📌یک پیشنهاد خاص
ویژه سی و ششمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران
📚 6 کتاب منتخب از بین 800 اثر منتشر شده #نشر_شهید_کاظمی
📘 ماهی ها به دریا بر میگردند
🔖 روایتی داستانی و خواندنی از درون فلسطین
🎁 برگزیده جایزه جهانی فلسطین
✍️ به قلم: مرضیه اعتمادی
📗📗📗📗📗📗
📘 شهاب دین
🔖 روایتی داستانی از زندگی آیتالله سید شهابالدین مرعشی نجفی؛ از بوسه بر پای پدر تا تشرفاتشان به محضر امام زمان(عج)
✍️ بهقلم: زهرا باقری
📕📕📕📕📕📕
📘 کار باید تشکیلاتی باشد
🔖 یک کتاب راهبردی برای مربیان و تشکلهای فرهنگی
مجموعه بیانات مقام معظم رهبری درباره تشکیلات و کار تشکیلاتی
✍️ به کوشش: محمود زارعی
📒📒📒📒📒📒
📘مار و پله
🔖 داستانی پرهیجان و واقعی از زندگی ادمین کانال داعش در ایران
به قلم فائقه میرصمدی
📙📙📙📙📙📙
📘مردی با آرزوهای دوربرد
🔖 روایتهایی از زندگی پدر موشکی ایران؛ سردار شهید حسن طهرانیمقدم
✍️ بهقلم: فائضه غفارحدادی
📘📘📘📘📘📘
📘هواتو دارم
🔖 روایتی عاشقانه از سبک زندگی شهید مدافع حرم؛ مهندس مرتضی عبداللهی
✍️ بهقلم: محمدرسول ملاحسنی
📍 خرید#حضوری👇🏻
🛍تهران، مصلی امام خمینی، شبستان ناشران عمومی، راهرو ۱۷ غرفه نشر شهید کاظمی؛ همراه با #تخفیف_ویژه
🌐خرید #آنلاین👇🏻
با امکان استفاده از #بن ویژه_نمایشگاه کتاب
#ارسال_رایگان به سراسر کشور
به جمع خانواده بزرگ نشرشهیدکاظمی بپیوندید👇🏻
🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
🆔https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
#عاشقانہ_دو_مدافع
#قسمت_شصت_دوم
_ماشیـݧ علے دستم بود اما دست و دلم بہ رانندگے نمیرفت
سوار تاکسے شدم و روبروے پارک پیاده شدم
روے نیمکت نشستم و منتظر موندم
مریم دیر کرده بود ساعت و نگاه کردم ۴:۳۵ دیقہ بود. شمارشو گرفتم جواب نمیداد
ساعت نزدیک ۵ بود اگہ با محسنے باهم میومدݧ خیلے بد میشد
_ساعت ۵ شد دیگه از اومد مریم ناامید شدم و منتظر محسنے شدم
سرم تو گوشیم بود کہ با صداے مریم سرمو آوردم بالا
مریم همراه محسنے ، درحالے کہ چند شاخہ گل و کیک دستشوݧ بود اومدن...
_با تعجب بلند شدم و نگاهشوݧ کردم ، مریم سریع پرید تو بغلم و گفت:تولدت مبارک اسماء جونم
آخ امروز تولدم بود و مـݧ کاملا فراموش کرده بودم. یک لحظہ یاد علے افتادم ، اولیـ سال تولدم بود و علے پیشم نبود. اصلا خودشم یادش نبود کہ امروز تولدمہ امروز ک بهم زنگ زد یہ تبریک خشک و خالے هم نگفت. بغضم گرفت و خودمو از بغل مریم جدا کردم
_لبخند تلخے زدم و تشکر کردم
خنده رو لبهاے مریم ما سید
محسنے اومد جلو سریع گفت: سلام آبجے ، علے بہ مـݧ زنگ زد و گفت کہ امروز تولدتونہ و چو خودش نیست ما بجاش براتو تولد بگیریم
مات و مبهوت نگاهشوݧ میکردم
دوباره زود قضاوت کرده بودم راجب علے
مریم یدونہ زد بہ بازومو گفت: چتہ تو ، آدم ندیدے❓
_دوساعتہ دارے ما رو نگاه میکنے
خندیدم و گفتم؛ خوب آخہ شوکہ شدم، خودم اصلا یادم نبود کہ امروز تولدمہ. واقعا نمیدونم چے باید بگم
چیزے نمیخواد بگے. بیا بریم کیکتو ببر کہ خیلےگشنمہ
روے یہ نیمکت نشستیم بہ شمع ۲۲سالگیم نگاه کردم از نبودݧ علے کنارم و مسخره بازیاش ناراحت بودم حتے نمیدونستم اگہ الان پیشم بود چیکار میکرد❓
_کیکو میمالید رو صورتم❓در گوشم بهم میگفت خانمم آرزو یادت نره ، فقط لطفا منم توش باشم. اذیتم میکردو نمیزاشت شمع و فوت کنم❓آهے کشیدم و بغضمو قورت داد
زیر لب آرزوکردم "خدایا خودت مواظب علے مــݧ باش مـݧ منتظرشم"
شمع و فوت کردم و کیکو بریدم
مریم مث ایـݧ بچہ هاے دو سالہ دست میزدو بالا پاییـݧ میپرید
_محسنے بنده خدا هم زیر زیرکے نگاه میکردو میخندید
لبخندے نمایشے رو لبم داشتم کہ ناراحتشوݧ نکنم
مریم اومد کنارم نشست: خوووووب حالا دیگہ نوبت کادوهاست
إ وا مریم جاݧ همیـنم کافے بود کادو دیگہ چرا
وا اسماء اصل تولد کادوشہ ها. چشماتو ببند
حالا باز کـ. یہ اد کلـݧ تو جعبہ کہ با پاپیو قرمز تزئیـ شده بود
گونشو بوسیدم گفتم واااااے مرسے مریم جاݧ
_محسنے اومد جلو با خجالت کادوشو دادو گفت: ببخشید دیگہ آبجے مـݧ بلد نیستم کادو بگیرم ، سلیقہ ے مریم خانومہ ، امیدوارم خوشتوݧ بیاد
کادو رو باز کردم یہ روسرے حریر بنفش با گلهاے یاسے واقا قشنگ بود
از محسنے تشکر کردم. کیک و خوردیم و آماده ے رفتـݧ شدیم. ازجام بلند شدم کہ محسنے با یہ جعبہ بزرگ اومد سمتم: بفرمایید آبجے اینم هدیہ ے همسرتوݧ قبل از رفتنش سپرد کہ بدم بهتو
_از خوشحالے نمیدونستم چیکار باید بکنم جعبہ رو گرفتم و تشکر کردم
اصلا دلم نمیخواست بازش کنم
تو راه مریم زد بہ بازومو گفت: نمیخواے بازش کنے ندید پدید❓
ابروهامو بہ نشونہ ے ن دادم بالا و گفتم: ببینم قضیہ ے خواستگارے محسنے الکے بود
دستشو گذاشت رو دهنشو آروم خندید بابا اسماء جدیہ
_خوب بگو ببینم قضیہ چیہ❓
هر چے صب گفتم: واقعیت بود
خوب❓
میشہ بشینیم یہ جا صحبت کنیم❓
محسنے و چیکار کنیم❓
نمیدونم وایسا
رو کردم بہ محسنے و گفتم: آقاے محسنے خیلے ممنو بابت امروز واقا خوشحالم کردید شما دیگہ تشیف ببرید ما خودمو میریم
پسر چشم و دل پاکے بود ولے اونقدرام حزب اللهے نبود خیلے هم شلوغ و شر بود اما الا و مظلوم شده بود
_سرشو آورد بالا و گفت: خواهش میکنم وظیفم بود ، ماشیـݧ هست میرسونمتوݧ
دیگہ مزاحمتو نمیشیم
چہ مزاحمتے مسیرمہ ، خودم هم باهاتو کار دارم
آخہ مـ با مریم کار دارم
آها خوب ایرادے نداره مـݧ اینجا ها کار دارم شما کارتوݧ تموم شد بہ مـݧ زنگ بزنید بیام
بعد هم ازموݧ دور شد
_بہ نیمکتے کہ نزدیکمو بود اشاره کردم ، مریم بیا بریم اونجا بشینیم
خوب بگو ببینم قضیہ چیہ❓
إم ...إم چطورے بگم❓میدونے اسماء نمیخوام بهت دروغ بگم کہ. مـݧ وحید و دوست دارم
خندیدم و گفتم: منظورت محسنے دیگہ❓خب پس مبارکہ
آره. اما یہ مشکلے هست ایـݧ وسط
چہ مشکلے❓
خوانوادم
چطور❓اونا مخالفـ❓
اونا بہ نظر مـݧ احترام میزارݧ اما...
اما چے❓
_اسماء پسر عموم هم خواستگارمہ از،بچگے دائم عموم داره میگہ کہ مریم و ساما مال همـ. اما مـ ساما و میخوام او منو روحرف عموم هم نمیش حرف زد
اینطورے کہ نمیشہ مریم یہ روز با پسر عموت دوتایے برید پیش عموت ایـ حرفایے کہ زدے و بهش بگید
نمیشہ
_میشہ تو بہ خدا توکل کـݧ
اوووم. اسماء یہ چیز دیگہ ام هست...
ادامه دارد...
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
1.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱تو برای من دعا کن...
#امام_زمان ♥️
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
11.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کرببلا رویایِ من :)) 🥲♥️
16.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴مرحوم آیت الله حق شناس:شما امربه معروف و نهی از منکر کن
خدا خودش جامعه رو درست میکنه
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
🔴درود و رحمت خداوند بر این بانوان مجاهد که در این گرمای طاقت فرسا ساعت ها زیر تیغ آفتاب ایستاده اند تا با تذکر و امر به معروف و نهی از منکر به زنان بیحجاب!
حرمت و قداست مصلی تهران، محل برگزاری نمایشگاه کتاب را حفظ نمایند...
📌آمرین به معروف و ناهیان از منکر دست خدا برروی زمین هستند و ان شاءالله جزو اولیای الهی و از یاران امام زمان ارواحنافداه محسوب میشوند.
📍بار و زحمت کم کاری و صورتی بازی و تساهل و تسامح برخی مسئولان در دفاع از دین و ارزشهای اخلاقی در جامعه به دوش این بانوان مجاهد و ایثارگر افتاده است!
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi