eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 او ایستاد پای امام زمان خویش ... 🔻 امروز ۱۷ خرداد ماه سالروز شهادت شهید امنیت "جواد تیموری" و شهدای حادثه تروریستی مجلس گرامی باد. @Revayate_ravi
محبوبِ‌امام‌وشهدایعنےتُو یک‌پرتویےازنورخُدایعنےتُو خورشیدِجمارانےماروح‌الله خورشیدِخراسانےِمایعنےتو! ⚜♥️⸣ @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|🕊| می‌گفت قبل از شوخی نیتِ تقرب کن و تو دلت بگو: دل یه مؤمن شاد می‌کنم، قربة‌الی‌الله این شوخیاتم میشه عبادت..:) @Revayate_ravi
قانون هفت ساعت یادت باشه!!! ما بنده ایم گاه پیش میاید تندی و غیبت کنیم و تهمتی بزنیم، اما خدا هفت ساعت اجازه داده انسان توبه کند. عباس می‌گفت : علیرضا قانون هفت ساعت یادت باشد. به فرموده امام معصوم هرجا اشتباه کردیم خدا اجازه داده سریع بگوییم، استغفرالله شهید مدافع حرم عباس دانشگر @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گمنامی را دوست داشت در وصیت نامه اش به این نکته صریح اشاره کرده بود که: "مرا غریبانه تحویل بگیرید غریبانه تشییع کنید و غریبانه در بهشت معصومه(س) قطعه 31 به خاک بسپارید..." برای ماندنش تدبیری هم اندیشیده بود؛ وصیت کرده بود که چیزی روی قبرش ننویسیم.... فقط بنویسیم: پرکاهی تقدیم به پیشگاه حق‌تعالی... سالرو‌شهادت: ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ . @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 کربلا این جاست...• 🔅 شهید علی اصغر خنکدار موقه وداع، شهید بلباسی را سخت در آغوش کشید و رها نمی‌کرد. با این‌ که همه بچه‌ی ها مشغول خداحافظی بودند اما وداع آن‌دو از همه تماشایی تر بود. عملیات که می‌خواست آغاز شود. اصغر چهره‌ای متفکرانه به خود گرفته بود. وقتی قایق ما به سمت فاو حرکت کرد با این که آب خروشان اروند آن را به تلاطم واداشته بود اما اصغر ناگهان از جا برخواست و شروع کرد به صحبت. در آن تاریکی او حرف هایی زد که مو بر تنمان سیخ شد. می‌گفت: [ بچه ها من کربلا را می‌بینم... آقا اباعبدالله را می‌بینم...] از حرف هایش بهت زده بودیم. جملاتش را که ادا کرد، تیری آمد و درست نشست روی پیشانیش. آرام زانو زد و افتاد توی بغلم. خشکم زده بود. دست انداختم تو موهایش. سرش را بالا گرفتم و به صورتش خیره شدم. چهره اش مثل قرص ماه می درخشید. خون موهایش را خضاب کرده بود. 🎙راوی سید حبیب الله حسینی @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا