eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😎رابطه‌ی با دامادها خیلی صمیمی بود یه بار دیدم یکی از بچه‌ها یه استانبولی گچ رو داره از پله‌ها بالا می‌بده شَصتم خبر دار شد ، گفتم: راستش رو بگید چرا دارین گچ رو می‌برید بالا 😎 گفتن: سفارش داداش گفت:هر وقت سید رحمان(دامادشون) اومد بریزین روی سرش چشم‌هام چهارتا شد😳 😎رفتم به گفتم: چرا می‌خواستی این کار رو بکنی؟؟ گفت: آخه سید رحمان خیلی به خودش میرسه لباس‌های اتو کشیده موهای ژل زده گفتیم یه کم باهاش شوخی کنیم ، یَخش باز بشه. @Revayate_ravi
😎یه سال عید قربون به محض اینکه دخترم زینب وارد حیاط شد ، قایم شده بود. هر چی خونابه و چربی قربونی توی دستش بود رو مالید به صورت زینب 😎زینب فقط جیغ می‌کشید. گفتم چرا این کار رو کردی؟؟ گفت: می‌دونستم زینب حساسه و می‌خواد بیاد اینجا به خاطر بوی قربونی دماغش رو بگیره پیف پیف کنه گفتم: همون اول یه کاری کنم که براش عادی بشه😉 ❤️بالاخره و الهه زندگی مشترکشون رو توی یه اتاق ۱۲ متری شروع کردن که حتی برای نشستن دو یا سه نفر هم جا نداشت @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘ بچہ‌هآ…! سـابقہ‌نشون‌دادھ‌ برای‌ِتمنـٰاےشھٰادت‌نبآید بہ‌سـٰابقہ‌یِ‌خودت‌نگاھ‌ڪنی‌؛ راحٺ‌باش مواظب‌باش‌شیطون‌‌‌‌‌نگہ‌‌‌ بھت‌‌‌تولیـٰاقت‌ ندارے . . .🖐🏻🌿' بقیھ‌اش‌حلهـ ! @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪ رفته بود کرمان درسش را ادامه بدهد، اما جوانی نبود که بخواهد عاطل و باطل بگردد. ▪کنار درس و مشق، گشت دنبال کاری تا لقمه حلال در بیاورد.😊 هتل کسری نیرو می خواست. ▪هنوز یکی دو هفته نگذشته،به چشم همه آمد. رئیس هتل نه به اندازه یک گارسون که بیشتر از چشمهایش به او اعتماد داشت. ▪بعد انقلاب خیلی ها اهل احتیاط شدند، اما قاسم از قبلش هم رعایت میکرد. از همکارانش در هتل کسی یاد ندارد که حتی یک بار غذایی را مزه کرده باشد.💔 ▪راوی: حجت الاسلام عارفی @Revayate_ravi
🌀خواهراش بودن اعتکاف ،وقتی می‌خواست بره دنبالشون به پدرش گفت: کارت عابر‌بانک رو بده برای آبجی‌ها یه شاخه گل بگیرم. 🌀به گفتم: چرا کل حقوقت رو میدی به پدرت که حالا برای خریدن یه شاخه گل از پدرت پول بگیری؟؟ 🌀 گفت: من توی طول هفته نیستم خرجمون هم یکیه پدر نیاز هم داشته باشه به من نمیگه یعنی نمی‌خواست غرور پدرش رو به خاطر خواهش پول بشکنه 🌀عروسی دعوت بودیم قرار بود با ماشین بریم دخترها پشت نشسته بودن تا تو ماشین نشست و از آینه اونها رو دید ، گفت: من شما رو نمی‌برم!! 🌀گفتیم : چرا؟؟؟ گفت: پرسیدن داره؟؟؟ یا میرید بالا آرایشتون رو پاک می‌کنید یا من نمی‌برمتون توی خونه توی مجلس زنونه پیش شوهراتون هر کاری دوست داشتید بکنید ولی توی کوچه و خیابون نه!!!! 🌀اصرار هیچ فایده‌ای نداشت یکی یکی از ماشین پیاده شدن و رفت آرایششون رو پاک کردن. @Revayate_ravi