🏷 #روز_معلم_مبارک
#استعفا_برای_رفتن_به_جبهه...
#چمران_شهدای_مازندران_کیست ؟
📝 دستنوشته شهید شعبان فکوری که مدیر مدرسه و عاشق معلمی بود؛به علت حضور در جبهه، نامهای نوشت و تقاضای استعفا کرد. آن هم نه از سِمت مدیریتش، بلکه از شغلش!
✍بسمه تعالی
✨اداره محترم آموزش و پرورش منطقه قائمشهر_ احتراماً چون به فرمان امام مسئله جنگ با کفار بعثی و در حقیقت جنگ با کفر جهانی به سرکردگی آمریکا یک مسئله اصلی می باشد و از طرفی فرمان اخیر امام مبنی بر شرکت مسلمانان در این جنگ این جانب شعبان فکوری فرزند محمد ابراهیم دارنده شناسنامه شماره 22 حوزه 7 قائم شهر، مدیر مدرسه راهنمایی تحصیلی دکتر علی شریعتی جهت اعزام به جبهه از آن اداره تقاضای مجوز نمودم اما چون تقاضای اینجانب مورد موافقت آن اداره محترم قرار نگرفت ناچاراً بدین وسیله از شغل خودم در آموزش و پرورش استعفا می نمایم.
🔖این #شهید که به #چمران #شهدای #مازندران نیز معروف بود؛ ۱۲ تیر سال ۱۳۶۵ در #عملیات کربلا یک (آزادسازی #مهران) با #اصابت تیر #مستقیم دشمن به #شهادت رسید.
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
4.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبت های تکان دهنده همسر شهید مدافع حرم و قولی که به شهید داد💔👌
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
تو این وضعیت حجاب از سرش نیفتاده بعد بعضی از مذهبیهای ما به بهانه اشتباه چهارتا مسئول و وضعیت اقتصادی از عقایدشون کوتاه میان!
✍سید مصطفی موسوی
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
9.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 معلم باید تحجرشکن باشه!
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
🔴 وقتی تروریست از تروریست زهر چشم می گیرد!
🔹دیشب، شب سختی برای تروریست های القاعده_ترکی حاکم بر سوریه بود. جنگندههای رژیم صهیونیستی طی ده ها پرواز گسترده، بخش های بزرگی از مراکز استقرار نیروهای جولانی را در پادگان های ارتش سابق این کشور به بهانه حمایت از دروزی ها بمباران کردند.
🔹️ صحنه تلخ، عبرت انگیز و البته جالبی است؛ مصداق بارز "شَغَلَ الظالمین بِالظالمین". رژیم جنایتکار صهیونی در مقابل رژیم تروریست جولانی! حجم بمبارانهای صورت گرفته بسیار گسترده بوده و ارتش جولانی هم دست خالی، تقریبا هیچ چیزی برای دفاع در برابر جنگنده های رژیم نداشته است. جالبتر اینکه ارتش پرمدعای ترکیه با وجود لفاظی های مکرر اردوغان جرأت کوچکترین واکنشی نداشته است. البته طبیعی است چون جنگنده های ساخت آمریکا و ارتقاء یافته توسط اسرائیل، کارکردی مقابل ارباب ندارد. خلاصه اینکه وضع سوریه بسیار خراب است و ملت بیچاره این کشور میان چکش صهیونیست ها و سندان تروریست های جولانی گیر کرده و در حال ضربه خوردن هستند. درباره انگیزه رژیم از این اقدام بیشتر خواهیم نوشت.
🔹️ گرامی باد یاد و خاطره دلاورمردان مدافع حرم که تا بودند از اندک عزت باقی مانده سوری ها دفاع می کردند و اما حالا تمام عزت این ملت بر باد رفته است..
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
🏅قهرمانان دفاع مقدس
آینه تمام قد ایثار و مردانگی ...
«سیداحمد سادات کیایی»
با ۱۲ سال سن از شهر لنگرود،
روستای پایین محله چاف
جوان ترین و کم سنترین
شهید عملیات بیتالمقدس است.
