انجمن راویان شهرستان بهشهر
#سردارتنگهیاُحد #رزمندهایکهامامپیشانیشرابوسید
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_مرتضی_جاویدی
✫⇠قسمت :4⃣
#نیمه_پنهان_ماه
✍ به روایت همسر شهید
آن شب بعد از صحبتها دوباره من را در خلوت تفکر فرو برد و به آینده ام فکر می کردم . خدایا تو خودت کمکم کن من که نمیدانم فردایم چگونه آغاز می شود و زندگی مشترکمان به چه شکل آغاز و ادامه خواهد یافت.
آنشب هر چه کردم که بخوابم درست موفق نشدم و همه اش توسل به خدا می بستم اینکه فردا صبح که قرار خرید گذاشته شده چه پیش خواهد آمد. گفتم: خدایا توکل بر تو...
صبح با صدای مادرم از خواب بیدار شدم و نمازم را خواندم و منتظر شدم که چه موقع درب منزل به صدا در می آید. بالاخره حدود ساعت 8 صبح بود که درب منزل به صدا در آمد. متوجه شدم که خود آقا مرتضی هست. در نهایت تعدادی از خانواده ما و خانواده ایشان از روستا به سمت شهر فسا برای خرید عروسی حرکت کردیم. یادم نمی آید که مدت خرید چقدر طول کشید. فقط یک دست لباس و یک حلقه طلا به قیمت 600 تومان خریده شد و مجددا به روستا مراجعت نمودیم.
روز بعد به فسا آمدیم و در محضر جناب آقای شریعتی در یک مجلس ساده و بدون آب و رنگ به عقد یکدیگر در آمدیم. و اینجا سر آغاز زندگی جدیدی بود که تا آن موقع از ان خیلی هراس داشتم. ولی به هر ترتیب این سرنوشت انسان را رها نمی کند و یک روز او را به دام خواهد انداخت. من هم مثل همه زوج هایی که در آغاز راه هستند، خوشحال بودم و احساس غرور می نمودم که با یک چنین انسانی ازدواج نموده ام. آن روز نمی دانم چقدر طول کشید که از فسا به روستای جلیان آمدیم ما که آنچنان گرم صحبت بوودیم که زمان هم از دستمان در رفته بود.
پس از مراجعت به روستا سفره ی مختصری در عصر آن روز پهن شد و جشن ساده و کوچکی با حضور گرم و پر شور خانواده های دو طرف برگزار کردیم و آن روز با شکوه و خرم هم گذشت و چند روزی در همین حال و هوا با هم زندگی نامزدی را شروع کردیم. یک روز به منزل ما آمدند و عنوان کردند که من می خواهم به جبهه بروم. تعجب کردم و به ایشان گفتم آقا مرتضی ما تازه با هم وصلت کرده ایم مدتی بمانید بعد می خواهید بروید آن وقت حرفی ندارم .
آقا مرتضی رو به من کرد و با همان چهره خندان همیشگی گفت: خودت می دانی که جبهه بیشتر به من نیاز دارد تا اینجا. من یادم نمی آید جز همان صحبت اولیه حرفی پیرامون این موضوع به ایشان زده باشم بالاخره او هم بار سفر خود را بست و عازم جبهه شد و ما را برای اولین بار در تنهائیهای مادی زندگی قرار داد و راستش رابخواهید من آن انسان قبلی نبودم که نسبت به رفتن ایشان به ماموریت حساس نباشم او دیگر جزء من بود و من هم جزئی از او.
📚 منبع:پیشانی و بوسه(جلد ۶، شمع صراط)
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@Revayate_ravi
🌿
🌾🍂
🍃🌺🍂
•
تماممن!'
فداییکتارمویرهبرم♥️(:
#بهعشقسیدعلیرأیمیدهیم✌️🏽
@Revayate_ravi
معلوم نیست مردم ایران چرا اینجورین!!
با این همه تحریم، باز هم میرن رأی بدن...
#طنزینه
@Revayate_ravi
🔻 برای وطن ؛ شما از جان گذشتید
و ما هم از دلخوریهایمان ...
📌 ﻋﺮﺍﻕ، ﺁﺑﺎﻥ ماه ۱۳۶۲ پنجوین؛ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻭﺍﻟﻔﺠﺮ ۴ پیکر سه قهرمان وطن که ﺑﺮ ﺍﺛﺮ اﺻﺎﺑﺖ ﺧﻤﭙﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺳﻨﮕﺮ
ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ .
#من_رأی_میدهم✌️🏻
#به_عشق_شهدا_میآییم
@Revayate_ravi
318.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 حرکت معنادار آیت الله العظمی صافی گلپایگانی در هنگام رای دادن
🔹 پس از انداختن برگه رأی در صندوق اخذ رأی، دست خود را میبوسند
🔹 حرکات و افعال علما برای ما درس آموز است
🔹در برخی روایات اسلامی آمده است پس از أدای صدقات دست خود را ببوسید؛ چون ابتدا به دست خدا میرسد
🔹 همچنین در روایت است که پیغمبر اکرم (ص) پس از استلام حجر الأسود در بیت الله الحرام دست خود را میبوسیدند
⭕ سردار شهید قاسم سلیمانی شاگرد مکتب رهبری و مراجع گفت: جمهوری اسلامی حرم است؛
رأی دادن «صدقه جاریه برای همه مستضعفان جهان» و صندوق رأی، «حجر الأسود انقلاب اسلامی» است.
#همه_آمدند
#ایران_غوغاست
@Revayate_ravi