eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 😂🤣🌸 🌸 حضور قلب 🌸 دوستی داشتیم که در کربلایی ۴، کربلایی شد. یک روز بین دو نماز سخنرانی می‌کرد و می‌گفت به یاد خدا باشید و در نماز حضور قلب داشته باشید و چیزی شما رو به خود مشغول نکنه مثلاً نگید این مهر نماز چرا گرده یا چرا این رنگیه... بعد از مدتی به او گفتم خدا شهیدت کنه تا الان تو نماز به فکر همه چیز بودم به جز این مطلب و الان این هم بهش اضافه شد. 😂😂😂 اقاسیدعلی‌مروج 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
🔰 📍شهیدی که زندگی‌اش را فدای امام حسین علیه‌السلام کرد... 🔻ایام محـرّم که می‌شد، سید منصـور تمام دارایی خود‌ش رو می‌داد به تکیه‌ی محل ، و خرجِ مراسم عزاداری حضرت سیـدالشهدا علیه‌السلام می‌کرد. وقتی هم بهش اعتـراض کردم ، گفت: بـرای امـام حسیـن علیه‌السلام ، دادنِ سـر و جان هم کم است، چه رسد به پول ... 📚منبع: کتاب سیرت شهیدان، صفحه ۱۲۶ 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💜شهید عزیز💜 🖇فرمانده رزمنده🖇 قسمت7⃣ 🌈 ماه رمضان که می شد در برنامه قرآن خوانی مسجد طوری بچه ها را بین مردم می چید که یک در میان،نوبت قرآن خوانی به بچه ها برسد.به آنها گفته بود،بروید یکی در میان بین بزرگترها بنشینید.هرکس هم خواست شما را بلند کند به او بگویید:《این جای من است.اگر شما جایم بنشینید،جایم را غصب کرده اید.》از این طریق به بچه ها روحیه می داد تا در کارها مشارکت کنند. □■□ چهارشنبه ها توی پایگاه مقاومت ومسجد محل برای بچه ها کلاس های فرهنگی گذاشته بود.چنان جذب محمود شده بودند وبه کلاس هایش علاقه نشان می دادند که از نیم ساعت مانده به شروع کلاس،پاشنه در ما را می کندند. پشت هم می آمدند زنگ خانه را می زدند و می پرسیدند: پس چرا آقا محمود نمی آید؟》. □■□ می گفت:اصلا چیزی به نام چپی و راستی در اسلام نداریم.فقط حزب الله داریم که آن هم《لاخوف علیهم ولا هم یحزنون》ازهیچ شخصی ترسی ندارندو اندوهی از چیزی و کسی به دلشان نمی آید ودر طرف مقابل هم حزب شیطان داریم که منفور خداوند هستند. □■□ هرکسی فکر می کرد،محمود او را بیشتر دوست دارد؛از برادرانش گرفته تادوست،آشنا،فامیل،اهالی مسجدومحله.طوری با اطرافیانش برخورد می کرد که این طور فکر می کردند.این هنر مخصوص محمود بود. □■□ از عموجون روحانی اش یادگرفته بود که در مهمانی ها آخرین نفری باشد که شروع به خوردن غذا می کند واولین نفری باشد که دست از غذا می کشد.منزل ما که سفره می انداختیم وهمه خانواده باهم غذا می خوریم،تا نمی آمدم شروع نمی کرد.حتما هم می بایست من برایش غذا می کشیدم. اگر دیر می آمدم،غذا نخورده،پشت سرهم می گفت:《الهی شکر،خدا برکت بدهد،ما سیر شدیم!》کنایه از این که دیر آمدید و ما غذایمان را خوردیم! 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌ افتخار خودِ من این است که یک باشم؛ سعی کرده‌ام این‌جوری عمل کنم. ‌‌ سال آخر ریاست جمهوری -دو، سه ماه مانده بود به آخر ریاست جمهوری من- در یکی از دانشگاهها برای یک جمع دانشجو صحبت میکردم و به سؤالات پاسخ میدادم؛ یکی از سؤالات این بود که شما بعد از ریاست جمهوری قصد دارید چه کار کنید و شغلتان چه باشد؟ گفتم: اگر امام به من بگوید برو بشو رئیس عقیدتی سیاسی فلان پاسگاهِ مرزىِ منتهاالیه جنوب شرقی کشور، من با افتخار میروم آن‌جا و مشغول خدمت میشوم! اگر این کار از من برمی‌آید و این کار را از من میخواهند، من حاضرم و به آن‌جا میروم؛ توطین نفس کردم. این را از باب اینکه شما فرزندان من هستید، به شما دارم میگویم. صحبت پدرفرزندی است؛ نمیخواهم راجع به خودم صحبت بکنم. هر جا و در هر زمانی به شما نیاز هست، آن‌جا حاضر باشید. این میشود بسیجی؛ بسیج یعنی این. ۸۶/۲/۳۱ 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 | ⚘خودش را وقف شهدا کرده بود. محال بود کسی او را بیکار دیده باشد، استراحت برایش معنا نداشت و معتقد بود آدم باید آنقدر برای خدا بدود که وقتی از این دنیا رفت حسرت چیزی را نخورد.آن دنیا دستش پر باشد و بگوید دیگر بیش از رمق و توانی نداشتم. 📙 شیدایی/ص ۱۱۵ 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
🌹|شهید محمد علی جهان‌آرا ✍️ مهریه یک جلد قرآن ▫️مهریه ما یک جلد کلام الله مجید بود و یک سکه طلا، سکه را که بعد از عقد بخشیدم، اما آن یک جلد قرآن را محمد بعد از ازدواج خرید و در صفحه اولش این طور نوشت: امیدم به این است که این کتاب اساس حرکت مشترک ما باشد، نه چیز دیگر، که همه چیز فناپذیر است جز این کتاب. حالا هر چند وقت یک بار که خستگی بر من غلبه می‌کند، این نوشته‌ها را می‌خوانم و آرام می‌گیرم... 📚 کتاب بانوی ماه ۵، صفحه ۱۴ 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا