#سالروزشهادت 🌷
شادی روح پر فتوحش صلوات🍃🌸
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🦋
⊰᯽⊱┈──╌♥️╌──┈⊰᯽⊱
@Revayateeshg
•••🌷
🍂شـهید شدن دل مےخواهد!
دلی که آنقدر #قوی باشد
و بتواند بریده شود💕 ازهمه تعلقات
🍂دلی که آرام، #له شود زیر پایت به وقت بریدن و رفتن🚶♂
و #شـهدا "دلـ♥️ـدارِ بـی دل" بودند...
#شهید_مصطفی_چمران
🌹🍃🌹🍃
@Revayateeshg
🌷 فرازی از مناجات عارفانهی #شهید_مصطفی_چمران:
خدایا!
از بد کردن #آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت؛
اما شکایتم را پس میگیرم …
من نفهمیدم! فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به #تو باشد ...
گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنارِ من نیست، معنایش این نیست که #تنهایم؛
معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت …!
با "#تـو" تنهایی معنا ندارد ...!
مانده ام تو را نداشتم چه میکردم ...!؟
♥ #دوستت_دارم ، خدای خوب من!
#سالروز_شهادت
✦━━━•••✤•••━━━✦
@Revayateeshg
﷽؛
🔴چرا ما این همه عقده داریم؟!
🍃همسر شهید چمران روایت می کند:
همه جا مصطفی سعی می کرد خودش کمتر از دیگران داشته باشد، چه لبنان، چه کردستان، چه اهواز؛
لبنان که بودیم جز وسایل شخصی خودم چیزی نداشتیم. در لبنان رسم نیست کفش شان را دربیاورند و بنشینند روی زمین، وقتی خارجی ها می آمدند یا فامیل، رویم نمی شد بگویم کفش دربیاورید. به مصطفی می گفتم:"من نمی گویم خانه مجلّل باشد، ولی یک مبل داشته باشد که ما چیز بدی از اسلام نشان نداده باشیم که بگویند مسلمان ها چیزی ندارند، بدبختند.
مصطفی به شدّت مخالف بود، می گفت: چرا ما این همه عقده داریم؟!
چرا می خواهیم با انجام دادن چیزی که دیگران می خواهند یا می پسندند، نشان بدهیم خوبیم؟ این آداب و رسوم ماست، نگاه کنید این زمین چقدر تمیز است، مرتّب و قشنگ! اینطوری زحمت شما هم کم می شود، گرد و خاک کفش نمی آید روی فرش.
از خانه ما که در لبنان که خیلی مجلّل بود، همیشه اکراه داشت. ما مجسمه های خیلی زیبا داشتیم از جنس عاج که بابا از آفریقا آورده بود. مصطفی خیلی ناراحت بود و خودمان دو تا همه ی آنها را شکستیم. می گفت: این ها برای چه؟ زینت خانه باید قرآن باشد به رسم اسلام. به همین سادگی.👌❤️
وقتی مادرم میگفت:"شما پول ندارید من وسایل خانه برایتان می آورم. مصطفی رنجید، گفت: مسئله پولش نیست، مسئله زندگی من است که نمی خواهم عوض شود.
ولی من مثل هر زنی دوست داشتم یک زندگی داشته باشم. در ایران هم چیزی نداشتیم. هر چه بود مال دولت بود. همان زیرزمین دفتر نخست وزیری را هم که مال مستخدم ها بود به اصرار من گرفت. قبل از اینکه من بیایم ایران، مصطفی در دفترش می خوابید. زندگی که معمولی هر زن و شوهری داشتند ما نداشتیم. اصلاً در این وادی نبود، در این دنیا نبود مصطفی.
📚 نیمه پنهان ماه (چمران به روایت همسر شهید)ص۵۵
⊰᯽⊱┈──╌♥️╌──┈⊰᯽⊱
@Revayateeshg
#عشق است و راه دورش، راهی که در دل ما
جایی اگر نباشد بی جا ادامه دارد🕊
#مجنون اگر چه چندیست دست از جنون کشیده
لطفا به او بگویید #لیلا ادامه دارد💚
دهه هفتادی ها ادامه دارند🥀🍃
🌹🍃🌹🍃
@Revayateeshg
برای نماز که می ایستاد، شانه هایش را باز می کرد و سینه ش را می داد جلو. یک بار بهش گفتم "چرا سر نماز این طورمی کنی؟" گفت "وقتی نماز می خوانی مقابل ارشد ترین ذات ایستاده ای. پس باید خبردار بایستی و سینه ت صاف باشد. "با خودم می خندیدم که دکتر فکر می کند خدا هم تیمسار است.
•┈┈••✾•🍃🥀🍃•✾••┈┈•
یادگاران، جلد یک، کتاب
شهید چمران، ص 67
•┈┈••✾•🍃🥀🍃•✾••┈┈•
@Revayateeshg
ای کاش رها ز نام و از نان باشیم
مانند نسیم در بهاران باشیم
آنروز که هرکسی رفیقی دارد
ای کاش که همنشین چمران باشیم
┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
@Revayateeshg
┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
خدا داره صدامون میکنه رفقا😍📿
زودتر بریم...
نماز اول وقتش میچسبه❤️😉
⊰🌺⊱┈──╌❊╌──┈⊰🌸⊱
@Revayateeshg
⊰🌸⊱┈──╌❊╌──┈⊰🌺⊱
•「°°•°↷✿
•
خـدا بہ شب برڪت بدهد
و بہ سینہے ما شرح صـدر!
- یا لطـیف! دورت بگـردم،
#اِرحـمعبدڪالضعیف🙃💔
+عاقبـتاتون بخیــر...
♡ @Revayateeshg
00:00❤️
❣اَللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@Revayateeshg
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•