eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
279 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 دو توصیه اخلاقی رهبر انقلاب خطاب به دانشجویان 🔻 رهبر انقلاب، امروز با تأکید بر ضرورت «خودسازی» و «تقویت مبانی معرفتی» فرمودند: 🔹️ خودسازی خیلی مهم است؛ هم در ابعاد فردی و هم در ابعاد جمعی. وقتی بنیه‌ی معنوی شما قوی شد، در زمینه‌ی فکر و تصمیم‌گیری و عمل توانایی‌های بیشتری پیدا خواهید کرد. 🔺️ انفعال و انحراف دو آسیب محیط‌های جوان از جمله دانشگاه است. انفعال با خودسازی برطرف میشود و انحراف فکری با تقویت مبانی معرفتی. ۹۹/۲/۲۸ @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب ‏شیخ حسین انصاریان با لحن مناجات هنگام مراسم قرآن به سر گفت: خدایا ما به محرومیت ماه رمضانت صبر کردیم، دیگه طاقت مُحرم بدون عزاداری حسین(ع) را نداریم؛ ما را با محرومیت از مجلس عزای حسین تنبیه نکن... نوکرای ارباب، دعا کنید محروم نشیم! @Revayate_ravi
کتابی با نام عجیب و سوژه ای جذاب و کمتر شناخته شده است که از زندگی یک شخصیت کشورمان سخن گفته است. زندگی مردی که در کنار مردمی از جنس خودش اما با و آداب و رسوم متفاوت، در کشوری غریب (بوسنی و هرزگوین) به شهادت رسید. «ر» عنوان این کتاب است که از ابتدای اسم برگرفته شده اما خلاقیتی که نویسنده در نامگذاری اثرش به خرج داده به اینجا ختم نمی‌شود زیرا شهید حیدری حرف «ر» را به عنوان امضای پایین نامه‌هایش درج می‌کرده و نویسنده در حقیقت امضای شهید را در ابتدای کار خود قرار داده است. از های جمهوری اسلامی در بود که همزمان با حمله نژادپرستان به مسلمانان این کشور، مأموریتش آغاز می شود. با انبوهی از تجربيات انقلابی و رزمی خود که از دوران به یادگار داشت، در بوسنی منشأ خدمات ارزشمند برای مردم بی پناه، به ويژه قشر جوان و مشتاق اين كشور می‌شود. او با منش، كردار و اخلاق خود، فرهنگ دينی را ميان مردم بوسنی منتشر می‌سازد و سرانجام در روز عيد غدير سال ۱۳۷۲ در کمین نیروهای کروات قرار گرفته و پس از مقاومت شجاعانه، به شهادت میرسد. 🛑قیمت پشت جلد ۴۵۰۰۰ تومان 🛑باتخفیف ۴۱۰۰۰ تومان @ketab_hesan سفارش @Revayate_ravi
اين هفت نفر رزمنده و مجاهد عزیز همه برای بهشت ثبت نام كردند، غير از آخرين نفر سمت چپ همه یکجا قبول و شهید شدند. به نفر آخر گفته بودند که تو یک مأموریت مهم داری که باید آن را تمام کنی و بعد بیایی! او بعدها امام جمعه شهر کازرون شد و سال گذشته در شب قدر قبولش کردند... نامش شد: شهید حجت الاسلام محمد خرسند شهید شبهای قدر رمضان یاد شهدا با صلوات🌹 @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایت "آقا"از شهیدی که مادرش فکر می کرد جاروکش سپاه است ... مقام معظم رهبری :"در اطلاعاتی که به من داده شد، خواندم که در بین همین شهدای همدانِ شما، یک سردار سپاهی - که دارای شأن و موقعیتی هم بوده است - وجود داشته که وقتی مادرش از او می‌پرسد تو در سپاه چه کاره‌ای، جواب می‌دهد: من در سپاه جاروکشی می‌کنم. مادرش خیال می‌کرده واقعاً این جوان در سپاه یک مستخدم معمولی است. حتی وقتی برای این جوان به خواستگاری هم می‌روند و خانواده‌ی دختر سؤال می‌کنند پسر شما چه‌کاره است، مادرش می‌گوید در سپاه مستخدم است! بعد در اجتماعی که مراسمی بوده، یک نفر داشته سخنرانی می‌کرده، این مادر می‌بیند آن شخص خیلی شبیه پسرش است. می‌پرسد این شخص کیست. می‌گویند این فلانی است؛ یکی از سرداران سپاه. آن مادر، آن وقت پسرش را می‌شناسد! 🌹شهید ناصر قاسمی فرمانده بسیج همدان در سالهای میانی جنگ و فرمانده محور عملیاتی لشکر انصار الحسین در عملیات کربلای پنج بود که در شلمچه سال 65 به شهادت رسید. @Revayate_ravi
در نگاه عراقی‌ها به ما خیلی سخت می‌گرفتند جز ارتباط و تکیه به خدا هیچ راهی نبود تنها امیدمان استعانت خداوند بود یکی از راه‌های تحکیم ارتباط الهی بحث و بود بچه‌هایی که با ما در اردوگاه 12 و 18 بودند تقریبا و را در استقبال از ماه رمضان روزه می‌گرفتند هر چند که روزه گرفتن و نماز خواندن حتی به صورت فرادی هم جرم بود. روزه گرفتن جرم سنگین‌تری بود بچه‌ها غذای ظهر را می‌گرفتند و در یک پلاستیک می‌ریختند چهار گوشه آن را جمع کرده و گره می‌زدند سپس این غذا را در زیر پیراهن خود پنهان می‌کردند و افطار می‌خوردند اگر موقع تفتیش از کسی غذا می‌گرفتند او را می‌دادند. آن غذای سرد ظهر با غذای مختصری که احیانا در شب می‌دادند را بچه‌ها به عنوان می‌خوردند و تا افطار بعد به همین ترتیب می‌گذشت. راوی: آقای @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺 ماه رمضـان سال ۶۶ بود.. در منطقه عملياتی غرب كشور بوديم نيروهايی كه در پادگان نبی اكرم (ص) حضور داشتند در حال آماده باش برای اعزام بودند. هوا بارانی بود و تمام اطراف چادر در اثر بارش باران گل آلود بود، بطوری ڪه راه رفتن بسيار مشکل بود و با هر گامی گِلهای زيادتری به ڪفشها می چسبيد و ما هر روز صبح وقتی از خواب بيدار می شديم متوجه می شديم ڪليه ظروف غذای سحری شسته شده است. اطراف چادرها تميـز شده و حتی توالت صحرايی کاملا پاکيزه است. اين موضوع همه را به تعجب وا می داشت ڪه چه کسی اين ڪارها را انجام می‌دهد !!! نهايتا يك شب نخوابيدم تا متوجه شوم چه كسی اين خدمت را به رزمندگان انجام می‌دهد! بعد از صرف سحری و اقامه ی نماز صبح كه همه به خواب رفتند ديدم كه روحانی گردان از خواب بيدار شد و به انجام كارهای فوق پرداخت و اينگونه بود كہ خادم بچه های گردان شناسايی شد. وقتی متوجه شد ڪه موضوع لو رفته گفت : "من خاك پای رزمندگان اسلام هستم ." ✍راوی : عبدالرضا همتی @Revayate_ravi
