خاکریز خاطرات ۴۴
✍ طرحِ جالبِ یک شهید در خانه برای ترک گناه
#متن_خاطره :
یه صندوق درست کرد و گذاشت توی خونه. بعد همه رو جمع کرد و از گناه بودنِ دروغ و غیبت گفت. مبلغی رو هم به عنوان جریمه تعیین کرد. عهد بستند هر کسی از این به بعد دروغ بگه یا غیبت کنه ، اون مبلغ رو به عنوانِ جریمه بندازه توی صندوق... قرار شد پولهای صندوق هم صرف کمک به جبهه و رزمنده ها کنن. طرح خیلی جالبی بود ، باعث شد تمام اعضای خانواده خودشون رو از این گناهها دور کنن؛ اگه هم موردی بود ، به هم تذکر میدادند
🌷خاطره ای از زندگی شهید علی اصغر کلاتهسیفری
📚منبع : کتاب وقت قنوت ، صفحه 145
@Revayate_ravi
آرمان و هدف ما در کلام حاج احمد:
«از خداوند توفیق همهٔ برادرها را میخواهم
و آرزو میڪنم یڪ زمان دیگری هم برسد
که با هم صحبت بڪنیم موقعیڪه
ڪربلا را آزاد ڪرده باشیم
موقعی ڪه نجف را آزاد ڪرده باشیم
موقعی ڪه مدینه را، مڪه را
و قدس عزیز را رها کرده باشیم
چرا که این اماڪن نمودار سه چهرهاند:
کربلای ما و نجف ما در دست کافرین
مدینه و مکه ما در دست منافقین
و قدس عزیز ما در دست ظالمین
یعنی سه چهرهای که ما با آنها در جنگیم »
🔻 خرداد ۱۳۶۱
انرژی اتمی؛ دارخوین
مصاحبه #حاج_احمد_متوسلیان
فرمانده جاویدالاثر لشکر۲۷حضرترسولﷺ
با راوی دفتر سیاسی سپاه پاسداران
@Revayate_ravi
💔
فوق لیسانس معماری از دانشکده ی هنرهای زیبا داشت..
قبل از انقلاب شعر می سرود و نوشته هایی خلق میکرد
بعد از انقلاب همه را در چند گونی ریخت و آتش زد!!
که به قول خودش
چیزی که حدیث نفس باشد را ننویسد..!
از آن به بعد حدیث عشق سرود..
حدیث عشق او هنوز هم زبان حال
عاشقان حضرت حق است..
ثواب اعمال امروزمون هدیه به
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
و همه سرباز های رسانه ای
که پیام انقلاب رو به جهان رسوندند..
@Revayate_ravi
⭕️همیشه حاضر بود!
هیچ وقت خودش رو کنار نمیکشید.
حتی وقتی بنی صدر خلع درجهاش کرد، با لباس بسیجی میرفت سپاه!
مثل یه بسیجی صفر کیلومتر کار میکرد!
طرح میداد و برنامه ریزی ستادی میکرد.
اصلا براش مهم نبود که تا دیروز سرهنگ بوده و امروز یه بسیجی ساده است!
فقط به خدمت فکر میکرد.
فقط خدمت...
#شهید_علی_صیادشیرازی
°°°
جوانے عکس خودش را
نزد #امام_خمینی (ره) فرستاد
و گفت: آقاجان ؛
یک نصیحتے برای دنیا وآخرت
به من کنید تا برایم کافی باشد،
حضرت امام(ره) نوشت :
« اِنّا لِلّه و اِنّا اِلیه راجعون »
ما مال خدائیم
آدم مالِ کسے را
صرف دیگری نمی کند ...
@Revayate_ravi
کتاب #طیب زندگینامه و خاطرات حُر نهضت امام خمینی (ره) شهید #طیب_حاج_رضایی پنجاه خاطره وداستان از زندگی طیب را در بر دارد و مطالب جدیدی از حواشی قیام 15 خرداد را بیان میکند. این اثر در فاصله زمانی کوتاهی از چاپ نخست، از سوی موسسه فرهنگی شهید ابراهیم هادی به چاپ سوم میرسد.
🛑قیمت پشت جلد: ۱۷۰۰۰
🛑باتخفیف: ۱۵۳۰۰
@ketab_hesan سفارش
@Revayate_ravi
گزیده ای از کتاب #طیب:
اوایل دوران پهلوی بود. آن موقع من رضاخان را دوست داشتم. می گفتند آدم خوبیه، مقتدره، با خداست. به مردم کمک می کنه و ... من دیده بودم که رضاخان توی محرم میون دار دسته ی تکیه ی دولت بود.
خلاصه خیلی از رضاخان خوشم اومد. برای همین روی بدنم تصویر سر رضاخان رو خالکوبی کردم. اما وقتی که به قدرت رسید فهمیدم که این نامرد مهره ی خارجی هاست. وقتی شروع کرد چادر رو از سر زن ها بگیره، خیلی از لوطی های تهران با مامورها و دولت رضاخان درگیر شدند.
من هم چند بار با اون نامرد درگیر شدم. نمی گذاشتم توی محله ی ما کسی به ناموس مردم بی حرمتی کنه. نمی گذاشتم کسی چادر از سر زن ها بگیره. بعد از اون ماجرا رضاخان با امام حسین(ع) هم درگیر شد!
وقتی که اجازه ی برگزاری عزاداری نداد، همون موقع گور خودش را کند. ما اون موقع توی خونه ی خودمون مجلس روضه برگزار می کردیم. ایام محرم که می شد در و دیوار رو سیاه پوش می کردیم و خرج می دادیم. اما من در غیر ایام محرم، مرتب به دنبال دوست و رفیق بودم. ورزش باستانی می کردیم. شب ها هم مرتب از این کافه به او کافه؛ از این قهوه خونه به اون قهوه خونه...
@Revayate_ravi