eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🌺🍃🌸 🌸 📨 🌕شهید مدافع‌حرم حسن قاسمی دانا 🔷عملیات امام رضا علیه‌السلام شهید مصطفی صدرزاده نقل می‌کند: ارادت حسن به امام رضــا علیه‌السلام دائمی بود. از نُه ساختمان سوری‌ها، یکی دست داعـش افتاده بود و فرمانده سوری‌ها می‌خواست عقب‌نشینی کند که نگذاشتم✋🏻 گفتیم: صبر کن ما پَسِش می‌گیریم☺️ شب جمعه بود؛ از ۲۰نفــــر نیروهای پشتیبان تک‌تیرانداز، نیروی داوطلــــب خواستیم؛ فقط شـش‌نفــــر آمدند. با من و حسن شدیم هشت‌نفر و رفتیم طرف ساختــــمان🏠 مکـــــث کــــردم... حسن گفت: هشت نفریم ها! پس اسم عملیات، عملیات امام رضاست. با نوای یا علی‌بن‌موسی‌الرضا وارد ساختمان شدیم💚 تکفیری‌ها می‌پرسیدند: مَــــن اَنتُــــم؟(شما کیستید؟)👺 حسن با دو نارنجک رفت طرفشان و فریاد زد: نحن شیعــــةُ عَلی‌ّبن‌اَبی‌طالب، نحن اَبناءُ فاطمــــة‌الزهرا، نحن اَبناءُ رسول‌الله💪 با شنیدن صدای گلوله ، فهمیدیم که حسن تیر خورده، چون اسلحه‌ای نداشت؛ اما حسن با وجود اینکه زخمی بود، نارنجک‌ها رو به طرف داعشی‌ها پرتاب کرد و پس از مدتی صدای آه و ناله‌ی تکفیری‌ها بلند شد🔥👹 حســــن رو که مجــــروح شده بود، به عقب برگردوندیم و به بیمارستــــان حلب منتقل کردیم و حوالی ساعت ۱۰ قبل از ظهر جمعــــه، حسن قاسمی دانا در بیمارستان حلــــب پرواز کرد و به آرزویش رسید🇸🇾🕊 بعد از شهادت حســــن، یکی از اقوام خوابش را دیده بود. گفته بود: حســــن! تو که مثل ما بودی، چه شد که شهیــــد شدی؟🤔 حسن گفته بود: به خاطر این که شب‌های جمعــــه زیارتِ حرمِ امام رضــــا رفتنم قطع نشــــد❤️ ‎‎‌‌‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کل قوم لوط،کل شهر لوط یک صدا گفتن همجنسبازی آزاد بشه! ۳نفر توی کل شهر گفتن خدا گفته گناهه انجام ندین! شهر گفت حق با اکثریته! صبح که شد خدا کل شهرو با خاک یکی کرد جز ۳ نفر!! از گناه حداقل قلبی انزجار داشته باشیم همین نجات میده! خدا سر دستوراتش شوخی نداره!
معرفی شهید ✏️ فرازی از وصیتنامه شهید! 🌻 به شما توصیه می‌کنم که پشتیبان ولایت فقیه باشید. 🌻 در انجام واجبات و ترک محرمات بکوشید. 🌻 نماز خود را اول وقت به جا آورید. 🌻 در محافل مذهبی شرکت کنید. 🌻 به شما توصیه می‌کنم که جامعه اسلامی باید عاری از هر گونه کردار و رفتارهای غیراسلامی باشد و باید در مقابل عواملی که مانع ایجاد یک جامعه اسلامی می‌شود مبارزه کرد. شهید محمد تورانی 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
🦋خاطرات پروانه چراغ نوروزی 🦋 همسر سرلشکر پاسدار شهید حاج‌حسین همدانی🦋 💠 به‌قلم :حمید حسام 💠قسمت: هفتم
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ 💠 جوان نگاهی همراه با اکراه به حسین انداخت تا بلکه معافش کند اما با اشاره حسین که اصرار میکرد تا بگوید، مجبور شد، صحبت کند: اسم این منطقه، كَفَر سُوسه س. به منطقه پولدارنشین که با شیعهها میونۀ خوبی ندارن، على الخصوص با ایرانیها!. من که حسین را بعد از سال‌ها زندگی، خوب می‌شناختم فهمیدم او میخواست ما را متوجه کند که محل اسکانمان چندان هم امن نیست و باید مواظب باشیم، اما نمی خواست این مطلب را در همین لحظات اول دیدارمان، خودش بگوید به همین خاطر شرایط را طوری تنظیم کرد تا ما آن توضیحات ضروری را از زبان ابوحاتم بشنویم. خودش رفت کنج حیاط و با کسی تماس گرفت و بعد سرگرم مرتب کردن وسایل خانه شد. در این فاصله ابوحاتم اطلاعات بیشتری از گفر شویه در اختیارمان گذاشت: از اینجا تا سفارت ایران چندان راه نیست اما همه جا ناامنه، حتی خود سفارت! چند روز پیش مسلحین تا پشت دیوار کاخ ریاست جمهوری هم آمدند. ابوحاتم هم مثل حسین از واژه مسلحین استفاده کرد، با وجود اینکه سر پدرش را همین ها بریده بودند. خواستم بپرسم: چرا میگی مسلحین؟! مگه کسی که سر می‌بره تکفیری و وهابی نیس؟! این سؤالی بود که میتوانستم در فرصتی مناسب از حسین بپرسم. برای من وضعیت حرم حضرت زینب از هر سؤالی مهم تر بود. با لحنی که بوی نگرانی داشت «پرسیدم حرم خانم چطور؟ امنه؟ ابوحاتم اما آه سردی، کشید سرش را پایین انداخت و حرفی نزد. برای لحظه ای فکرهای مختلفی از ذهنم گذشت، اشک تا پشت پردۀ چشمم آمد اما در همان حال بارقه‌ای دلم را روشن کرد، خوشحال شدم که در این اوضاع واحوال غربت خانم، حسین را که برای دفاع از حرم آمده، تنها نگذاشته ام! ابوحاتم که به گمانم نمیخواست دیگر سؤالاتم در مورد حرم و اوضاع واحوال آن ادامه پیدا کند، دست بر قضا برای عوض کردن زمینهٔ بحث، موضوعی را مطرح کرد که قبلاً برایم سؤال شده بود اما روی پرسیدنش را نداشتم. او گفت: در مسیر اومدن به فرودگاه از حاج آقا پرسیدم چرا زن و بچه تون رو توی این اوضاع بحرانی به دمشق میآرید؟! حاج آقا جواب جالبی بهم دادن، گفتن اتفاقاً همین موضوع رو آقای بشار اسد دیروز ازشون پرسیده که در جوابشون گفتن: من پیرو مکتب حسین بن علی‌ام. سیدالشهدا همه هستیشون رو از زن و فرزند و برادر و خواهر تا دختر سه ساله به کربلا بردن تا همه بدونن که ایشون از هیچ چیزی برای نجات مردم دریغ ندارن! وقتی صحبت‌های ابوحاتم تمام شد با خودم فکر کردم بعد از ۳۶ سال زندگی مشترک با حسین چقدر کم می‌شناسمش و او عجب روح بزرگی دارد. برایم تحسین برانگیز بود، آن قدر که احساس کردم خیلی از همسفر ۳۶ ساله ام، جامانده ام. با خودم فکر کردم البته حسینی که من طی سالهای سال زندگی می‌شناختم، مؤمن بود معتقد بود، عمیق بود، پاک باز هم بود اما این خصوصیات در مسیر انقلاب و دفاع مقدس خودمان بروز و ظهور پیدا می‌کرد. حالا چه عاملی یا چه اتفاقی او را به این حد از جانبازی رسانده که حاضر است برای این مردم، هرچه دارد و ندارد را در طبق اخلاص بگذارد. احساس کردم این هم از اثرات همین چهار ماه مجاورت و مجاهدت در راه حضرت زینب است، با خودم گفتم که من هم باید از این فرصت نهایت استفاده را بکنم تا هم سفر واقعی حسین باشم. حسین که خیالش از بابت اسکان ما راحت شد، داشت آماده رفتن می‌شد که دید زهرا و سارا پشت پنجره ایستاده اند و از لابه لای پرده کرکره، کوچه و خیابان‌های اطراف را نگاه میکنند. خواست چیزی بگوید که صدای رگباری، اجازه سخن گفتن به او نداد. همه‌مان حتی آن جوان سوری بلافاصله خوابیدیم روی زمین. گلوله ها وزوزکنان به دیوار مقابل ما اصابت کردند! زهرا زودتر از همه مان برخاست و با اشتیاق :گفت: بابا به ما هم اسلحه بدید! حسین نیم نگاهی به من کرد و گفت: میدونم که مادرتون دوتا شیر مثل خودش رو به سوریه آورده ولی هنوز زوده که شماها اسلحه دست بگیرین. فقط اینجا خیلی باید مواظب خودتون باشید چون که این اطراف پُر از تک تیراندازه که با اسلحه قناصه، منتظر فرصتی هستن برای هدف گرفتن شماها. یک آن انگار که نکته مهمی یادش افتاده باشد رو کرد به من و در حالی که یک چیزی از میان محتویات جیب پیراهنش در می آورد، سیم کارت را که عربی بود، گذاشت کف دستم دستم و گفت: محض احتیاط پیشت باشه اما تا جایی که ممکنه! نباید از تلفن همراه استفاده کنین. مسلحین، شبکه شنود قوی ای دارن. به همین علت مجبوریم دائماً شماره تلفن‌ها و محل استقرار و حتی پلاک ماشین هامون رو عوض کنیم. وقت رفتن دور از چشم دخترها و طوری که ببینم، یک کلت و یک نارنجک گذاشت زیر مبل و با ابوحاتم که تازه فهمیده بودم راننده، محافظ، حسابدار و رفیقش بود، رفتند و ما ماندیم با خانه ای پر از غربت و البته دنیایی دلهره برای سالم برگشتن حسین! ❤️ 🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️🍃❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معرفی شهید 💠 جلوگیری از بسیاری از ترورها! 📌 شهید تورانی در آن بحران ترور منافقین در چندین مرحله برادران را از عملیاتهائی که از آنها مطلع شده بود با خبر می کردند 📌 به طور نمونه روزی در خیابان انقلاب برادر پاسداری که قرار بود مورد ترور منافقین واقع شود، شهید تورانی وقتی آن برادر پاسدار را می بیند به ایشان اطلاع می دهد که مواظب باشید که می خواهند شما را بزنند، 📌 اما آن برادر پاسدار با توهین به این شهید می گوید شما مواظب خودت باش، 📌 پس از اینکه چند قدمی از ایشان دور می شود مورد حمله قرار می گیرد، اما گلوله به ایشان اصابت نمی کند.  شهید محمد تورانی 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi