eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انجمن راویان شهرستان بهشهر
♦️خـواسـتگـارے بـا چـشـم‌هـاے آبے♦️ ♦️بر گرفته از کتاب گـلستــان یـازدهــم♦️ 🔲 خـاطــرات هـمسـر سـردار شـهیــد 🔲 قسمت : 3⃣1⃣ 💢 هفته‌ی دوم خونه خلوت‌تر شد.یه شب نیمه‌های شب از خواب بیدار شدم.دیدم علی‌آقا پاورچین‌پاورچین طوری که کسی رو بیدار نکنه رفت توی هال.داشت نماز می‌خوند.سر به سجده گذاشته‌بود و گریه می‌کرد.طوری که متوجه نشه پشت‌سرش نشستم و به دیوار تکیه دادم.چه دل پُری داشت.مظلومانه و جانسوز گریه می‌کرد.تا به حال علی‌آقا رو این‌طوری ندیده‌بودم.می‌دونستم چقدر امیر رو دوست داشت.اما توی این مدت ندیده‌بودم حتی یه قطره اشک بریزه.حالا همون علی‌آقا داشت زار میزد.منتظر شدم تا سر از سجده برداره.آهسته طوری که فقط خودش بشنوه گفتم : علی‌جان!!! با تعجب گفت: فرشته!!! گفتم: جانم!!! پرسید: اینجاچیکار می‌کنی؟؟؟ گفت: می‌دونم حالت خوب نیست تو الان به خدا نزدیکتری تو برام دعا کن. 💢 توی صداش هنوز پُر از گریه بود.گفت: خدا به جهادگرا وعده‌ی بهشت داده.خوش به حال امیر.با چهار ماه جهاد اجروپاداشش رو گرفت.فکر می‌کنم من یه مشکلی دارم.منِ رو سیاه هفت‌ساله توی جبهه‌ام.اما هنوز سُر و مُر و گنده و زنده‌ام.گفتم: علی ناشکری نکن.راضی باش به رضای خدا. گفت: تو هستی؟؟ گفتم: بله که هستم. با خوشحالی گفت: اگه من شهید بشم باز راضی‌ای؟؟ناراحت نمی‌شی؟؟ گفتم: ناراحت چی؟؟؟از غصه می‌میرم.تو همسر منی، عزیزترین‌کس منی ، حتی فکرش هم برام سخته ولی اگه خواست خدا باشه ، راضی میشم. با خوشحال گفت: واقعا!!!! 💢 دست‌هاش رو برد بالا و با التماس گفت: خدایا خودت از نیاز بنده‌هات آگاهی.می‌دونی برام تو رختخواب مُردن ننگه.خدایا شهادت رو نصیبم کن. علی‌آقا همیشه تو اوج غم و ناراحتی سرخ میشد ولی گریه نمی‌کرد.ولی پیش من زد زیر گریه و گفت: 《وقتی تازه مصیب شهید شده‌بودیه شب خوابش رو دیدم و بهش گفتم: تو رو خدا یه راهکار به من بده.مصیب جواب نداد دوباره ازش خواستم ، گفتم: تا نگی ولت نمی‌کنم. مصیب گفت: راهکارش اشکِ‌اشک فرشته!!! دوباره دست‌هاش رو بالا گرفت و گفت: خدایا اگه شها ت رو با اشک میدی ، اشک‌ها و گریه‌های منِ رو سیاه رو قبول کن. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
268.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️دل اگر نذر 🖤 حسیـــن است خریـدن دارد ♥️اشك اگرمال 🖤 حسین است كه ریختن دارد ♥️همه ي عالــــم 🖤 و آدم به فدایــت ارباب ♥️غم ارباب 🖤 به دلها چه كشیــدن دارد السلام علیک یا اباعبدالله 🏴
*تعبیر بسیار عجیب و عاشقانه مجری‌ تلوزیون‌ ملی‌ عراق در وصف سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی:* *👌نمیدانم در کدام روز از محرم تو را یاد کنم,* *🏴روزمسلم بن عقیل چون تو فرستادهٔ (رهبرت)، و میهمان ما بودی!؟* *🏴یا روز حبیب بن مظاهر، چون تو بهترین دوست قدیمی ما بودی!؟* *🏴یا روز قاسم ابن حسن چون اسمت قاسم بود!؟* *🏴یا روز علی اکبر چون قطعه قطعه شدی!؟* *🏴یا روز عباس چون حامل علم و پرچم بودی و دو دستت قطع شد!؟* *👌چیزی که واضح است اینست که گریه بر تو تمامی ندارد و از غیبت تو حیران و دلتنگیم.* *👌سردار دلها بعد از شهادتت، هر وقت به عبارت "سلام بر حسین(ع) و اصحاب حسین(ع)" می‌رسیم تو را یاد می کنیم...