💎 بوی سیب می آمد و سفری قریب و گریه هایی غریب که نوزاد در آغوش مادر آمدنش را مدام نشان می داد.فرزند سوم را سعید نام گذاشتند.دوازده روز از اردیبهشت شصت وهشت می گذشت و حاج علی اصغر دومین پسرش را با دلهره ای رازناک در آغوش گرفت. او از ردپای هر روز مادر که سجاده اش بود و آسمان نیایش و نفس های پرطراوت دعاهایش، و قدم های استوار پدر، رسم بندگی و زندگی آموخت. تحصیلاتش را تا دیپلم در دامغان گذراند. نوجوانی که مسئول پایگاه بسیج باب الحوائج بود. دردمندی که درمانش راز و نیاز با معبود بود. اگر جست وجویش می کردی در هیئت پیدایش می کردی. اما باید از مرز شهر عبور می کرد. برای رسیدن به مقصد از آب و خاک عبور باید کرد.برای ادامه تحصیل، دانشگاه امام حسین(ع) را انتخاب کرد. پس از پایان تحصیلات پاسدار تیپ ۱۲ قائم(عج) سمنان شد و این بار از نقشه و از مرز و از خط گذشت.برای دعاهای مستجابش رو سوی مولایش حسین(ع) کرد. در چله نشینی زائران حسین(ع) در گمنام ترین راه عاشقی قرار گرفت؛ جاده ای به رنگ سرخ، پیامبران سرخ آزادگی.در تمام طول مسیر از مولایش اذن خواست و دعای حضور و افتخار سربازی.قنوتهایش در گوش هفت آسمان می پیچید و جانمازش به وسعت دریاها نمناک می شد.در دومین چله نشینی اش در دومین پیاده روی اربعین اذن سربازی بانو را گرفت. پس از آن راهی شام شد و چه سعادتمند بود سعید و چه بیدار بود سعید. بیدارتر از تمام جهان.رفت و این بار در خودش چله ای گرفت. رفت و این بار از پله-های خودش بالا رفت و عشق پرواز کرد تا خدا.در مسیر آزادسازی مناطق نبل و الزهرا در دوازدهم بهمن ماه نود و چهار در آغوش یار مأوا گرفت.
📜 به نام خدای مدافعان حرم ما را مدافعان حرم آفریده‌‌اند      اصلاً برای پاره‌‌پاره‌‌شدن آفریده‌‌اند عازم سفری هستم. به رسم مسلمانی. چند خطی را در کمال صحت جسمی و روانی از خود به یادگار می‌‌گذارم. خیلی وقت بود که نفس‌‌کشیدن تو این هوا برایم سخت شده بود، هوایی پر از ریا، دروغ، نفاق و دورویی. برای کمال و رسیدن به کمال راهی جز رفتن نیست و عبور کردن از تن و نفس... که اگر بمانی اسیر نفس می‌‌شوی. خسته شده‌‌ام از نشستن، از کسالت، از خمودی و از یک‌‌نواختی. از این‌‌که بنشینم و هر روز خبر شهادت دوستان و هم‌‌لباس‌‌هایم را بشنوم. تا این‌‌که این مجال فراهم شد. از همه کسانی که در طول این بیست‌‌وشش سال و شش ماه و پانزده روز برایم زحمت کشیدند ممنونم و از همه آنان همین‌‌جا حلالیت می‌‌طلبم. از دوست و رفیق و نارفیق و... حلالیت می‌‌طلبم. از مادرم حلالیت می‌‌خواهم که فرزند خلفی برایش نبودم. ازش می‌‌خواهم خانم حضرت زینب(س)را الگو و اسوۀ خودش قرار دهد. امیدوارم حضرت زهرا(س) عنایتی کنند تا من به هدفی که از ورود به سپاه داشته‌‌ام و آن هم تنها خواستن شهادت از خداوند بود، نایل آیم. کوچک‌‌تر از آن هستم که کسی را نصیحت کنم اما همه را به صداقت، محبت و پرهیزکاری دعوت می‌‌کنم و از آنان می‌‌خواهم فریب مال دنیا را نخورند که این مال فناپذیراست. به قول شهید همدانی اگر دوست داشتند نفری یک روز روزه و یک نماز برایم بخوانید.«از همه حلالیت می‌‌خواهم.» 1394/08/15 @Revayate_ravi