تو آن رازی که تا روز جزا افشا نخواهد شد
شب قدری تو! هرگز مثل تو پیدا نخواهد شد
نه آسیه، نه حوا و نه مریم، تا قیامت هم
کسی همرتبهی صدیقهی کبرا نخواهد شد
تو را کوثر لقب داده خدا؛ خیر کثیری تو
به غیر از تو کسی تاویل اعطینا نخواهد شد
فقیران و یتیمان و اسیران یکصدا گفتند:
رقیب دست بخشایشگرت دریا نخواهد شد
نه خورشید و نه مهتاب و نه فانوس و نه آیینه
زمین روشن بدون زهرهی زهرا نخواهد شد
تو خورشیدی دم صبح و ستاره موقع مغرب
تو که باشی جهان مقهور ظلمتها نخواهد شد
《بحق فاطمه》گفتیم بعد از ذکر 《یا فاطر》
که《یا فاطر》بدون《فاطمه》معنا نخواهد شد
خداوند آفرید او را برای تو که میدانست
کسی غیر از علی با فاطمه همتا نخواهد شد
علی گفتم که نام دیگر زهرای مرضیهست
علی که شعر من بی نام او زیبا نخواهد شد
علی که خالقش بوده ثناگویش، یقینا پس
مدیح گوشهچشمش هم به شعرم جا نخواهد شد
علی که نام او رمز ورود در سماوات است
بدون نام او درهای جنت وا نخواهد شد
دم من حیدر است و بازدم زهراست دم به دم
بدون عشقشان امروزِ من فردا نخواهد شد
به وقت کارزار مرگ تنها دلخوشیم این است
که هرکس عاشق این دو شود تنها نخواهد شد
زمانی که همه لالَند در محشر، زبان ما
به جز با ذکر زهرا و علی گویا نخواهد شد
علی از روز اول شد ابوالشیعه پس این گونه
کسی جز فاطمه مادر برای ما نخواهد شد
#سید_علیرضا_شفیعی
@Revayate_ravi
2.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدی که زمین با او حرف میزد
"شهیدحسینعلی عالی"
@Revayate_ravi
یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد، گفتم «منصور جان، مگه جا قحطیه که میای میایستی وسط بچهها نماز؟ خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم.» تسبیح را برداشت و همان طور که میچرخاندش، گفت «این کار فلسفه داره. من جلوی اینها نماز میایستم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن. مهر رو دست بگیرن و لمس کنن. من اگه برم اتاق دیگه و اینها نماز خوندن من رو نبینن، چه طور بعداً بهشان بگم بیایین نماز بخونین!؟»
قرآن هم که میخواست بخواند، همین طور بود. ماه رمضانها بعد از سحر کنار بچهها مینشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن میخواند. همه دورش جمع میشدیم. من هم قرآن دستم میگرفتم و خط به خط با او میخواندم. اصلاً اهل نصیحت کردن نبود. میگفت به جای این که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم، باید با عمل خودمان نشانش بدهیم
"شهیدمنصور ستاری"
@Revayate_ravi
پسرک فلافل فروش» عنوان کتابی است که دربردارنده زندگینامه و خاطرات بسیجی مدافع حرم، طلبه شهید محمدهادی ذوالفقاری است.
شهید ذوالفقاری، روز بیست و ششم بهمن 93 در سامرا به فیض شهادت نائل آمد.
«پسرک فلافل فروش» حاوی مجموعه خاطراتی از پدر، مادر، خواهر و جمعی از دوستان و آشنایان شهید در ایران و عراق، از دوران کودکی تا زمان شهادت است و عنوان کتاب نیز برگرفته از عنوان یکی از همین خاطرات می باشد.
قیمت پشت جلد:۱۲۰۰۰تومان
قیمت با تخفیف:۱۱۰۰۰تومان
@ketab_hesan سفارش
@Revayate_ravi
🔴 کشندهتر از کرونا
☢ غده سرطانی از کووید ۱۹ خطرناکتر است
☢ الغدة السرطانية هي أخطر من فيروس كوفيد-١٩
#القدس_لنا
#کووید۱۹۴۸
#غده_سرطانی
#یوم_النکبه
#وحشی_مدرن
@Revayate_ravi
انجمن راویان شهرستان بهشهر
من و خورشید نشستیم و توافق کردیم روز را با تپش اسم تو آغاز کنیم ▪️السلام علیک یا امیرالمومنین▪️ سل
"ﺯﯾﻨﺐ"بہڪاسهﻫﺎےِﭘﺮﺍﺯﺷﯿﺮﺩِلﻧﺒﻨﺪ
ﺍﯾﻦﭼﯿﺰﻫﺎﺑﺮﺍےِ ﺗﻮ"ﺑﺎﺑﺎ "ﻧِمۍﺷﻮﺩ.. !🥀
سلام✋
سلام بر ۲۱رمضان🏴
سلام برمولایمان علی
سلام برنجف
سلام بریتیمان ڪوفه
سلام برفاطمه🏴
سلام برحسین
سلام برهمه عزاداران علی
عزاداریتون قبول🙏
آمادهآید
یاعلی✌️
@Revayate_ravi
🍃🌸هر دفعه که از سوریه زنگ میزد. کلی قربان صدقه ام می رفت و حلالیت می گرفت.
🍃🌸بعد برای اینکه آرامم کند ،دلم را به دل بی قرار زینب (س) گره میزد.
🍃🌸قبل از رفتن #محمد به سوریه بارداریم را به کسی نگفتم تا کسی #محمد را سرزنش نکند.
@Revayate_ravi
🍃🌸هر دو اسم خودمان را در گوشی هایمان #هم_نفس ذخیره کردیم.
#محمد می گفت : سرباز م خوشش آمده بود و او هم اسم همسرش را با همین نام در گوشیاش ذخیره کرد.
🍃🌸در سوریه دوستانش تا این اسم را در گوشی اش می دیدند،سر به سرش میگذاشتند.
@Revayate_ravi
🍃🌸همه اعتراض می کردن و خورده می گرفتن ، که چرا #محمد رو آوردیم سوریه؟؟؟!!
اون یه نیروی ستادیه !!
ولی به یک هفته نرسید که همه نظرشان برگشت .
🍃🌸شجاعتش مثال زدنی بود.
نه فقط کار خودش ، کارهای دیگه مثل انتقال و تخلیه شهدا رو انجام میداد.
🍃🌸صمیمیت زیادی بین #محمد و بچه های فاطمیون ایجاد شده بود.
@Revayate_ravi
🍃🌸 #محمد برای تعامل بیشتر بچههای ایرانی و افغانی ، با اونها حمام می رفت.
پُشت اونها رو کیسه می کشید.
🍃🌸اگه فرصت داشت جلسه حلقه صالحین ، مثل ایران راه می انداخت و جلسات بحث و گفتگو بر گزار می کرد.
🍃🌸حواسش به غذای بچهها بود.
برای اونها لقمه میگرفت.
حتی اونجا میرفت نعنا میچید، تا همراه غذا بخورن.
@Revayate_ravi