* *🌹به یقین رفته که نفسی تازه کند ، برگردد...*. *سلام ودرودخدا و فرشتگان برشهدای عزیزمان که برای عزت و پایداری دین اسلام وکشور عزیزمون تحمل درد ورنج و غربت کردند.* *فقط میتونیم با صلوات و فاتحه ای یاداین عزیزان را گرامی بداریم..* 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رگهایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت.وقتی دکتر این مجروح را دید به من گفت: بیارش داخل اتاق عمل... دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابجا کنم، مجروح به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و به سختی گفت: من دارم میروم تا تو چادرت را در نیاوری؛ما برای این چادر داریم می رویم، چادرم در مشتش بود که شهید شد. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انجمن راویان شهرستان بهشهر
♦️ خـواسـتگـارے بـا چـشـم‌هـاے آبے♦️ ♦️بر گرفته از کتاب گـلستــان یــازدهــم ♦️ 🔲 خـاطــرات هـمسـر ســردار شـهیــد 🔲 قسمت : 4⃣1⃣ 💢 علی‌آقا بعد از شهادت امیر خیلی تغییر کرد.راهکار اشک هم به خصوصیات جدیدش اضافه شد.بیشتر توی خودش بود.کم‌حرف و محجوب شده‌بود.دیگه از اون سروصداها و بگوبخندها و شیطنت‌ها خبری نبود.کم خوراک و لاغر شده‌بود.اما مهربون و دلسوزتر.شب‌هاش به نماز و دعا و گریه می‌گذشت‌روز به روز کم‌خواب‌تر میشد.عصر ۲۷ آبان‌ماه بود.علی‌آقا ، که چند روز تو همدان بود ، می‌خواست اون شب به منطقه برگرده.تو اون چند روزی که از جبهه برگشته‌بود ، تا تونست به منصوره‌خاتم و آقا ناصر محبت کرد.بیماری منصوره‌خانم بعد از شهادت امیر بحرانی‌تر شده‌بود.وضو گرفت تا نماز بخونه.پشت‌سرش نشسته‌بودم و با بغض نگاش می‌کردم.سرش رو کج کرده‌بود و با تضرع نماز می‌خوند ، توی قنوتش سه‌بار گفت: 《اللهم‌ارزقنی‌توفیق‌الشهادت‌فی‌سبیلک》 وقتی نمازش تموم شد.گفت: فرشته!!برو آلبومم رو بیار.نشستیم و علی‌آقا البوم رو باز کرد.عکس دوستان شهیدش رو می‌دید و آه می‌کشید.صورتش سرخ شده‌بود.آلبوم رو از دستش گرفتم و خواستم کنار بگذارم.آلبوم رو از دستم کشید و گفت: 《گُلُم ولش کن.این آلبوم تموم زندگیمه.انگیزه‌ی موندن و جنگیدن منه.》 💢 گفت: فرشته!!اینا همه عاشق اباعبدالله بودن.به خاطر آقا خیلی عرق ریختن ، خیلی زخمی‌شدن ، خیلی بی‌خوابی کشیدن ، خیلی گرسنگی و تشنگی کشیدن ، خیلی زیر آفتاب سوختن.......اما یه بار نگفتن ، خسته‌شدیم.یادم نره شهید شبا به جای خواب و استراحت نمازشب و زیارت عاشورا می‌خوند و های‌های گریه می‌کرد.به اینا نگاه می‌کنم تا اگه یه وقت آرزو کردم کاش منم خونه و زندگی داشتم یادم بیاد مصیب می‌گفت: 《زیاد آرزو نکنین ، چون مرگ به آرزوهای شما می‌خنده.》یادم باشه امروز زمان آرزو نیست ، زمان عمل کردنه. هرکی سری داره باید هدیه بده. دست داره باید بده اگه پیره و نمی‌تونه بیاد جبهه ، باید از جبهه پشتیبانی کنه. می‌دونستم خسته و غصه‌داره.به قول خودش از اول جنگ تا به‌حال یه گردان از دوستاش شهید شدن.اون بدون رودربایستی از من اشک می‌ریخت و من هم از گریه‌ی اون بغض می‌کردم. شب شام مختصری خورد و بعد گفت: گُلُم می‌خوام بخوابم.ساعت دو و نیم بیدارم می‌کنی؟؟؟ همیشه چند ساعت قبل از رفتنش غم دنیا می‌ریخت تو دلم .کلافه بودم.حوصله‌ی هیچ‌کاری رو نداشتم.چراغ رو خاموش کردم و گذاشتم بخوابه. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi