eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 یادبود | 🔻تو به ما یاد دادی جنگ فقط سرباز نمی‌خواهد سلاح فقط تنفگ نیست و عشق مرگـ ندارد ... اهل قلم سید مرتضی آوینی🌷 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
چرا‌خـٰانم‌ها‌شـھید‌نمیشن!؟ -چون‌بہ‌شھـٰادت‌احتیـٰاج‌ندارند،آن‌آقـٰایون‌ هستند‌کہ‌بـٰاید‌شھید‌بشن‌تـٰابہ‌سعادت‌برسند! خانم‌هایڪ‌تحمل‌بکننددرخانہ‌، اجریڪ‌شھیدرابہ‌آن‌هـٰامی‌دهند . . دیگہ‌نمی‌خواد‌کار‌زیادۍکنند‌ خانم‌هـٰا‌واقعا‌امکانات‌معنوۍشـٰان‌بالآست‌‌، فقط‌بـٰاید‌بدانندکه‌ڪجا‌باید‌چہ‌کارکنند...! 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میوه وقتی می‌رسد باغبان باید آن را بچیند.. - عازم بیروت شد تا را ببیند. ساعت حدود ۹ شب حاجی از بیروت به دمشق برگشت. شخص همراهش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و خداحافظی کردند. حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی کنند. - سکوت شد. یکی گفت: «حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نروید.» حاج‌قاسم با لبخند گفت: «می‌ترسید شهید بشوم؟» باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد: - شهادت که افتخار است، رفتن شما برای ما فاجعه‌ است! - حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم. و... - حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمرده‌‌ شمرده گفت: «میوه وقتی می‌رسد باغبان باید آن را بچیند، میوه‌ی رسیده اگر روی درخت بماند، پوسیده می‌شود و خودش می‌‌افتد.» بعد نگاهش را بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد و گفت: «اینم رسیده‌ است، اینم رسیده‌ است...» ساعت ۱۲ شب هواپیما پرواز کرد. ساعت دو صبح جمعه خبر شهادت حاجی رسید. راوی: یکی از مسئولان یگان فاطمیون 📚 از کتاب ؛ جستاری در خاطرات دوستان و هم‌رزمان حاج قاسم ❤️ 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شعر زیبایی که ۱۰ بار رهبر تحسینش کردند 🔸موضوعی که الان خیلی به آن نیاز داریم 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌀فــرنگیــس،زن قهـرمان ایـرانے🌀 📚قسمت‌:چهارم 🦋تبر⛏ رو دو دستی گرفتم و با قوت پایین آوردم.سرش صدا داد و اُفتاد توی آب💧 ، تبر روی فرقِ‌سرِ سرباز عراقی جاموند. سنگ تیزی گرفتم و با سرعت به سَر سرباز دیگه زدم.اون فقط نعره میزد مچش رو پیچوندم و از پشت دستش رو گرفتم. 🦋تفنگشون 🔫رو گرفتم و با نوک تفنگ به پشتش میزدم تا تندتر حرکت کنه وقتی رسیدیم پیش بقیه یه مقدار چای‌خشک و زردچوبه گرفتم تا جای زخمش رو ببندم وقتی از کنارش رد میشدم از ترس خودش رو عقب می‌کشید. 🦋دایی‌ام اومد توی کوه به ما سر بزنه ، اون هم دو تا اسیر عراقی گرفته بود و با مال ما میشد سه‌تا اسیرهای عراقی با هم حرف میزدن از کسی که عربی بلد بود سوال کردم چی بهم میگن؟؟؟ خندید و گفت: از تو می‌ترسن😱 ، میگن نوبتی بخوابیم نکنه این زن ما رو بکشه!!! 🦋چند باره دیگه هم رفتم روستای گورسفید خونه‌ی خودم برای گرفتن آذوقه ، روستا پُر از تکه‌های خمپاره و پوکه شده بود و خونه‌ام محل نگهداری کشته‌های عراقی، پُر از کفن و خون و جنازه شده بود. 🦋همش منتظر بودیم جنگ تموم بشه به خونه‌هامون برگردیم ولی فایده نداشت بالاخره بعد از ۱۲ روز مجبور شدیم از کوه چغالوند که توش پناه گرفته بودیم بریم ، بچه‌ها داشتن از گرسنگی می‌مردن😔
🦋پیاده راه اُفتادیم 🚶‍♂ برادر و خواهرهام و رو نوبتی کول می‌کردم ، از پاهام خون میومد ولی اهمیتی نمی‌دادم یه کفش کهنه پیدا کردم و با پارچه دور اون رو بستم تا دیرتر پاره بشه. 🦋به گیلانغرب رفتیم باز به خاطر بمباران‌ها 💥مجبور شدیم به کوه‌ها پناه ببریم برادر و خواهرهام خوابشون نمی‌برد به سختی روی سنگ‌ها می‌غلتیدن با اونها شوخی😉 می‌کردم که بالشت کدومتون نرم‌ترِ؟؟؟ با خنده گفتم: اگه بدونید بالشت من‌ چقدر نرمِ؟؟!!! همه می‌خندیدن.😂 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا