💥مـیـن دزد خـمـینـے 💥
💥خـاطـرات همسـر شهیـد محمـدرحیـم بـردبـار💥
🎬 #قسمتدوم
🔳 راستی میدونستید من بین همهی گلهای آپارتمانی #حُسن_یوسف رو از همه بیشتر دوست دارم.
🔳دیگه بزرگ شدیم ، دیر به دیر میرفتم روستا
برا خودم یه پا انقلابی شده بودم
بالاخره انقلاب پیروز شد.
خواستگار زیاد داشتم ولی فقط رزمنده و پاسدار رو اجازه میدادم که بیان
🔳با بُردبارها آشنایی دور داشتیم
پدر شوهرم از نظر ایمان و تقوا زبانزد بود ( اصلا انقلاب رو بُردبارها به نکا آوردن)
از خواستگاری تا عقد ۳ روز طول کشید
پدر شوهرم جبهه بود ، #رحیم هم عجله داشت زودتر برگرده به جبهه
🔳۲۸ فروردین ۶۲عقد کردیم
آیتالله محمدی لائینی خطبهی عقدمون رو خوند
بعد از عقد تنها شدیم ، من که از خجالتی حتی نگاش نکردم بهم گفت: بیا باهام قرآن بخونیم
🔳 نُه روز بعد از عقد رفت حتی عکس نداشتم که نگاش کنم
یه با پیش خانم یکی از دوستای #رحیم گلایه کردم و گفتم :اگه تو خیابون ببینمش نمیشناسم مگه اینکه بیاد زنگ بزنه بگه با فلانی کار دارم ، بعد من بگم ، آها این پسره نامزدمه ، #رحیم ناراحت شد که چرا این رو گفتم.
🔳مدام گریه میکردم
اگر هم از مرخصی میومد اصلا خونه نبود ، یا برای سرکشی نیروها میرفت یا به خونوادههای شهدا سرکشی میکرد.
🔳 #رحیم مجروح شد و تو بیمارستان مشهد بستریش کردن
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
حاج قاسم میگفت...
ازخدا یک چیز خواستم.!
خواستم که خدایا اگر بخواهم به انقلاباسلامۍ خدمت کنم..
باید خودم را وقف انقلاب کنم..
از خدا خواستم اینقدر به من مشغله بدهد که حتۍ فکر گناه هم نکنم.
شادی روحش صلوات
اللّهمّ صل علی محمّدوآل محمّد وعجّل فرجهم
یکی از شهدا رو ملاقات کرده بود به شهید گفته بود ما خیلی شما رو دوست داریم و همه جا اسم شما رو میاریم و مطالب شما رو منتشر می کنیم. ما خیلی دوست داریم به شما برسیم... ما...
اما شهید هیچ حرفی نمی زند و ناراحت به نظر می رسد... با اصرار یک جمله می گوید:
شما روزانه چند ساعت برای حفظ و تداوم انقلاب کار می کنید؟!
.
.
تمام
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
💥مـیـن دزد خـمـیـنـے 💥
💥خـاطـرات همسـر شهیـد محمـدرحیـم بـردبـار💥
🎬 #قسمتسوم
🔳 رفتیم مشهد برای عیادت #رحیم
دلم لک زده بود برای دو دقیقه با اون بودن
ولی دور و برش شلوغ بود
خودش خیلی دوست داشت من به کارهاش برسم ولی بزرگترها نمیگذاشتن.
🔳خواستن برن حرم ،پیش خودم گفتم: آخ جون من پیش #رحیم میمونم ولی به زور من رو با خودشون بردن.
🔳وقتی هم مرخص شد اونقدر مهمون اومد که وقت برای من نبود
باید برمیگشت جبهه! بعدها شنیدم که از همون اول تاسیس لشکر ۲۵ کربلا مسئول واحد تخریب بود تا زمان شهادتش
یه بار از زبون جاریم شنیدم که گفت: #رحیم فرمانده هست.
🔳وقتی به روش آوردم ناراحت شد
گفت: چیه تهمانده(فرمانده) تهمانده(فرمانده) میکنین ، کار اصلی رو اون بسیجیها انجام میدن ، ما فقط دستور میدیم.
🔳#رحیم هر وقت میخواست از جبهه بگه از اخلاص بسیجیها میگفت
از دوستاش شنیدم وقتی مینی رو خنثی میکرد خودش چند بار روی اون غلط میخورد تا نیروهاش مطمئن بشن
صدام برای سرش جایزه گذاشته بود
میگفت: عراقیها بهم میگن: #مین_دزد_خمینی
🔳 #رحیم میگفت: اینها مردش نیستن تو درگیری من رو بکشن ، به مازندرانی میگفت: رَد کَپِلی شهید میشم.
🔳تحصیلات دانشگاهی نداشت ولی نابغهای بود برای خودش
کتابهای مختلف میخوند تا بتونه بمب و چاشنی انفجاری درست کنه
یه بار موقع انفجار بمب منفجر شد و به چشمهاش آسیب دید
بعدها از زبان فرمانده سپاه استان شنیدم که گفت:
اگه #محمدرحیم_بردبار ، دو سال دیگه زنده بود ، دیگه لازم نبود بعضی از سلاحها رو وارد کنیم.