دیدن حاجعبدالله رفتم.میخواستم علی را به ایشان معرفی کنم.در پیادهرو یک نفر مقداری آشغال روی چادر من ریخت.🍃
🔹پشت چادرم کاملا خراب شدهبود.وارد داروخانه شدیم تا چادرم را تمییز کنم.کسانی که آنجا مشغول کار بودند،کمک کردند چادرم تمییز شود.نمیدانستند من برزیلی هستم.عذرخواهی میکردند که ببخشید عدهای اینجا نمیفهمند.
من گفتم: خودم برزیلی هستم.مسلمانم و در ایران زندگی میکنم.همه کسانی که این جمله را شنیدند،تعجب کردند.🍃
🔹میگفتند: شما چطور در ایران زندگی میکنید؟آنجا که همه تروریست هستند و دائم در خیابانها بمب میگذارند.من گفتم: شما کی در ایران زندگی کردید که اینقدر مطمئن هستید آنجا فقط جنگ است؟🍃
🔷بعد عکس و فیلمهایی که در ایران گرفتهبودم را نشانشان دادم.تمام مدتی که در برزیل بودیم به خصوص وقتی سوار تاکسی میشدیم ، خیلی درباره ایران و اسلام صحبت میکردیم.همه اول مرا مادر روحانی خطاب میکردند.به خاطر شباهت چادر به لباس مادر روحانی.من هم میخندیدم و میگفتم: من مسلمان هستم.🍃
🔹در هفته دوم گریه میکردم و میخواستم به ایران برگردم.فقط همینکه کنار خانواده بودم و قرار بود تبلیغ را همراه علی شروع کنیم باعث میشد دوری از اهلبیت را تحمل کنم.درست است که اگر از دور هم سلام میدادم،میشنیدند. 🍃
🔹میتوانستم ارتباط برقرار کنم،ولی دوری فیزیکی را نمیتوانستم تحمل کنم.در ایران هروقت مشکلی داشتم به حرم حضرتمعصومه(س) میرفتم و گریه میکردم و دلم را خالی میکردم.ولی اینجا در برزیل با چه کسی حرف بزنم؟🍃
🔷در سائوپائولو در مرکز اسلامی شیعه کار تبلیغمان را شروع کردیم.
مدتی بعد ما در یک همایش شرکت کردیم که هر دین و مذهبی آنجا غرفه داشت.ما در غرفه شیعه مستقر شدیم.🍃
🔹اولین روز شرکت در همایش ، شخصی آمد پیش علی و گفت: جوانی در مورد اسلام تحقیق کرده و سوال دارد.پسری مودب و خجالتی کمی دورتر از غرفه ایستادهبود.چهرهای اروپایی داشت و حدودا بیستساله بود.مدتی علی با او حرف زد.من از دور آنها را میدیدم.🍃
🔹علی به طرفم آمد و گفت: اسم این پسر کائیک است.سوالاتی درباره خدا و یگانگی و مهربانی خدا و پیامبر و اهلبیت پرسید.خیلی مشتاق است و میخواهد همین الان مسلمان بشود.🍃
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
⭕️ زنی که دو رهبر بزرگ دنیا تحسینش کردند
🔹مقام معظم رهبری به او گفتند: خانم سادات، ۷۵ درصد اجر سیدرضی برای شماست. سیدحسن نصرالله هم برایش پیام فرستاد: ما را حلال کنید. شما سیدرضی را وقف مقاومت کردهاید.
🔹مهنازسادات ،همسر شهید سیدرضی موسوی با وجود مشکلات زیاد و وجود فرزند معلول هیچگاه وقت سیدرضی را نگرفت و به تنهایی جنگید و موفق شد.
🔹مهنازسادات در نامهای برای سیدحسننصرالله نوشت: من ساعتهای عمر سیدرضی را به جبهه مقاومت تقدیم کردم.
🔹با عملیات وعدۀ صادق ۲ خواب دخترش تعبیر شد. دو هفته پیش لیلاسادات پدرش را در خواب دیده بود .سید رضی با عجله گفت: امام زمان(عج) یک انگشتر به من دادهاند و فرمودند این را ببر بده به حضرت آقا و بگو یک دانه مشابه همین را هم قبلا به شما دادهام.
#سیدرضیموسوی
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨🌹
ای که تو دنیا وارث حیدری
#میلاد_امام_حسن_عسکری_ع
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
اگر جلوی سنگرش یک جفت پوتینِ کهنه و رنگ و رو رفته بود، میفهمیدیم هست؛ واِلا میرفتیم جای دیگر دنبالش میگشتیم..!!
#شهیدمهدی_زین_الدین🕊
#روزتون_شهدایی🌷
💠 🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
دعوت کنید
آدرس رانشر دهید
7.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام حسین(؏) همیشه کنارته
هیچ وقت روبروت نیست؛
نگاه کنید چون که قشنگه...:)❤️🩹
🌎 تولد در سائوپائولو
قسمت : 2⃣2⃣
🌅🕌 من یک مسلمانم 🕌🌅
🔶 علی چند دقیقهای با او صحبت کرد.گفت: مسلمان بودن یک مسئولیت بزرگ دارد،یکسری تکالیف در اسلام است که باید انجام بدهی.ما شیعیان به پیغمبر اعتقاد داریم.🍃🔸پیامبر(ص) قبل از اینکه به دنیا بروند،امامعلی(ع) را به عنوان جانشین خود انتخاب کردند.ولی بعضی از اصحاب پیغمبر این جانشینی رو قبول نکردند.شما با شهادتین،این اعتقاد را میپذیری.🍃
🔸کائیک گفت: این همان دینی است که من میخواهم.از کائیک اجازه گرفتم تا زمانیکه شهادتین را میگوید از او فیلمبرداری کنم.شهادتین را علی گفت و کائیک تکرار کرد و من برای او تکرار کردم.🍃
🔸روز بعد داخل سالن اصلی سخنرانی کردم.درباره فرهنگ ایران صحبت کردم.برای مردم خیلی جالب بود که یک برزیلی درباره زندگی در ایران حرف میزند.🍃
🔶همه با دقت به حرفهای من گوش میکردند.عکسهایی جمع کردهبودم درباره لباس زنانه و مردانه در ایرانهمه را نشان دادم.برایشان جالب بود که در ایران مردها هم باید تا حدودی پوشش را رعایت کنند و نمیتوانند با شلوارک و رکابی در خیابان باشند.🍃
🔸درباره قبرستانهای ایران صحبت کردم که پنجشنبههای هرهفته شلوغ است.در حالیکه برزیل فقط زمانی که کسی مرده را خاکسپاری یا روز مردگان یا اولین سالگرد و یا اولین کریسمس به قبرستان میروند.🍃
🔸بعد درباره بقیه آدابورسوم ایرانیها که این چندسال برای خودم جالب بودو متفاوت از برزیل بود صحبت کردم.
همان روزها دختر ۱۸ سالهای بهنام ژیلوانا به من زنگ زد. اهل پاراگوئه بود و دانشجوی پزشکی.🍃
🔸مادرش در سائوپائولو زندگی میکرد.گفت: مدتی است با اسلام آشنا شده و از من سوالاتی دارد.باهم در مسجد قرار گذاشتیم.قبل از ورود به مسجد یک روسری برایش آوردم که سر کند و وارد مسجد شود.🍃
🔶مسیحی بود و سوالاتی درباره خدا و جایگاه حضرتعیسی(ع) و حضرتمریم(س) در اسلام پرسید.همه را با جزئیات برایش توضیح دادم.مسجد را کامل به او نشان دادم.🍃
🔸چندماه با ژیلوانا صحبت کردم.بزرگترین و مهمترین مشکل ژیلوانا حجاب بود.شهر او مسلمان زیاد داشت و تعداد زیادی از دختران به دلیل ازدواج با پسران مسلمان،دین خود را تغییر میدادند.ژیلوانا دوست نداشت کسی بفهمد او مسلمان شدهاست.🍃
🔸از محجبه شدن خجالت هم میکشید.
به او گفتم: من هم زمانیکه مسلمان شدم تا یکسال حجاب نداشتم.شما هم وقتی مسلمان شوی اینقدر درباره اسلام کتاب میخوانی و این دین را میشناسی که خودت به این حقیقت میرسی که باید حجاب داشتهباشی.🍃
🔶ژیلوانا را دعوت کردم به مراسم ماه محرم.بهدلیل کرونا مراسم در فضای باز برگزار کردیم.ژیلوانا به همراه خواهرش آمدهبود.سخنرانی و مداحی به زبان عربی بود.کنارش نشستم و برایش ترجمه کردم.خیلی گریه میکرد.مراسم که تمام شد چشمانش قرمز شدهبود.🍃
🔸در راه برگشت در ماشین من رانندگی میکردم.از آینه نگاه کردم.دل توی دلش نبود و از چهرهاش حسی که درون قلبش داشت مشخص بود.خواهرش گفت: تو که اینقدر دوستداری چرا مسلمان نمیشوی؟ژیلوانا گفت: نمیدانم ، میترسم.🍃
🔸خواهرش که مسیحی بود
گفت: نترس...چه میخواهد بشود.این راهی که آمدهای را کامل کن.ژیلوانا همان لحظه تصمیمش را گرفت.به من گفت: بزن کنار میخواهم #مسلمانبشوم.🍃
🔶کنار خیابان پارک کردم،ژیلوانا نمیتوانست جلوی اشکهایش را بگیرد.مثل همیشه قبل از گفتن شهادتین گفتم: شما الان میخواهی مسلمان بشوی،باید به همه دستوراتی که در دین است عمل بکنی.🍃
🔸همهچیز را قبول کرد و شهادتین را من گفتم و او تکرار کرد. اسم زینب را برای خودش انتخاب کرد.چون ایام محرم بود و خودش حضرتزینب(س) را خیلی دوست داشت.همه به او تبریک گفتیم..ژیلوانا همچنان گریه میکرد و همراه او من و خواهرش هم گریه میکردیم.🍃
هروقت شهادتین را برای کسی میگویم و او همراه من تکرار میکند،برمیگردم به روزی که خودم شهادتین را گفتم و مسلمان شدم.🍃
🔸تمام سختیهایی که در این راه کشیدهام با همین لحظه مسلمان شدن یک انسان فراموش میشود. ناهیده،دختر سنی بود که در مغازه حاجعبدالله کار میکرد و حجاب هم نداشت بعد از اینکه من مسلمان شدم با گفتگویی که بین ما وجود داشت،او هم شیعه شد و هم محجبه.🍃
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi