امشب و فردا شب سالگرد دو عملیات بزرگ دفاع مقدس است.سالگرد یکی از عملیات ها قمری و دیگری شمسی است.امشب سالگرد عملیات رمضان در ۲۳ تیر ۶۱ مصادف با شب ۲۱ رمضان،شب شهادت امام علی ع با رمز یا مهدی ادرکنی عج در محور شرق بصره است.و فردا شب هم سالگرد عملیات فتح المبین در ۲ فروردین ۶۱ با رمز یا فاطمه الزهرا س در شمال استان خوزستان است.
اولی یعنی عملیات رمضان با شکست یا عدم الفتح رزمندگان اسلام مواجه شد.و دومی یعنی عملیات فتح المبین با پیروزی بزرگ و شیرین رزمندگان اسلام بدست آمد.
گرمای شدید هوای خوزستان و عراق در فصل تابستان و تیرماه،دمای بالای پنجاه درجه و شرجی بالای نود درصد،نفس کشیدن را برای رزمندگان سخت کرده بود چه برسد به جنگیدن با دشمن...تشنگی در رزمندگان بعد از اعلام رمز عملیات و پیش روی به سمت دشمن به شدت احساس می شد.بعضی از مجروحین عملیات رمضان به واسطه تشنگی زیاد به شهادت رسیدند.
1.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺وصیت تیمسار خلبان شهید حسین خلعتبری (از خلبانان عملیات کمان ۹۹، مروارید و حمله به اچ سه )در مورد محل دفن پیکرش
" در شهسوار کوهی است که قبلا مبارزان علیه روسیه روی آن میجنگیدند؛ اگر روزی مُردم، آنچه از من باقی ماند حتی اگر ذرهای از گوشت بدن من بود، بالای آن دفن کنند، شاید روح من یک روزی پاسدار این کشور باشد "
یکم فروردین سالگرد شهادت حسین خلعتبری
شهیدی که از پای سفره هفت سین رهسپار شهادت شد...
#مازندران
#رامسر
💠 سردار راز ۲۱ را می شناسید !!!
.
▪️نامش سید علی بود ، سید علی دوامی فرمانده گردان مسلم لشکر ویژه ۲۵ کربلا , در شب ۲۱ رمضان ۱۳۴۶ در ساری بدنیا آمد و در شب ۲۱ رمضان سال ۱۳۶۷ در سن۲۱ سالگی در کربلای ایران شلمچه بشهادت رسید.( شادی روحش صلوات)
.
#سردار_راز_۲۱
#سید_علی_دوامی
#مازندران
#ساری
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
6.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 به خانواده شهدا ۲۰۷ میدهند؟!
🔹بغضی که شکست، اشکی که جاری شد… وقتی مادر شهید از کنایههای تلخ برخی افراد گفت، حتی مجری برنامه هم نتوانست اشکهایش را پنهان کند.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
❤️ #عاشقانہ_دو_مدافع❤️
#قسمت_هجدهم
_با همیـݧ افکار به خواب رفتم...
چند روزم با همیـݧ افکار گذشت
هر روز کانال هاے تلوزیونو اینورو اونور میکردم ک شاید یہ برنامہ اے مستندے چیزے درباره ے شهدا نشوݧ بده اما خبرے نبود
_بعد از مدت ها رفتم سراغ گوشیم پیداش نمیکردم همہ جاے کشو کمدو گشتم نبود کہ نبود
رفتم سراغ مامانم میخواستم ازش بپرسم کہ گوشیم کجاست اما نمیشد نمیتونستم بعد دوماه حرف بزنم
مظلومانہ نگاش میکردم و نمیتونستم حرف بزنم آخرم پشیموݧ شدم و رفتم تو اتاقم
_بعد از مدت ها یہ بغض کوچیکے تو گلوم بود دلم میخواست گریہ کنم اما انگار اشک چشام خشک شده بود
_تنهاچیزے کہ ایـݧ روزها یکم آرومم میکرد فکر کردݧ ب اوݧ برنامہ اے کہ درباره ے شهداے گمنام بود.
اوݧ شب بعد از مدت ها باخدا حرف زدم:
"خدا جوݧ منم اسماء
هنوز منو یادت هست❓یادم نمیاد آخریـݧ دفہ کے باهات حرف زدم
بگذریم...
حال و روزمو میبینے اسماء همیشہ شادو خندوݧ افسردگے گرفتہ و نمیتونہ حرف بزنہ اسمائے کہ شاگرد اول کلاس بود و همہ بهش میگفتـݧ خانم مهندس الاݧ افتاده گوشہ ے اتاقش حتے اشک هم نمیتونہ بریزه
نمیدونم تقصیر کیه❓مخالفت ماماݧ یا بے معرفتے رامیـݧ یاشاید حماقت خودم یا حتی شاید قسمت نمیدونم..."
_خدایا نقاشیام همہ سیاه و تاریکـݧ
نمیدونم قراره آینده چہ اتفاقے براے خودم و زندگیم بیوفتہ
کمکم کـݧ نزار از اینے کہ هستم بدتر بشم
همونطور خوابم برد...اون شب یہ خوابے دیدم کہ راه زندگیمو عوض کرد خواب دیدم یہ مرد جوون کہ چهرش مشخص نیست اومد سمت مـݧ و ازم پرسید اسم شما
اسماء خانمہ❓
_بلہ اسمم اسماست
بعد در حالے کہ ی چادر مشکے دستش بود اومد سمت مـݧ و گفت بیا ایـݧ یہ هدیست از طرف مـݧ بہ تو
چادر و از دستش گرفتم و گفتم ایـݧ چیہ
ارثیہ ے حضرت زهرا
شما کے هستید چرا چهرتوݧ مشخص نیست
مـݧ یکے از اوݧ شهداے گمنامم ک چند روزپیش تشیعش کردݧ
_خب مـݧ چرا باید ایـݧ چادرو سر کنم❓
مگہ دیشب از خدا کمک نخواستے
چرا اما...
اما نداره خیلے وقت پیشا باید ازش کمک میخواستے خیلے وقت بود منتظرت بود ایـݧ چادر کمکت میکنہ
کمکت میکنہ کہ گذشتتو فراموش کنے و حالت خوب بشہ مـݧ و بقیہ ے شهدا بخاطر حفظ حرمت ایـݧ چادر جونموݧ و دادیم اوݧ پیش تو امانتہ مواظبش باش ...
باصداے اذاݧ صبح از خواب بیدار شدم حال عجیبے داشتم
بلند شدم وضو گرفتم کہ ونماز بخونم آخریـݧ بارے کہ نماز خوندم سہ سال پیش بود
_نمازمو کہ خوندم احساس آرامش میکردم تا حالا ایـݧ حس و تجربہ نکردم سر سجاده ے نماز بودم تسبیحو گرفتم دستم و مشغول ذکر گفتـݧ شدم
_بہ خوابے کہ دیدم فکر میکردم ماماݧ بزرگ همیشہ میگفت خوابے کہ قبل اذاݧ صبح ببینے تعبیر میشہ
اشک تو چشام جم شد
یکدفہ بغضم ترکید و بعد از مدت ها گریہ کردم
بلند بلند گریہ میکردم اما دلیلش و نمیدونستم مطمعـݧ بودم بخاطر رامیـݧ نیست
ماماݧ و بابا اردلاݧ سریع اومدݧ تو اتاق کہ ببیننـݧ چہ اتفاقے افتاده وقتے منو رو سجاده نماز درحالے کہ هق هق گریہ میکردم دیدݧ خیلے خوشحال شدݧ ماماݧ اشک میریخت و خدا رو شکر میکرد اردلاݧ و بابا هم اشک تو چشماشوݧ جمع شده بود و همو در آغوش کشیده بودند....
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
ولی فرازهای جوشن کبیر خیلی لطیفه
«ای پناه کسی که پناهی نداره
رفیق کسی که رفیقی نداره
دلسوز کسی که دلسوزی نداره
همدم کسی که همدمی نداره
دوست کسی که گریانه»
انگار خدا داره بهمون تسلی میده که نگران نباش، اگر همه رفتند و تنهات گذاشتن خودم ازت مراقبت میکنم، خودم حواسم بهت هست.
3.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو چقد خوبی...
#ماه_رمضان
#دعای_افتتاح