شهیدی که در مرحله اول عملیات،
۱۰ اردیبهشت ۶۱ اطراف خونینشهر
بعد از یک نبرد سنگین با دشمن بعثی
به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
#نوجوانان
#لشکر۱۶_قدس
#فهمیده_گیلان
#بزرگ_مرد_نوجوان
#روحش_شاد_باصلوات
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
#عاشقانہ_دو_مدافع
#قسمت_پنجاه_چهارم
_علے❓ازکے❓الا ساعت چنده❓
هیچے یکم فشارت افتاده بود دیروز آوردیمت اینجا ، نگرا نباش چیزے نیست ساعت ۴ بعد از ظهر ، مامانم اینا کجا❓
ایـ جا بود تازه رفتـݧ
علے امروز پنج شنبست باید بریم بهشت زهرا تا فردا هم زیاد وقت نیست بریم
_با تعجب نگاهم کردو گفت:یعنے چے بریم❓دکتر هنوز اجازه نداده
بعدشم مـ جمعہ جایے نمیخوام برم
بہ حرفش توجهے نکردم سرمم یکم مونده بود تموم بشہ از جام بلند شدم. سرمو از دستم درآردمو رفتم سمت لباسام
اومد سمتم. اسماء دارے چیکار میکنے بیا بخواب
_علے مـݧ خوبم ،برو دکترمو صدا کـݧ اجازه بگیریم بریم
کجا بریم اسماء❓چرا بچہ بازے در میارے❓بیا برو بخواب سر جات
علے تو نمیاے خودم میریم. لباسامو برداشتم و رفتم سمت در ، دستم و گرفت و مانع رفتـنم شد
آه از نهادم بلند شد ، دقیقا همو دستم کہ سوزݧ سرم ، زخمش کرده بود و گرفت
دستم و از دستش کشیدم و شروع کـردم بہ گریہ کردݧ
_گریم از درد نبود از ، حالے کہ داشتم بود درد دستم
و بهانہ کردم اصلا منتظر یہ تلنگر بودم واسہ اشک ریختـ
علے ترسیده بود و پشت سر هم ازم معذرت خواهے میکرد
_دکتر وارد اتاق شد رفتم سمتش ، مثل بچہ ها اشکامو با آستیـ لباسم پاک کردم و رو بہ دکتر گفتم: آقاے دکتر میشہ منو مرخص کنید❓مـݧ خوب شدم
دکتر متعجب یہ نگاه بہ سرم نصفہ کرد یہ نگاه بہ مـݧ و گفت: اومده بودم مرخصت کنم اما دختر جا چرا سرمو از دستت درآوردے❓چرا از جات بلند شدے❓
آخہ حالم خوب شده بود
_از رنگ و روت مشخصہ با ایـݧ وضع نمیتونم مرخصت کنم
ولے مـݧ میخوام برم. تو خونہ بهتر میتونم استراحت کنم
با اصرار هاے مـݧ دکتر بالاخره راضے شد کہ مرخصم کنہ
علے یک گوشہ وایساده بود و نگاه میکرد
اومد سمتم و گفت بالاخره کار خودتو کردے❓
بلخندے از روے پیروزے زدم
کمکم کرد تا لباسامو پوشیدم و باهم از بیمارستا رفتیم بیروݧ
بخاطر آرام بخشے کہ تو سرم زده بودݧ یکم گیج میزدم سوار ماشیـݧ کہ شدیم بہ علے گفتم برو بهشت زهرا
_چیزے نگفت و بہ راهش ادامہ داد.
تو ماشیـݧ خوابم برد ، چشمامو کہ باز کردم جلوے خونہ بودیم
پوووووفے کردم و گفتم: علے جا گفتم کہ حالم خوبہ ، اذیتم نکـ برو بهشت زهرا خواهش میکنم
آهے کشید و سرشو گذاشت رو فرمو و تو همو حالت گفت: اسماء بہ وللہ مـݧ راضے نیستم
بہ چے❓
_ایـݧ کہ تو رو ، تو ایـ حالت ببینم. اسماء مـݧ نمیرم
کے،گفتہ مـ بخاطر تو اینطورے شدم ، بعدشم اصلا چیزیم نشده کہ ،مگہ نگفتے فقط یکم فشارت افتاده❓
سرشو از فرموݧ بلند کردو و تو چشمام نگاه کرد
چشماش کاسہ ے خوݧ بود
طاقت نیوردم ، نگاهم و از نگاهش دزدیدم
ماشیـ رو روشـݧ کرد و حرکت کرد
تمام راه بینموݧ سکوت بود
از ماشیـݧ پیاده شدم ، سرم گیج میرفت اما بہ راهم ادامہ دادم
جاے همیشگیموݧ قطعہ ے سرداراݧوبے پلاک
شونہ بہ شونہ ے علے راه میرفتم
شهیدمو پیدا کردم و نشستم کنار قبرش اما ایندفعہ از گل یاس خبرے بود از گلاب و آب
علے میخواست کنارم بشینہ کہ گفتم: علے برو پیش شهید خودت
ابروهاشو داد بالا و باتعجب گفت:چرا❓خوب حالا اونجا هم میرم
برو
اے بابا،باشہ میرم
_میخواستم قبل رفتنش بہ درد و دل کردنش باشهیدش نگاه کنم ، یقیـݧ داشتم کہ حاجتشو از اوݧ هم خواستہ و بیشتر از اوݧ بہ ایـݧ یقیـݧ داشتم کہ حاجتشو میگیره
رفت و کنار قبر نشست
اول آهے کشید ، بعد دستشو گذاشت رو پیشونیش و طورے کہ مـݧ متوجہ نشم اشک میریخت
پشتمو بهش کردم کہ راحت باشہ
خودمم میخواستم با شهیدم درد و دل کنم
سرمو گذاشتم رو قبر. خاک هاے روے قبرشو فوت کردم از کارم خندم گرفت مثل بچہ ها شده بودم .بیـݧ خنده بغضم گرفت
لبخند رو لب داشتم اما اشک میریختم
حالم و نمیدونستم. از خودش خواستم تو انتخابم کمک کنہ
کمکم کرد و علے و انتخاب کردم
حالا هم اومده بودم علیمو بسپرم بهش ، بگم مواظبش باشہ
_بگم علے کہ بره قلبم و هم با خودش میبره ، کمکش کـݧ خوب ازش نگهدارے کنہ
با صداے علے بہ خودم اومدم
اسماء بستہ دیگہ پاشو بریم. هوا تاریک شده
بلند شدم ، تمام چادرم خاکے شده بود
خاک چادرمو با دستش پاک کرد و مـݧ
بالبخند تلخے بهش نگاه میکردم
چند قدم ک برداشتم سرم گیج رفت ، اگہ علے نگرفتہ بودم با صورت میخوردم زمیـݧ
عصبانے شد و با صدایے کہ هم عصبانیت هم قاطیش بود گفت:
بیا ، خوبم خوبمت ایـݧ بود❓
چیزے نیست علے از گشنگیہ
خیلہ خوب بریم
_روبروے یہ رستوراݧ وایساد
دیگہ از عصبانیت خبرے نبود نگاهم کردو پرسید:خوب خانمم چے میخورے
اوووووووم،فلافل
فلافل❓
آره دیگہ علے فلافل میخوام
آخہ فلافل کہ
حرفشو قطع کردم. إ مگہ ازمـݧ نپرسیدے❓هوس کردم دیگہ
خیلہ خب باشہ عزیزم
_فلال و خوردیم و رفتیم سمت خونہ ے علے اینا وارد خونہ کہ شدیم ماماݧ علے زد تو صورتشو گفت:دخاک بہ سرم اینجا چیکار میکنید❓اسماء جا حالت خوبہ دخترم❓
ادامه دارد....
26.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اردیبهشت_مقاومت
🎤همیشه آرزوی شهادت و داشتن و تا لحظه آخر برای رسیدن به این مقام تلاش کردن
با ما همراه باشید...🪴
#شهید_حاج_رحیم_کابلی
#روایتگری
💠واحد رسانه کمیته خادمین شهدا شهرستان بهشهر واحدخواهران
@khadem_shohadaa_behshahr