⚡️ #تلنگر
هیچ وقت نگو: محیط خرابه
منم خراب شدم! همانگونه که هرچه هوا سردتر باشد لباست را بیشتر میکنی!
پس هر چه جامعه فاسدتر شد
تو لباسِ تقوایت را بیشتر کن.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
10.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قسمت_دوم
☘️خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی که یکی از فرماندهان بزرگ جنگ شد.☘️
📌با روایتگری خادم الشهدا سرکار خانم پوریانی
#معجزه_انقلاب
#روایتگری
#دهه_فجر
💠قرارگاه خادمین شهدا شهرستان بهشهر واحدخواهران
@khadem_shohadaa_behshahr
انجمن راویان شهرستان بهشهر
❣﷽❣
🔰روایـت دختر جوانی ڪه با یڪ جانباز اعصابوروان ازدواج ڪرد🔰
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
9⃣3⃣ #قسمت_سی_ونهم
📖دوباره ایوب بستری شد🛌 برای پیدا کردن قرص و دوایش باید بچه ها را تنها میگذاشتم. سفارش هدی و محمدحسن را به محمدحسین کردمو غذای🍛 روی گاز را بهشان نشان دادم و رفتم. وقتی برگشتم همه قایم شده بودند.
📖صدای هق هق #محمدحسین از پشت دیوار مرا ترساند. با توپ زده بودند به قاب عکس عموحسن و شیشه اش را خرد کرده بودند. محمدحسین اشک هایش😢 را با پشت دست پاک کرد " #بابا ایوب عصبانی میشود؟"
📖روی سرش دست کشیدم
_این چه حرفی است⁉️ تازه الان بابا ایوب #بیمارستان است میتوانیم با هم شیشه ها را جمع کنیم. ببینم که فردا هم که باز من نیستم چه کار میکنی؟
📖_مواظب همه چیز باش، دلم نمیخواهد همسایه ها بفهمند که نه بابا خانه است و نه مامان و شما #تنها هستید. سرش را تکان داد "چشم"
فردا عصر که رسیدم خانه بوی غذا می امد😋 در را باز کردم. هر سه امدند جلو، بوسیدمشان؛ مو و لباسشان مرتب بود🙂 گفتم: کسی، اینجا بوده؟
📖محمدحسین سرش را به دو طرف تکان داد
-نه مامان محمدحسن خودش را کثیف کرده بود، عوضش کردم. هدی را هم حمام بردم، ناهار هم #استامبولی پلو درست کردم. در قابلمه را باز کردم
بخار غذا🍲 خورد توی صورتم. بوی خوبی داشت
🖋 #ادامه_دارد...
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
🔰روایـت دختر جوانی ڪه با یڪ جانباز اعصابوروان ازدواج ڪرد🔰
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
0⃣4⃣ #قسمت_چهلم
📖محمدحسین پشت سر هم حرف میزد
_میدانی چرا همیشه برنج های تو به هم میچسبند⁉️ چون #روغن کم میریزی.
سر تا پای #محمدحسین را نگاه کردم. اشک توی چشم هایم جمع شد. قدش به زحمت به گاز میرسید.
📖پسر کوچولوی هفت ساله ی من😢 مردی شده بود. ایوب وقتی برگشت و قاب را دید، محمدحسین را توی بغلش فشار داد
+هیچ چیز انقدر ارزش ندارد❌ که ادم به خاطرش از بچه اش برنجد
📖توی فامیل پیچیده بود که ربابه خانم و تیمور خان، دختر شوهر نداده اند. انگار خودشان #شوهر کرده اند، بس که با ایوب مهربان بودند💖 و مراعات حالش را میکردند.
📖اوایل که بیمارستان ها پر از مجروح بود و اتاق #ریکاوری نداشت ایوب را نیمه بیهوش و با لباس بیمارستان تحویلمان میدادند. تاکسی🚗 اقاجون میشد اتاق ریکاوری، لباس ایوب را عوض میکردم و منتظر حالت های بعد از بی هوشیش مینشستم تا برسیم خانه.
📖گاهی #نیمه_هشیار دستگیره ماشین را میکشید وسط خیابان پیاده میشد. اقاجون میدوید دنبالش😔
🖋 #ادامه_دارد...
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
🚨 واردات دختر از فرانسه برای خوشگذرانی ولیعهد
⭕️ علی شهبازی آخرین محافظ شاه در خاطراتش در مورد تفریحات خانواده پهلوی و ریخت و پاشهای آنها مینویسد:
⭕️ در آن زمان که در #جزیره_کیش میلیونها دلار خرج میشد که محل تفریح درباریان و اطرافیان آنها بشود و بعد از رونق گرفتن کیش یک هواپیمای کنکورد از فرانسه چند نفر خانم برای خوشگذرانی #رضا_پهلوی و همکلاسیهایش میآورد و بعد خالی به فرانسه بر میگشت، مردم ایران اکثراً محتاج یک شعله برق و یا اندکی آب تصفیه شده بودند.
📚کتاب محافظ شاه، علی شهبازی (محافظ شاه تا لحظه مرگ،)، صفحه۲۸۹
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 دختره جلو آخونده #کشف_حجاب میکنه!
آخونده توی صف، جلو مردم به دختره میگه اگه می خوای بقیهشو دربیار 😐
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
سرمای شدیدی خورده بود .
کلاهی به سر کرده بود ....
از آنطرف جلسه مهمی دراستانداری داشتند .
همکاران گفته بودن با این کلاه می خواین به جلسه استانداری بروید ؟
گفته بود : بله ، اشکالی داره ؟
گفته بودن درجلسه با کلاه نباشید، بهتره .
آخه ، شما ! تو استانداری ...
با این کلاه ....
گفته بود :
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
همچنین گفته بود این کلاه یادگاری است از آخرین سفر حج .
و با همان کلاه در جلسه حضور پیدا کرده بود .
سردار بی سر 💔
شهید حاج عبدالله اسکندری 🌹
شهادت خرداد٩٣، حماء
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi