eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
سالگرد شهادت سیدالعلمای استان مازندران شهید است و این بهانه‌ای شد تا گذری کوتاه داشته باشیم بر زندگی این شهید عزیز 💢گاهی اوقات با خودم فکر می‌کنم که مشهدی‌ها حق دارن شهید رو از خودشون بدونن ، چون ما بهشهریها کاری بدای شناسوندن این شهید عزیز حداقل برای نسل حاضر نکردیم......این قصه سر دراز دارد..... @Revayate_ravi
🦋متولد ۱۳۱۱ از بهشهر 🦋در سن ۱۴ سالگی وارد حوزه‌ی علمیه کوهستان زیر نظر آیت‌الله قرار گرفت. 🦋سپس به قم مهاجرت کرد و از محضر مراجع عالیقدر بهره‌ها برد. ۸ سال نیز شاگرد حضرت امام (ره) بود. 🦋شهید در مشهد ازدواج می‌کند و سال ۱۳۴۰ بعد از وفات آیت الله به مشهد عزیمت می‌کند و از آنجا فعالیت‌های مهم انقلابی خود را شروع می‌کند. 🦋شهید با سخنرانی‌های پرشور ، گرم ، بلیغ ، فصیح و کوبنده‌ی خود نظام پوشالی پهلوی را به باد انتقاد گرفت و به افشاگری ظلم و ستم آنان پرداخت. 🦋شهید در پی این فعالیتها ۵ بار دستگیر و زندانی شد. بار اول در شب ۱۵ خرداد سال ۴۲ یعنی قبل از دستگیری امام ، بازداشت و زندانی شدند.....بار آخر هم در مشهد به مدت ۲ سال به زندان محکوم شدند. 🦋شهید همیشه در بهشهر در مسجد امام حسین (نصیر خان سابق) ایراد سخنرانی می‌کردند و می‌گفتند:مردم بهشهر به گردن من حق دارند. @Revayate_ravi
🦋یکی از موثرترین روش‌های مبارزاتی ایشان نگارش کتاب و مقالات بود کتاب‌هایی که از این شهید به یادگار مانده است ، عبارتند از: ۱)مناظره دکتر و پیر ۲)درسی که حسین(ع)به انسانها آموخت ۳) هستی بخش ۴)مشکلات مذهبی روز ۵)رهبران راستین ۶)پاسخ به مشکات جوانان....... 🦋کتاب مناظره دکتر و پیر که اولین بار سال ۱۳۳۹ به نگارش درآمد از چنان جذابیتی برخوراد بود که از طرف آیت‌الله کرارا مورد تشویق قرار گرفت و بیش از ۱۳۰ بار مخفیانه چاپ شد. 🦋این کتاب به سبک رمانتیک و به صورت مناظره و گفتگوی میان یک پیرمرد و جمعی تحصیل کرده و دانشمند که در قطار با همدیگر برخورد کردند که بسیاری از شبهات و اشکالاتی که آن زمان در بین تحصیل کرده‌ها رواج داشت به بحث گذاشته شد. @Revayate_ravi
🦋شهید که همواره طالب شهادت بود سرانجام روز هفتم مهرماه ۱۳۶۰ ، ساعت ۸ صبح روز سه شنبه همزمان با سالگرد شهادت (ع) ، هنگامی که شهید پس از اتمام کلاس درسی که در محل حزب جمهوری اسلامی مشهد تشکیل شده بود قصد خروج از ساختمان را داشت. 🦋شخصی به نام هادی علویان که نارنجکی در دست داشت به وی نزدیک می‌شود و از پشت ایشان را در بغل گرفته و نارنجک را روی شکم ایشان قرار داده و منفجر می‌شود که بر اثر آن شهید بلافاصله به شهادت می‌رسند. 🦋تروریست نامبرده نیز بعد از انتقال به بیمارستان به درک واصل می‌شود. 🦋پیکر پاک آن شهید مظلوم در صحن امام رضا(ع) و در جوار جد بزرگوارش به خاک سپرده شد. @Revayate_ravi
روحش شاد و یادش گرامی باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انجمن راویان شهرستان بهشهر
نحوه شهادت سرلشگر ولی‌الله فلاحی جانشین رئیس ستاد ارتش، یوسف کلاهدوز قائم مقام سپاه، سید موسی نامجو وزیر دفاع، جواد فکوری مشاور جانشین ستاد ارتش و محمد جهان‌آرا فرمانده سپاه پاسداران خرمشهر ✍راوی، پرویز نصرالهی از ارتش: قرار بود مجروحین عملیات ثامن رو از اهواز با هواپیما انتقال بدن به بیمارستانهای تهران. ساعتها در فرودگاه اهواز منتظر هواپیما موندیم. هوا داشت به تاریکی میرفت که یه هواپیما c ۱۳۰ نشست و ما مجروحین برانکاردی رو سوار بر هواپیمای باربری کردن، دو مجروح اضطراری هم داشتیم، یکی شون از فرماندهان جنگ نامنظم و هم رزم شهید چمران بود و دیگری آقای گنجی اهل بابل بود. هنگامی که ما رو سوار بر هواپیما کردن، متوجه شدم چند فرمانده ارتش هم به همراه ما سوار شدن. سرلشکر ولی الله فلاحی در نزدیکی برانکارد من نشست. بعداز پرس و جوی نحوه مجروحیتم، گفت: شما با رشادت های خود باعث شدید نام لشکر ۷۷ به لشکر ۷۷ پیروز خراسان ارتقا پیدا کند. خیلی لحن صدا و بیانش شبیه شهید بهشتی بود. از همه مجروحین دلجویی کرد و واقعا به همه روحیه داد. در نهایت هواپیما بلند شد بسمت تهران. حدود ۵ دقیقه قبل از رسیدن به تهران، ساعت هفت و چهل دقیقه برق هواپیما خاموش و صدای موتور هواپیما قطع شد. ابتدا همه فکر کردن مقدمات فرود است و کسی عکس العمل خاصی نشون نمی داد. در یک لحظه انگار از روی تاب پرت شده باشیم پایین، دچار یک افت شدید ارتفاع شدیم. در همین اثنا ، کمک خلبان از کابین بیرون اومد و به دنبال یک چراغ قوه میگشت که یکی از افسران بهش داد و رفت. لحظاتی بعد برگشت و دَرگوشی با شهید فکوری صحبت کرد و آقای فکوری هم با شهید فلاحی مشورت کرد. خلبان با شهید فکوری اومدن دو طرف دریچه سمت چپ هواپیما رو باز کردن. فکوری فریاد می زد ، بگذار هواپیما بره پایین. منظورش کم کردن فاصله تا زمین بود . اکثراً ساکت بودن و ذکر می گفتن و البته هاله ای از ترس و ابهام هم بر همه حاکم شده بود. در یک لحظه احساس کردم مقدار زیادی شیشه و فلز با صدای زیاد با هم مخلوط شده بر سرم کوبیده شدن. با سر به زمین خوردم. صدای فریاد و استغاثه سایر مسافرین هم به گوش می رسید. هنگامی که دستم رو روی زخم سینه ام گذاشتم، دیدم خونریزی شروع شد. هوای اطرافم خیلی گرم بود... @Revayate_ravi
ادامه دارد....
: هر کربلایی دارد،خاڪ آن تشنه اوست و زماݩ انتظار مێ ڪـشـد تا پاے آن به آن کربلا برسد، و آݩڱاه خوݩ جٵذبه ےِ خاک را خواهد شڪسٺ و ظڵمت را خواهد درید و ݦعبرێ از نور خواهد گشود و روحش را از آن به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن هیچ راهی به جـز وجود ندارد... @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا