725K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فلسفه عمامه مشکی چیه؟
#عید_غدیر
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
حاضران به غائبان برسانند...
یعنی #غدیر در رگهای زمان جریان دارد،
و به تمام تاریخ خواهد رسید
حتی به امروز... به تو و تنهایی ات!
و زمین
عجیب #عطر تو را کم دارد...
کجایی میزبان غدیر؟!
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
~🕊
حواستون باشه
وقتی دم از شهدا میزنی !
همه تو رو با شهدا میشناسند ؛
اگه خطا کنی
پای شهدا هم وسطه
پس مسئولیت داری !..
#اولتلنگربهخودم
#تلنگࢪ💥
•
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
انجمن راویان شهرستان بهشهر
♦️خـواسـتگـاری بـا چشـمهـاے آبے♦️
♦️بر گرفته از کتاب گـلستــان یـازدهــم ♦️
🔲 خـاطــرات همسـر سـردار شـهیـد #عـلےچیـتسـازیـان 🔲
🔲 قسمت : 1⃣
💢اسفند ۱۳۶۴ بود.تو هنرستان تذهیب درس میخوندم.روزها خونهی ما محل جمع شدن خانمهایی بود که برای پشت جبهه وسیله آماده میکردن.گوشه و کنار حیاط ، گُلهگُله زنها نشسته یا ایستاده مشغول کار بودن.یه عده توی یه قابلمهی بزرگ مربا میپختن.بقیه شربت سکنجبینسرد شده رو تو دبهها میریختن.چندتا زن هم روی فرش بزرگی نشسته بودن و آجیلهای توی سینی رو تو بستههای کوچیک بستهبندی میکردن.هفت،هشت تا زن دیگه توی هال دور یه سفره نشسته بودن و کلی کَلهقند رو میشکستن.
رفتم تو آشپزخونه ، مادرم با اشاره بهم گفت که سینی چایی رو ببرم برای اون دوتا خانمیکه تو حیاط هستن.
شستم خبردار شد موضوع از چه قراره.
با دستهای لرزون سینی چایی رو براشون بردم.و رفتم توی اتاقم ، تقویمم رو در آوردم توش نوشتم.۱۶ اسفند ۶۴ ، ضربدر کوچیکی زدم و نوشتم خواستگاری.
💢مهمونها که رفتنمادرم بهم گفت: یکی از مهمونها منصورهخانم بود که تو رو برای پسرش پسندیده.مادرم میدونست یکی از ملاکهام برای ازدواج اینه که همسرم پاسدار باشه.برای همین ادامه داد: به نظر خونوادهی خوبی میان ، پسرش هم پاسداره.مامان گفت: منصوره خانم و پسرش امشب میان خونهمون.
شب شد.دستوپام یخ کردهبود.قلبم به تپش افتاد.از اضطراب و نگرانی نفسم بالا نمیومد.قرار شد باهم صحبت کنیم.وارد اتاق که شدم ، #علیآقا تمام قد ایستادهبود و سرش پایین ، از فرصت استفاده کردم و خوب نگاش کردم.شلوار نظامی هشت جیب پوشیدهبود با اورکت کرهای و پیراهن قهوهای.موهای بور و ریش و سبیل حنایی و بور داشت.چشمهاش رو ندیدم چون تمام مدت سرش پایین بود.
💢 صحبتهامون رو شروع کردیم ، وقتی ازش پرسیدم : هدفتون از ازدواج چیه؟ سریع جواب داد ، کامل کردن دینم.بعد مکثی کرد و ادامه داد: توی جبهه ، موقع عملیات ، مرخصیا لغو میشه ، یعنی بعضی وقتا رزمندههایی که متاهل هستن میگن: #علیآقا خودش که زنوبچهنداره ، راحته!!!میخوام شرایطشون رو درک کنم.فکر میکنم اگه در شرایط یکسان وضع اجرا بشه بهتره.از صداقتش خوشم اومدهبود.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
#خاطرهای_از_شهید_علی_تمام_زاده 🕊🌺
مستاجر بود،برای تامین زندگی زیر بار خیلی از شغل ها که موجب گرفته شدن حریتش میشد نرفت، وقتی هم دستش خالی بود به میدان کارگران شهر میرفت و بعنوان کارگر بنایی سرکار میرفت، گاهی #لباس_روحانیت به تن داشت و دستهایش اثر کچ کاری!
جمله سردار ذوالنور در مراسم وداع با پیکر شهید علی تمام زاده تعبیر زیبایی بود؛ "گردی از دنیا بر دامن این شهید ننشسته بود"
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
#شـهیــدانـہ |🎈|
میگفت #بـوسیـدن بیـن دوابـروے #مـادر دیواری هست بیـن آتـش جهنـم اینڪارخیلے سعـادت میخواد
هرروز یڪبارهم شده پیشـونی مـادرتـو ببـوس!
#شهید_یوسف_فدایی_نژاد
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
حقوق خود را که دریافت کرد، به فروشگاه محله رفت و از صاحب فروشگاه، خواستار لیست اسامی کسانی شد که بدلیل تنگ دستی، توانایی پرداخت بدهی خود را ندارند.
بدهی کسانیکه از صاحب فروشگاه نسیه خرید کرده بودند را پرداخت کرد!
دفعه بعد که برای انجام همین کار به فروشگاه رفت صاحبش از او پرسید:
تو به فکرِ آیندهات نیستی؟!
چرا پولت را برای خرید خانه پس انداز نمی کنی
در حالیکه به صاحب فروشگاه نگاه می کرد،
با لبخند جواب داد: همین کار را می کنم، در حال خرید یک خانه در بهشت هستم
#شهید_یاسر_ایمن_شمص
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi